پرونده من او را اینچنین شناختم | قسمت دوم
مصاحبه با یواخیم هاینتسل پژوهشگر اتریشی
از سلطان تا کابوی… چه طور مردِ مارلبورو دنیا را فتح کرد
آوام مگ: یاسمن دخت دباغ
مطالعه ی جامعه شناسی هنر در بنیادی ترین سطح خود، عبارت است از بررسی روابط هنر از یک سو و جامعه از سوی دیگر. در واقع به بیان درست تر می توانیم بگوییم هنر حاوی اطلاعاتی راجع به جامعه است و همواره چیزی در باره ی آن به ما می گوید. رشته ی مهمی از پژوهشِ تاریخِ هنر در کشورهای آلمانی زبان، از دیدگاهِ هگل وجود دارد که درباره ی ضرورتِ نگریستین به هنر در متنِ فرهنگی آن مایه گرفته است. بسیاری از پژوهشگران عرصه ی فرهنگ و هنر معتقدند بدون دانش در باره ی بستر فرهنگیِ خلق اثر، نمی توان در باره ی آن سخن گفت. یواخیم هاینتسل یکی از این افراد است.
یواخیم هاینتسل پژوهشگرِ اتریشی، متولد ۱۳۴۷، تحصیلات کارشناسی و کارشناسی ارشد خود را در زمینه ی پداگوگی در دانشگاه های گراتس و اینسبروک به اتمام رسانده است. از آنجایی که رساله ی تحقیقاتی اش در زمینه ی تاریخ اجتماعی–فرهنگی بوده، ۲۵ سال است که به فعالیت های پژوهشی، آموزشی و تألیف در زمینه ی علوم فرهنگی، تاریخ اجتماعی و فراملیتی مشغول است. تحقیقات او در زمینه های حقوق بشر، مهاجرت وگوناگونیِ فرهنگ اجتماعی درقالب نمایشگاه ها و رویداد های مختلف در گالری ها و فضاهای عمومی ارائه شده اند.
او مقالات و تألیفاتی گسترده در حوزه ی تاریخ اجتماعی–فرهنگی به زبان آلمانی دارد و همچنین بالغ بر ۲۰۰ کارگاه آموزشی و تجربی برای بزرگسالان و جوانان در کشورهای مختلفی همچون اتریش، ترکیه و… برگزار کرده است. هاینتسل در سال ۲۰۰۶ انجمن زِنوس در گراتس را پایه گذاری کرده و از آن سال تا به امروز، پروژه های گسترده ی بینا رشته ای میان هنر و علوم فرهنگی تعریف و کیوریت کرده است. تمرکز یواخیم به طور حرفه ای بر روی تاریخ یوگوسلاوی قبل و بعد از فروپاشی، تاریخ اتریش از زمان جنگ جهانی اول تا امروز و ایران از زمان ورود سیگار به این کشور تا کنون است؛ که مطالعه در زمینه تاریخ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایران را از سال ۲۰۱۱ آغاز کرده است.
گالری فرمانفرما از ۱۴ دی ماه تا ۱۲ بهمن ماه سال ۱۳۹۷ میزبان نمایشگاهی از یواخیم هاینتسل با عنوان “از سلطان تا کابوی، چه طور مرد مارلبورو دنیا را فتح کرد” است. به این بهانه با او به گفت و گویی دوستانه نشستم که حاصلش برای من آشنایی با پژوهشگری بود که با ایمان و عزمی راسخ به هدفش ادامه می دهد و در این راه از جست و جو و مکاشفه دریغ نمی کند. دستِ کم من او را اینچنین شناختم.
چه شد که سیگار توجهتان را به خود جلب کرد؟
من در کودکی اخبار ورزشی را دنبال می کردم و علاقه ی خاصی به مسابقات ماشین سواری و فرمول وان داشتم. در آن زمان، روی ماشین های مسابقات، تبلیغ برندهای مختلف سیگار دیده می شد… برندهایی نظیر مارلبورو و… همین اتفاق باعث شد تا من در هنگام بازی از جعبه های سیگار به جای ماشین های مسابقه استفاده کنم و این طور شد که آن پاکت ها، دیگر برای من جعبه های معمولی سیگار نبودند. آن ها وسیله های بازی من بودند که تخیل من را خلاق تر می کردند. البته این را هم بگویم که اصولا اسباب بازی های من از دل زباله ها بیرون می آمدند. در روستایی که کودکی من در آن گذشت، اغلب به محل تفکیک زباله های خشک می رفتم و حتی در میان آن ها، موتیف های مختلفی می دیدم و این امر باعث شد تا تمام اسباب بازی های من از زباله ها درست شوند. شاید برای همین است که هیچ وقت زباله ها به نظر من کثیف نیامدند… چون آن ها متریال و موادِ مورد استفاده ی من برای کشف دنیای کودکانه ام بودند. دنیایی که با دست خودم ساخته بودم.
گاهی اوقات فقر و کم بود امکانات، افراد را خلاق تر می کند. می خواهم بدانم شما به خاطر فقدان مالی به سمت و سوی ساختن اسباب بازی از دل زباله ها رفتید یا ناخودآگاه به این مسیر پیش رفتید؟
من اسباب بازی داشتم و مشکلی به این لحاظ نبود. اما همیشه دغدغه ام این بود که بتوانم خودم اسباب بازی هایم را بسازم. همیشه در این اندیشه بودم که چرا مردم فکر می کنند زباله ها، بی اهمیت اند. برای همین، من می خواستم به آن ها اهمیت بدهم و این شد که توجهم به ساختن وسایل جدید با استفاده از اشیاء از کار افتاده و مستعمل جلب شد.
اولین باری که جمع آوری پاکت های سیگار توجهتان را جلب کرد؛ چه زمانی بود؟
در کودکی برای گذراندن تعطیلات به همراه خانواده ام به کرواسی رفتم. این کشور یک موقعیت توریستی دارد. در آن جا بود که توجه من به دیدن پاکت های سیگاری جلب شد که هر کدام متعلق به یک کشور خاص و نوشتار و زبانی خاص بودند. وقتی که بزرگتر شدم متوجه شدم، من هرگز نخواهم توانست به همه کشورهای جهان سفر کنم؛ اما با جمع آوری آرشیو پاکت های سیگارمی توانم با تمام کشورها و فرهنگ های جهان آشنا شوم. این گونه شد که تنوعِ جهانِ من اولین بار در کرواسی و به واسطه توریست هایی که هر کدام از کشورشان سیگارهایشان را آورده بودند شکل گرفت. شاید همین اتفاق بسیار ساده از نخستین جرقه هایی بود که باعث شد من تا کنون از ۱۳۰ کشور جهان پاکت های سیگار مارلبورو را جمع آوری کنم و این داستان هنوز هم برای من جذابیت خودش را دارد.
آیا برای شما همه پاکت های سیگارها مهم هستند یا صرفا آن دسته از پاکت هایی که متعلق به شماست و در کلکسیون شخصیتان قرار دارد حائز اهمیت است؟
از نظر من پاکت های سیگار تا زمانی که به دستم نرسیده اند ارزش و اهمیت خاصی ندارند و از لحظه ای که وارد آرشیو شخصی من می شوند هویت و اعتبار می یابند. من آرشیوی شناسنامه دار گردآوری کرده ام که مشخصات دقیقی شامل برند سیگار، کشور تولید کننده، محل پیدا کردن و یا نام فرد اهداء کننده را در آن ثبت می کنم. این ها به مثابه اسنادی هستند که به آرشیو شخصی من، ارزش و اعتبار مضاعف می دهند.
پس یعنی در آرشیو سیگارهای شما مواردِ اهدایی هم وجود دارد؟
بله. در آرشیو من حدود ۵۰ هزار سیگار مختلف وجود دارد. سیگارهایی که از سال ۱۹۸۴ تا کنون به طور مدون گردآوری گشته و هر کدام بیوگرافی و شناسنامه دارند. این شناسنامه ها شامل دو بخشِ اصلیِ سیگارهای اهدایی و سیگارهای اکتشافی ئی که من، شخصا پیدا کرده ام می باشد. شاید تعجب کنید اما من سیگارهایی را که از مردم هدیه می گیرم بسیار دوست می دارم. آدم هایی که به واسطه ی این پاکت های سیگار به من یادآوری می کنند به این پروژه علاقه مندند و حتما به واسطه همین ها، من را همواره به یاد خواهند داشت تا همیشه پشتوانه معنوی این آرشیو خواهند بود. این سیگارهای اهدائی برای من مانند یک ویروسِ یادآوری و ماندگاری در خاطره عمل می کند و همین ویروس باعث شده جمع آوریِ پاکت های سیگار در میان آدم هایی که من را می شناسند تبدیل به یک جنبش شود… جنبشی که ما را در ذهن یکدیگر ماندگار می کند. لیست اهداء کنندگان آرشیو من ۴۰۰ عضو دارد که از ملیت ها، فرهنگ ها و شغل های مختلف در سراسر جهان همراهی ام می کنند… لیست نام این افراد به صورت آنلاین در سایت من موجود و قابل استناد است.
برای من عجیب است که شما چه طور با وجود چنین آرشیو پرباری اهل سیگار کشیدن نیستید؟
جواب شوخی من به این سوال این است که می خواهم بیشتر زندگی کنم تا سیگارهای بیشتری برای مجموعه ام جمع آوری کنم. اما جواب جدی من به این سوال این است که محتوای داخل جعبه های سیگار، هیچ وقت برایم جذاب نبوده اند. در این مورد ظاهر برای من مهمتر از محتواست. این که اطلاعاتی در رابطه با کشور تولید کننده سیگار، زمان تولید و … بدانم برایم مهمترین مساله است.
اولین سیگاری که جمع کردید چه سیگار و از کدام برند بود؟
آن لحظه را به طور دقیق در خاطر ندارم اما می دانم که آن اسباب بازی ها و تداعی جعبه های سیگار به عنوان ماشینِ مسابقه ی فرمول وان برای من آغازگر این آرشیو بود؛ در آن زمان من دوازده سال داشتم. و بعدها به همین جعبه های اندکِ دورانِ کودکیم افزوده شد…
آیا مجموعه ی دیگری غیر از جعبه های سیگار دارید؟
بله. من تقریبا به جمع آوریِ هر نوع کلکسیونی از فرآورده های کاغذی، علاقه مندم. و مجموعه هایی از کتاب، مجله، نامه، کارت پستال، تمبر، عکس، سند و زیر لیوانی های کاغذی دارم؛ البته غیر از محصولات کاغذی مجموعه هایی از ماشین های اسباب بازی فرمول وان، عتیقه جات و وسایل قدیمی نیز گردآوری کرده ام. مجموعه کتاب های من به تنهایی شامل چندین هزار کتابی ست که مردم آن ها را دور انداخته اند و در بین آن ها کتاب هایی از زمان نازی ها نیز پیدا می شود تا کتاب های جدید. این مجموعه من را صاحب یک کتابخانه ی بازیافتی و منحصر به فرد کرده است.
از بین مجموعه هایی که جمع کرده اید کدام یک را بیشتر دوست دارید؟
مجموعه پاکت های سیگار
از بین سیگار هایی که جمع کرده اید به کدام یک بیشتر علاقه دارید؟
ببینید من واقعا نمی توانم انتخاب کنم که کدام یک از پاکت های سیگار را بیشتر دوست دارم. اما آن هایی را که سخت تر پیدا می کنم و از کشورهای دورتر به دستم می رسند، برایم عزیزتر هستند. هدف من این است که از تمام کشورهای دنیا در مجموعه ام، سیگار داشته باشم. البته هنوز موفق به جمع آوری پاکت سیگار از ۱۵ کشور دنیا نشده ام. کشورهایی نظیر بوتان، نائورو،آنتیگوا و باربودا، بوتسوانا، تووالو و …
آیا تا کنون به این فکر کرده اید که از طریق فراخوان دادن در فضای مجازی، اقدام به جمع آوری سیگار بکنید؟
بله. اوایل که فیس بوک به عنوان یک رسانه ی جمعی آغاز به کار کرده بود، من شروع کردم به درخواست دوستی فرستادن برای آدم هایی از کشورهای دور افتاده تر و کشورهایی که از آن ها سیگار نداشتم. اما این پروژه موفقیت آمیز نبود؛ چون بسیاری از افرادی که تقاضای من را مبنی بر ارسال پاکت سیگار شنیدند، حاضر بودند در برابر دریافت مبالغ بسیار زیادی پول، به من و این پروژه کمک کنند که این امکان برای من میسر نبود. در این میان همان وقت ها خبری منتشر شد که بر اساس آن، پادشاه بوتان خرید و فروش و استفاده از سیگار یا هرگونه توتون و دخانیات را در کشورش ممنوع کرده است. من نیز به دنبالِ مطلع شدن از این خبر، سریعا برای صلیب سرخ بوتان ایمیلی ارسال کردم و خواستم قبل از آن که دیرتر شود برای جمع آوری سیگار به من کمک کنند. یک خانم فرانسوی که در صلیب سرخ بوتان فعالیت می کرد جواب ایمیل من را داد و برایم نوشت من اجازه ی هم کاری با شما را ندارم اما به خاطر نامزد اتریشی ام می خواهم به شما کمک کنم. این خانم سیگارها را جمع و برای من ارسال کرد. اما متاسفانه آن بسته هرگز به دستم نرسید.
پس هر سیگار داستان جالبی دارد
دقیقا. یک بار، خانمی که ژورنالیستی اتریشی هستند و با پروژه ام آشنا بودند در سفری به قفقاز برای من اقدام به جمع آوری جعبه های سیگار کردند. اما متأسفانه مهماندار هتل، وقتی برای نظافت به اتاق ایشان می رود و کیسه ی سیگارها را می بیند فکر می کند که این ها زباله هستند و آن را از اتاق این خانم خارج کرده و دور می اندازد. سیگارهای مجموعه ی من هر کدام داستانی دارند برای همین است که می گویم ارزشمندند. یک مثالی وجود دارد که می گوید وقتی کلکسیونر می شوید خرافاتی هم می شوید. در حوالی سال ۱۹۸۸ در شهر بورسای ترکیه بودم و در خیابان قدم می زدم که دری باز توجه من را به خود جلب کرد و همین باعث شد تا به آن مکان وارد شوم. اتفاق عجیب اینجاست که در آنجا، بسته ای پیدا کردم که داخلش ۷۰ سیگار، که متعلق به سال ۱۹۷۰ است؛ وجود داشت. درون آن بسته یک سیگار هما هم پیدا کردم. گویا فردی قصد دور انداختن این سیگارها را داشته که خوشبختانه من در زمان و مکان مناسب حضور داشتم.
و این سیگار هما، اولین سیگار ایرانی بود که جمع کردید؟
نه. اولین سیگار ایرانی که به مجموعه ام اضافه شد یک پاکت ویسنتون بود و سیگار همائی که در بورسا پیدا کردم دومین عضو ایرانی کلکسیون من هست.
قبل از این که اولین سیگار ایرانیتان را پیدا کنید آیا هیچ شناختی از این کشور داشتید؟
نه. فقط برای من یک کشور بیگانه بود.
پس به واسطه سیگار ایران را شناختید؟
اولین باری که خیلی متمرکز ایران را شناختم به واسطه ی انقلاب و اخبار مرتبط با آن بود و بعدها جمع آوری سیگار من را با این کشور آشناتر کرد.
اگر روی سیگاری اسم و مشخصات کشور تولید کننده درج نشده باشد از کجا اصالت آن سیگار را متوجه می شوید؟
ببینید در گذشته که اینترنت وجود نداشت اگر به چنین مشکلی بر می خوردم، به افرادی که حدس می زدم بدانند مراجعه می کردم. مثلا خارجی ها یا افراد مطلع. برخی از سیگارها را هم می شد از روی علامت های مندرج بر پاکتشان شناسایی کرد؛ به طور مثال ملیتِ اولین سیگار وینستون ایرانی که پیدا کردم را به واسطه ی آرمِ تاجِ روی بسته بندی اش تشخیص دادم. اما امروزه به دلیل وجود اینترنت، کمتر مشکل تشخیص هویتِ بسته های سیگار برایم پیش می آید. الان در یک گروه ۲۵۰ نفره ی فیس بوکی عضو هستم که کلکتورهای سیگار از سراسر جهان در آن حضور دارند و هر کس می تواند با طرح سوالش در این گروه، جوابش را بیابد.
اولین سیگار ایرانی مجموعه تان (وینستون) را چه گونه پیدا کردید؟
دایی من از افرادی است که به مجموعه ام سیگار اهداء کرده و همیشه نیز از اطرافیان و همکارانش برای من این پاکت ها را جمع آوری می کرد. این سیگار هم از طریق یکی از همکارانش به مجموعه ی من راه پیدا کرده است.
چه جذابیت ویژه ای در پس این مجموعه وجود دارد که باعث می شود برای گردآوری آن این همه تلاش کنید؟
من در حین جمع آوری این سیگارها، مجذوب تاریخ کشورهای مختلف جهان شدم. شاید همین تفاوتِ میانِ جعبه های سیگار بود که باعث شد من به مطالعه ی تاریخ، شرایط سیاسی و اجتماعی کشورها روی بیاورم. در واقع این علوم واسطه ای هستند برای یادگیری هرچه بیشتر. وقتی که ۱۶ سال داشتم در یکی از بازارهای محلی اروپا، یک جعبه ی سیگار فلزی یونانی نظرم را به خود جلب کرد که در مصر تولید شده بود. این جعبه باعث شد که وارد فاز بعدی مجموعه داری ام شوم و در کنار جمع آوری سیگار، به گردآوری تاریخ اجتماعی و تاریخ سیاسی کشورهای دیگر نیز بپردازم. وقتی که به این جعبه نگاه می کردم هیچ تناسبی بین زمان، محل تولید، موتیف روی بسته بندی و …. با یکدیگر نمی دیدم. این جعبه برای من فرم یک دستی نداشت. نوعی تلفیق در روند طراحی آن وجود داشت که من را مشتاق به بیشتر دانستن در باره ی بستر فرهنگی، تاریخی و سیاسی کشور تولید کننده اش می کرد. با خود می اندیشیدم چه اتفاقاتی می تواند در یک کشور رخ دهد که منجر به تولید چنین محصول تلفیقی و چند گانه ای گردد. ضرورت پاسخ گویی به این سوال بود که باعث شد من مطالعات و تحقیقاتم را گسترش دهم و از این جای ماجرا به بعد بود که برای جمع آوری این مجموعه بسیار خرج کردم به گونه ای که تا کنون ۴۰ هزار یورو برای این پژوهش، هزینه کرده ام.
آیا تا کنون ژست افراد سیگاری توجه شما را به خود جلب کرده به گونه ای که از فیگور و حالت آن ها نیز متوجه بستر فرهنگی و رفتار مصرفشان شوید؟
من چون مجموعه دار سیگار هستم در واقع آخر داستان این چرخه قرار می گیرم. اما می توانم به شما پاسخ بدهم که مردم پس از مصرف سیگار چه می کنند! وقتی در استراحتگاه ها و اماکن تفریحی جعبه ها را جمع می کنم متوجه می شوم که خیلی وقت ها، جلدِ آدامس را به همراهِ پاکتِ سیگارشان دور انداخته اند و این یعنی بعد از سیگار کشیدن، آدامس مصرف کرده اند که بو و طعم دهانشان تغییر کند. بعضی اوقات هم داخل جعبه ی سیگارشان، لفافِ سیگار جدید را انداخته اند که تداوم مصرف را در فرد نشان می دهد.
در نهایت چه آینده ای را برای آرشیوتان متصور هستید؟ اگر بخواهم دقیق تر بگویم، می خواهم بدانم ادامه ی مسیرتان را چه گونه می بینید؟
این آرشیو برای من، مانند یک آینه است که با آن می خواهم به مردم جلوه ای از فرهنگ و تمدن خودشان را نشان بدهم. حتی اگر برایم این فرصت فراهم شود؛ دلم می خواهد این مجموعه را به سایر شهرستان های ایران ببرم تا امکان دیدنش برای همه ی مردم میسر گردد. سیگار برای من به مثابه ابژه ای است که به واسطه ی آن بیشتر در مورد فرهنگ و اجتماع مطالعه می کنم. حتی قبل تر، در بوسنی به مناسبتِ سالگرد شروع جنگ جهانی اول، یک نمایشگاه داشتم که از طریق سیگار، تاریخ آن کشور را روایت کرده بودم. ایران و یوگوسلاوی برای من کشورهایی هستند که تمرکز و مطالعه ام بیشتر حول محور آن ها می گردد. البته من دو موضوع دیگر در ذهنم هست که دوست دارم در آینده، بر روی آن ها کار کنم. یکی رفتار سیگار کشیدن در زنان است که در گذشته، استعمالِ سیگار برای آنان مانند بیانیه ای اعتراضی بوده اما شرکت های تولید کننده ی سیگار از نقش زنان، برای فروش هرچه بیشتر برندشان، سوء استفاده کردند. و دیگر موضوع من، ایران است؛ که به شدت علاقه مندم بتوانم با کسی در مورد تحقیق و چاپ کتابم هم کاری کنم؛ چون می دانم هیچ منبع مدون فارسی زبانی در این زمینه وجود ندارد. در مورد پژوهشِ ایرانم طبیعتا از منابع غیر فارسی استفاده کرده ام و البته کمک های همسرم مریم محمدی در این مسیر همواره بی دریغ بود؛ اما برای نگاشتنِ کتابِ تاریخِ تحلیلی ام به دنبال یک همکارِ محقق می گردم. من حتی یک بار تلاش کردم که از طریق سازمان دخانیات و جلب همراهیِ آنان پژوهشم را پیش ببرم که متأسفانه با من همکاری نکردند.
من همیشه به واسطه ی استفاده ام از سیگار به عنوان دستمایه ای برای تحقیقاتم، خود را مجموعه دار متفاوتی می دانم. مابقی کلکسیونرها صرفا یک سری از اشیاء دسته بندی شده را گردآوری می کنند؛ اما من نگاهی کاملا ابزاری و علمی به این کار دارم. برای من این کار مثل باستان شناسی است. عموما با یک سری حدسیات و فرضیه ها کارم را آغاز می کنم و رفته رفته سعی در اثبات آن دارم.
آقای هاینتسل به عنوان آخرین سوال می خواهم بدانم با توجه به این که فرزندی ندارید، تکلیف مجموعه ی شما پس از مرگتان چه می شود؟
بر اساس تجربه ام می دانم که فرزند هیچ وقت چاره ی خوبی برای بقاء و نجات یک کلکسیون نیست. مجموعه داران زیادی را می شناختم که خانواده هایشان پس از مرگ، هیچ تلاشی برای حفظِ میراثِ ایشان نکردند. خانواده های بسیاری از این افراد حتی از شخص و مجموعه ی متوفی، به خاطر تمرکز و توجه ایشان به جمع آوری و دور شدن از بستگان، متنفر بودند. من خوشحالم که بخت با من یار بود و مریم محمدی همسرم همیشه در این مسیر، همراه من است و حمایتم می کند. شاید در زمان حیاتم به ساخت موزه ای اقدام کنم. تا الان تلاش زیادی کرده ام که اطلاعات آماری و شناسنامه ای دقیقی ایجاد کنم و تا کنون همه چیز مستند شده است. شاید هم به مجموعه دارانی که قدر میراثم را بدانند و لایق آن باشند هدیه بدهم. اما صادقانه این را بگویم که دوست ندارم به خاطر سیگارهایم شناخته شوم. تلاشم این است که خودم به عنوان شخصی که به این مجموعه، جان داده ام در یادها بمانم.
قسمت قبل از این پرونده را اینجا بخوانید:
گفتگو با دکتر جواد علیمحمدی | من او را این چنین شناختم
گفتگوهای دیگر را اینجا بخوانید.