پرونده هنر و دشواری
قسمت چهارم: فواید دشواری
آوام مگ: ترجمه سحر افتخارزاده
دشواری خاصیتی پایدار و تغییرناپذیر در یک اثر هنری نیست. چنانکه پیشتر اشاره شد دشواری از رابطهی بین اثر و مخاطب نشأت میگیرد و مانند همه روابط در معرض تغییر است: دشواری ممکن است کاهش یا افزایش یابد، یا زیر و رو شود. از نظر بسیاری در جهان هنر، این تغییر ذاتیِ روند فهم یک اثر دشوار است. نیز بسیاری بر آنند که وقتی یک اثر تازه مدتی در معرض مواجهه قرار میگیرد، دشواری اغلب کاهش مییابد. در واقع بعضی مدعی آن هستند که این تغییر طبیعی است، و دشواری همیشه وقتی یک اثر پذیرفته میشود از میان میرود. منتقد لئواستاینبرگ دقیقا چنین رویکردی را اتخاذ میکند، او بعد از غرولند درباره آنچه که راجع به دشواری آموخته تاکید میکند که « هیچ هنری برای مدت طولانی بغرنج باقی نمیماند. با هر نسبتی که بسنجیم هیچ سبکی از سبکهای این صدساله اخیر ظاهر ناپذیرفتنی اولیه خود را حفظ نکرده است».۱
دشواری از آن رو از میان میرود که دستورالعملهایی که اثر دشوار عرضه میدارد بتدریج شفافتر میشوند و اثر را قابل فهمتر میگردانند. زیرمتنی که اثر دشوار و تازه به آن متعلق است بتدریج واضحتر میشود و همچنان که این زیرمتن پالوده میگردد مخاطبین میثاقی را برمیسازند که اثر به آن تعلق دارد. برای مثال اثر جکسون پولاک که در نگاه اول کاملا نو و تخطیگرا بود امروز در زیرمتنی از کوبیسم ابتدایی، سوررئالیسم و سنت نقاشی شکوهمندانه دیده میشود. اما این سنت همچنین میتواند پیشتر رود.
بسیاری در دنیای هنر دیگر کار باربارا کروگر (Barbara Kruger) را دشوار نمییابند چرا که پستمدرنیسم مرزهای جداکننده هنر والا و تبلیغات را از میان برداشته است. بسیاری از مخاطبان دیگر از دیدن آثاری که شبیه آگهی تبلیغاتی هستند یکه نمیخورند؛ آنها قادر هستند دستورالعملهای تبلیغات را در زیرمتن هنر والا به سهولت بکار بندند.
اما اگر زیرمتن اثر در لحظه مواجهه در دسترس مخاطب نباشد آنگاه چه؟ گاهی راه حل این مسئله آموزش است. از طریق آموزش میتوان از دشواری کاست. اگر دانش لازم را کسب کنیم دشواری خودبخود کاهش مییابد. حال دشواری آنجا که دانشمحور باشد چیزیی است که باید از میان برداشته شود. در این دیدگاه دشواری چیزی منفی در نظر گرفته میشود که اگر کسی بخواهد تمام و کمال اثر را تجربه کند باید وضعیت آن روشن شود. تا حدی میتوان گفت این همان دلیلی است که همه موزهها دارای بخش آموزشی و مدرسین آموزشدیده هستند و درخطوط اتوبوس موزهها برای تمام سنینِ موزهرو تورهای آموزشی برگزار میکنند.
اما دشواری صرفا یک چیزی نیست که باید از میان برداشته شود، چیزی مانند کپک پنیر که باید دور انداخت تا بقیه پنیر قابل خوردن شود. دشواری درعینحال دارای ارزشی بس هنگفت در هنر قرن بیستم است. بعضی بر آنند که دشواری تنها ارزشمند نیست بلکه جزء سرشتینِ هنر خوب است؛ چیزی ثابت، کیفیتی ذاتی که همه آثار بزرگ دارا هستند. منتقد جرمی گیلبرت رولف (Jeremy Gilbert-Rolfe) در بحث پیرامون هنر دشوار بر آن است که «راز هنر در بیان ناپذیری بیاندازه آن در هیچ فرم دیگری غیر از خودش، در غیرقابل ترجمه بودن غایی آن، و در مقاومت آن در برابر تفسیر نهفته است. و همانجا است که دشواری آن و جدیت غیرقابلفروکاستن آن مُقام دارد.»۲ حتی منتقد فرمالیستی همچون کلمنت گرینبرگ (Clement Greenberg) هم باور دارد که دشواری ذاتیِ هنر بزرگ است و هنری که دشوار نباشد صرفا کیچ است.
چگونه این دو دیدگاه درباره دشواری- از سویی آن که در پی از میان برداشتن آن است و از سوی دیگر آن که دشواری را دارای ارزشی مثبت میداند که نمیتوان آن را از میان برداشت- در کنار هم وجود دارند؟ بخشی از پاسخ در این است که بحث این دو بر سر دو نوع مختلف دشواری است: دشواریای که باید از میان برداشته شود همیشه در بستری دانشمحور قابل توضیح است اما دشواریای که ارزشمند تلقی میشود در اینگونه تعاریف قرار نمیگیرد. اینچنین وقتی به کاتدرال چارتر نگاه میکنیم بهتر است بیننده بداند چرا قدیس مارتین به آن مستمند ردایی نیمه بخشید. اما از سوی دیگر اگر دشواری فهم جعبههای مینیمالیستی دانلد جاد (Donald Judd) از اساس فروکاسته شود، این اثر بسیاری از چفت و بستهای زیباییشناسانه خود را از دست میدهد؛ در واقع به شئ دکوراتیوِ صرف تبدیل خواهند شد. اما شاید تنش بین این دو نوع دشواری نتواند بطور کامل حل و فصل شود. این تنش توسط دو گروه وخیمتر احساس میشود ؛ کسانی که مایلند هنر وجه رازآلود خود را حفظ کند و کسانی که باور دارند هنر در کنشی اجتماعیتر سهیم است، کنشی که باید همه مردم را مستفیض گرداند.
آنهایی که در قرن بیستم دشواری را ارزشمند دانستهاند و فکر میکنند که نباید از میان برداشته شود بطریقی هوشمندانه ارزش دشواری را تشریح میکنند. برای اغلب آنها اثر دشوار ارزشمند است نه از آن رو که موجبات لذت را فراهم میکند بلکه از آن رو که امری است مهم. اثر دشوار بیشتر اثری عبوس است تا اثری شاد – استفاده گیلبرت از واژه جدیت اتفاقی نیست. و این جدیت بیشتر فعالیتی است عقلانی تا حسانی – جلوههای حسانی یک اثر دشوار عمدتا از جهت نقشی که در جهت شناخت عقلانی دارند اهمیت مییابند. چهار رویکرد اصلی هست که مخاطبان بر اساس آن از دشواری به عنوان اهمیتی جدی دفاع میکنند. اولین و شایعترین مبحث این است که اثر دشوار انقلابی و برانگیزاننده است. دفاعیات دیگر که هر سه کمتر شیوع دارند بدین شرحاند؛ هنر دشوار چیزی درباره شرایط هنر را آشکار میکند، دشواری فرهنگ را بازتاب میدهد و یا دشواری ذهن انسان را باز میتاباند. این روشهای مدافعه – که در قسمت بعد به آن خواهیم پرداخت- همیشه جدا از هم نیستند، بعضی آثار بیش از یکی از این اشکال دشواری را به نمایش میگذارند.
۱-استاینبرگ، ضوابطی دیگر،۵.
۲-جرمی گیلبرت-رالف، جدیت و دشواری در هنر و نقد معاصر، از نظریههای هنر معاصر توسط ریچارد هرتز(۱۹۹۳)
شماره قبل از این پرونده را اینجا بخوانید:
دست مریزاد به همگی.