مواجهه تا تفسیر
یادداشتی پیرامون پروژههای کیوریتوریال هفتهی هنر تیر
آوام مگ به قلم نویسنده مخاطب: راحله امیربهرامی
نخستین هفتهی هنر تیر با مشارکت ۲۱ گالری و خلق ۵۷ رویداد هنری در دی ماه امسال برگزار شد. هفتهی هنر تیر که دومین رویداد «تیر آرت» بعد از آرتفر تیر است به مدیریت مریم مجد و هرمز همتیان اقدامی به جهت «گرد هم آوردن گالریها، مراکز فرهنگی و هنرمندان و برقراری ارتباط میان هنر و زندگی روزمره» است. برنامههای این هفته در قالب سخنرانی، رزیدنسی، نمایش آثار در گالریها، پروژهها و کیوریتوریال در نظر گرفته شده بود که به مدت یک هفته در نقاط مختلف شهر برگزار شد. در اینجا میخواهیم به بررسی پروژههای کیوریتوریال بپردازیم. پروژههای کیوریتوریال تیرآرت با هدف «آشنایی بیشتر شهروند با هنر در بستر شهری، خارج کردن اثر هنری از فضای گالری و ایجاد رابطهی مستقیم با مخاطب» شکل گرفتهاند.
مخاطب این پروژهها میتواند هم مخاطب گالری گرد باشد و هم عامهی مردم. اما این دوگروه از مخاطب رفتار، کنش و دریافت متفاوتی نسبت به اثر از زمان مواجهه تا تفسیر آن دارند. مخاطب گالری گرد با هدف دیدن آثار پا در این موقعیتها میگذارد اما مخاطب عام بدون اطلاع در حین انجام کارهای روزمرهاش با آنها مواجه میشود. مخاطب خاص عموما پیشزمینهای از اثر و هنرمند دارد و با این پیشفرض با اثر مواجه میشود، مخاطب عام در مواجههی اولیهاش شاید حتی متوجه نشود این یک اثر هنری است اما به واسطهی تغییر و اضافه شدن چیزی در آن مکان توجهش جلب میشود. پروژههای کیوریتوریال علاوه بر تغییر موقعیت و مکان نمایش اثر باعث ایجاد توجه و خلع عادت از مردم در رفتوآمد روزانهشان است. در اکثر پروژهها مکان و نوع قرار گرفتن اثر در محیط نسبت به ماهیت درونی آن پیشی میگیرد.
مجموعههای مختلف این پروژه را میتوان به قسمتهای متفاوتی دستهبندی کرد:
۱- آثاری که در خیابان هستند و بخشی از مکانی شدهاند که در آن قرار گرفتهاند و تشخیصشان از نشانههای همیشگی شهر کار سختی است، مانند اثر نجف شکری به کیوریتوری زهره دلداده، اثر سیاوش نقشبندی به کیوریتوری سهراب کاشانی و پروژهی «کارگران قهرمان نفت هم سر کار رفتند» به کیوریتوری همایون سیریزی و عکسهای میشل ستبون. این آثار باعث میشوند مخاطبی که به دنبال آثار بر روی زمین و دیوار و گوشههای شهر میگردد هر آنچه مقابلش قرار دارد را هم اثر هنری ببیند. آثاری که چنان در مکان حل شده اند که هیچ مرزی با آنچه پیرامونشان وجود دارد قائل نیستند و حتی مخاطب آنها را گم میکند.
۲- مجموعههایی که مشخصا به فضایی اضافه شدهاند و توجه مخاطب را به چیزی که تا پیش از این نبوده جلب میکنند، آثاری که در کافهها، هتل و خانهها قرار گرفتهاند؛ اثر مرتضی پورحسینی به کیوریتوری علی بختیاری، آثار داوود کوچکی و سلیم کرمی به کیوریتوری مرتضی زاهدی و اثر نسترن صفایی به کیوریتوری ماهور توسی از این دسته هستند.
۳- آثاری که از قبل وجود داشتند و حال به بازخوانی آنها پرداخته شده. مانند مجسمه های تناولی به کیوریتوری طرلان رفیعی و یاشار صمیمیمفخم و پروژهی تالار قندریز به کیوریتوری محمد رضاییکلانتری، این آثار دعوتمان میکنند به دوباره دیدن و نوعی دیگر از دیدن.
اینکه چقدر میتوان در هر پروژه حضور موثر کیوریتور را دید کمی جای بحث دارد اما میتوان گفت در بخش زیادی از کارها هنرمند و کیوریتور مکمل هم شدهاند اما با این حال نمیشود بر صحت عملکردشان در این بلبشوی عناوین اصراری ورزید به خصوص اینکه خیلی از آثار بدون استیتمنتی از طرف کیوریتور آن ارائه شده بودند. بسیاری از آثار به جز این جابجایی مکانی دستاورد دیگری نداشتند و حتی همین جابجایی نیز نسبت به گفتمانی مکانمند در آثار بیتعهد بود. اهداف و تعاریف مشخص شده از طرف دستاندرکاران این پروژه مردمی شدن هنر و نزدیک کردن هنر معاصر به مردم است اما آیا پروژههای کیوریتوریال توانست در تحقق اهدافی که در ابتدا برای آن تعیین کرده بود موفق باشد؟
مردمی شدن هنر و عمومی کردن آن چالشی بزرگ میان بازیکنندگان هنر و مخاطبان آن بوده و هست. بدیهی است بیان این هدف تعریفی دقیق از سوی متخصصان خود را میطلبد. عنوان کردن این امر توسط نهادی که مدیرانش صرفا در بستر هنرهای تجسمی فعالیت دارند مانند ریختن آب در سرازیری است که میتواند به هر سمتی برود. در تمامی پروژههای تیرآرت جای خالی پژوهشگران حوزهی علوم انسانی خالی بود؛ مگر میشود دغدغهی نزدیک کردن هنر به عموم مردم را داشت اما با نادیده گرفتن زمینه، چرایی و دانش بنیادی آن هیچ بررسی و تحلیلی در این رابطه ارائه نداد؟
در اصرار بر این نوع نزدیکی بین عموم مردم و هنر معاصر باید موضعمان را دربارهی نوع هنر ارائه شده مشخص کنیم؛ اگر منظورمان از پروژههای اجرا شده طبق گفتهی دست اندرکاران هنرمعاصر باشد باید توجه کرد معاصر به معنای زمان حال یا به عنوان سبک هنری خاص؟ فارغ از اینکه آیا این آثار میتوانند نمایندهای برای سبک هنر معاصر باشند یا نه و حتی فارغ از اینکه برخی آثار مانند مجسمههای تناولی و پوسترهای انقلاب مربوط به زمان حال نیستند باید توجه کرد که در کدام قسمت از تاریخ ایستادهایم؟ هنر علاوه بر نمایش، توجه و واکنش به فضا و وضعیت اجتماعیاش حالا نسبت به خود و تاریخش نیز واکنش نشان میدهد و از این جهت خودبسنده نیست؛ واکنش به هنرهای دیگر و خود ارجاعی بخشی از هنر معاصر است و به همین دلیل نیازمند آگاهی داشتن از زمینهها و مسائلی است که حول محور خود هنر و تاریخش میگذرد پس بدیهی است مخاطب عام هنگام دیدن آن دچار ناتوانی در برداشت شده و حتی بخواهد به آنها آسیب برساند، از بین ببرد و از کنارشان بگذرد.
در اهداف و عملکرد تیرآرت هنر چیزی است صرفا برای “دیدن” و “استفاده” عموم مردم؛ اگر بخواهیم این پروژه ها را همانگونه که سهراب مهدوی در ابتدای کتاب تیرآرت آورده ببینیم: «کنجکاو کردن شهروند و کم شدن فاصلهی تجسمی با شهر» میتوان این هدف را تا حدی محقق دانست اما نمیتوانیم در پی تحقق تاثیرگزاری و حتی بالابردن سطح فرهنگ عمومی باشیم. علاوه بر آن مسئولیت اجتماعی هنر و هنرمند صرفا به نمایش اثر هنری و در برابر مردم قرار دادن آن ختم نمی شود و چیزی نیست که با از بین بردن فاصله به صورت فیزیکی حل شود؛ نمیتوان پر کردن این فضای خالی را تنها از “اثر هنری” خواست. نزدیک کردن هنر با مردم باید در اخلاقیات و فرهنگ اجتماعی به آن پرداخته شود و ایجاد تفکر کند و این مهم حاصل نمیشود مگر در گفتمانی بینارشتهای و زمینهمند، با اهدافی مشخص، تعریف شده و شفاف برای تمامی مخاطبان.
اما با توجه به تمامی این مسائل هفتهی هنر تیر را میتوان شروع اتفاقی خوب در هنر ایران دانست. این اتفاق زمانی به درجهی مطلوب خود میرسد که بتواند استمرار داشته باشد و در این استمرار با شفافسازی بیش از پیش در اهداف و رویکردها، متخصصان و طیفی وسیعتری از هنرمندان و بازیگران این عرصه را در خود قبول کند.
نقد نمایشگاههای دیگر را اینجا دنبال کنید.