پرونده خوانشهای جدید جامعه شناسی به مثابهی الگوهای وسوسه انگیز جامعه هنری
الماس فرهنگی و جامعهی هنر | قسمت سوم
آوام مگ به قلم سمیرا حسینی کهنموئی
در ادامهی مبحث نظامهای توزیع، در الماس فرهنگی، تولید هنر متضمن فعالیتهایی است که جهت تبلور تاثیرات خروجی آثار هنری، در اشکالی از شیء مادی یا اجراء، مورد نیاز است. این رویکرد به عنوان کارکردی فرهنگی، تولیدات حوزه هنر را به مخاطبهای آن میرساند. تولید و توزیع ممکن است متمایز یا همپوشاننده باشند. نظامهای توزیع به منزلهی مجموعههایی از محدودیتها و امکانات عمل میکنند، که بر عواملی چون دانش مخاطب، تعادل فرهنگی موجود بین تولید کنندگان (هنرمندان) و توزیع کنندگان وابسته است. بنابراین، درجهی کنترل هر یک آنها بر محتوای هنر و نیز خصلت اثر هنری تاثیر میگذارد.
نقش پژوهشی در حوزهی «تولید فرهنگ» از دریچهی نظام هنری در جامعه، میتواند به معرفی راههایی بپردازد تا به واسطهی آنها ویژگیهای نظامهای خلق، تولید و توزیع، به هنر شکل گیرد. در کل این رویکردها میتوانند وسوسه انگیز باشند. دقیقا به این دلیل که هنر بار معنایی دارد و با احساسات جامعه و مخاطبهای هنری در ارتباطی تنگاتنگ است. این شدت از وسوسه با «اشکال هنری» که جامعه شناسان شاید، به ظاهر با بی احساسی سرگرم مطالعهی آنها هستند، گره خورده است. تعامل هنر با این نگاه که «چیزی خاص» نیست میتواند به منزلهی تهدید هواداران دو آتشهای باشد که پایگاه آنها با «خاص بودن» هنر گره خورده است.
مفهوم توسعه فرهنگی (cultural development) از اوایل دهه ۱۹۸۰ به بعد از طرف «یونسکو» به عنوان یک سازمان فرهنگی، در مباحث توسعه مطرح شده است. این مفهوم یکی از زیرساختارهایی است، که نسبت به سایر نگرشهای توسعه اقتصادی، اجتماعی و سیاسی از بار ارزشی بیشتری برخوردار است. توسعه فرهنگی تاکید بسیاری بر نیازهای غیر مادی مخاطبهای تولید هنری در جامعه دارد. بنابراین این شاخصه مسیری است که در طی آن با ایجاد تحولاتی در حوزههای ادراکی، شناختی و ارزشی تولیدات هنری، قابلیتها و باورهای فرهنگی ویژهای را در طی نوسازی به وجود خواهد آورد. حاصل فرآیند توسعه فرهنگی از طریق تولید و توزیع هنر؛ کنار گذاشتن «خرده فرهنگهای» نامناسب است. در تعریفی دیگر میتوان گفت که منظور از توسعه فرهنگی دگرگونی است که از طریق تراکم برگشتناپذیر عناصر فرهنگی (تمدن) در یک جامعهی معین صورت میگیرد و بر اثر آن، جامعه کنترل موثری را بر محیط طبیعی و اجتماعی اعمال میکند. در این تراکم برگشتناپذیر، معارف، فنون، دانش، هنر و تکنیک به عناصری که از پیش وجود داشته و از آن مشتق شده افزوده میشود.
توسعه فرهنگی با مفهوم برونزا (out ward Looking development) نوعی الگو است، که بعد از جنگ جهانی دوم بیشتر کشورهای توسعه نیافته برای پایان دادن به توسعه نیافتگی خود در ابعاد نظری و عملی آن را پذیرفتهاند. این نوع از تحول که منشاء و جهتگیری خارجی دارد، الگویی است تقلیدی و بر کشورهای توسعه نیافته به نوعی تحمیل شده است. و آن به دلیل تقلیدی بودن و سوگیری خارجی داشتن به الگوی توسعه غربی معروف است. در این چرخه به اوضاع و شرایط درونی جامعه توجه چندانی نمیشود. اما در فرمی دیگر از توسعه فرهنگی با مفهوم درونزا (Inward Looking development) بر خلاف الگوی برونزا منشاء و جهتگیری داخلی دیده میشود. در این الگو منابع داخلی و شرایط تاریخی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جامعه خودی مورد توجه قرار میگیرد و بر این واقعیت تاکید دارد که چگونه شرایط جامعه را تغییر دهد تا عوامل بازار فرهنگی بتوانند با فعالیت خود نیازهای داخلی جامعه را تامین کنند. همچنین بر ارتقای سطوح کیفی زندگی تمامی انسان تاکید دارد. بنابراین الگوی توسعهی فرهنگی درونزا خودی و داخلی است که با شرایط جامعه بیگانه نیست و از «تقلید»، «الگوبرداری محض» و «وابستگی به خارج» اجتناب دارد و تلاش خود را در جهت توسعهی همگون و متوازن در جامعه به کار میبندد.
به منظور زمینهسازی برای مباحثهای بر سر هنر و تولید فرهنگی، باید جایگاه مهم توزیع غنی و توسعهی درون زا به عنوان تاثیرات کلیدی بر الماس فرهنگی، در دنیای هنر کنونی متمرکز شود. رویکردهای تولید در عوامل واقع در سمت چپ الماس فرهنگی را که به خلق، تولید و توزیع هنر مربوط میشوند در نگاه میانه وابسته نوسازی فرهنگی خواهد بود. این رویکرد رابطهی بین «خالقان هنر»، «شبکههای توزیع»، «دنیاهای هنر» و «تولید فرهنگی» را در جامعه بررسی میکند. ایدهی اصلی این رویکرد آن است که آثار فرهنگی از صافی افراد و نظامهایی در راستای توسعهی درون زا، که آنها را خلق و توزیع میکنند، گذشته و از آنها متاثر خواهند شد. نوسازی فرهنگی به طور متقاعده کنندهای نشان میدهد، عوامل تولید فرهنگی تاثیر بسزایی بر خلق آثار هنری دارند.
در تعریف توسعه فرهنگی نکاتی را باید مد نظر قرار داد؛ اول آن که توسعه، فرهنگ و در مقابل آنها هنر را، مقولههایی ارزشی تلقی کنیم، دوم، آنها را جریانی چند بعدی و پیچیده بدانیم و سوم به ارتباط و نزدیکی آنها با بهبود (improvement) توجه داشته باشیم. در قالب «نظریهی نوسازی»، توسعه به معنای خروج از «لفاف» است. به معنی همان دور شدن از جامعهی سنتی، فرهنگ و ارزشهای مربوط به آن، که جوامع برای متجدد شدن باید از این مرحله سنتی خارج شوند. اما نکتهای که در بحثِ مفهوم فضای توسعه فرهنگی حائز اهمیت است عدم گسستن از سنتهای گذشته خواهد بود. واژه «مدرنیزاسیون» (Modernizations) در زبان فارسی به مفاهیمی چون نوسازی، امروزینه شدن و متجدد شدن ترجمه شده است. این مفهوم فارغ از ابعاد روان شناختی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگیای که دارد، در کل به عنوان یک جریان و فرآیندی کلی مطرح است که تعاریف متعددی از آن ارایه میشود و امروزه به عنوان یک رویکرد در ادبیات جامعه شناسی توسعه مطرح میباشد. دانیل لرنر (Daniel Lerner) که از پیشکسوتان رویکرد نوسازی است، در دایره المعارف علوم اجتماعی، زیر عنوان «امروزین شدن» چنین مینگارد: «امروزین شدن واژه رایج برای فرآیندی کهن است؛ یعنی فرآیند تغییر اجتماعی به نحوی که کشورهای کمتر توسعه یافته خصایص معرف از جوامع توسعه یافته را کسب کنند».
در حالی که به تعبیری رویکرد تولید فرهنگی به معنای گسستن از سنتهای گذشته نیست، زیرا سنتها انباشت و ذخیره تجربههای گذشته یک جامعه است. توسعه بر مبنای گسترش سنتها و فرهنگ و ارزشهای گذشته انجام میگیرد و نه بر اساس نفی آنها. این تولید ،فراگردی است که در آن، جامعه بر اساس نیازها و شرایط تازه، بازاندیشی و بازسازی میشوند. هنر از این طریق در جامعه میتواند خود را بارور کند و تواناییهای بالقوه هنرمندان شکوفا خواهد شد. مفهوم «هویت فرهنگی» (Cultural Identity) از مفهوم توسعه جدا نیست. انسان از طریق هنر تلاش برای بیان آگاهی خود به خویش دارد و به همین دلیل این نمود در زمانهای مختلف با تبلوری متفاوت، متاثر از تغییرات فرهنگی و اجتماعی در شیء هنری قابل مشاهده است. تلاش هنرمند جدید آن است که خود را همچون آزادی سوبژکتیویته وضع کند و در یک عالم اجتماعی اوبژهکتیو بیابد. هنر جدید در این وضعیت تولید میشود، چرا که سوژهای آزاد و نامتناهی را در باطن خویش دارد. در عین حال به هر چه بخواهد توجه میکند، ولی به هیچ چیز تعهدی ندارد.