ویدئوآرت دهه‌ی ۸۰ پناهگاهی در میانه‌ی پرفورمنس و سینما

تاریخچه‌ی ویدئوآرت در دهه ۱۹۸۰
بخش سوم |  ویدئوآرت، پناهگاهی در میانه‌ی پرفورمنس و سینما

آوام مگ تلخیص: رضا یاسینی و حمیده خالویی


در شماره قبل به بررسی ویدئوآرت در دهه ۶۰ و ۷۰ پرداختیم. در بخش سوم این پرونده تاریخچه دهه‌ی ۸۰ میلادی را بررسی می‌کنیم.

تاریخچه ویدئوآرت

اگر دهه‌ی ۷۰ مملو از ویدئوهای تک‌کاناله بود، دهه‌ی ۸۰ دوران اوج‌گیری اینستالیشن چندرسانه‌ای و چندصفحه‌ای محسوب می‌شد. به‌نظر می‌رسد طی این دهه کامپیوتر راه واقعی خود را به‌سوی آینده یافت. به‌همین‌دلیل، تمایل هنرمندان ویدئو به استفاده از جلوه‌های دیجیتالیِ ابزارهای نو، طی این دهه گسترش یافت.

استفاده از نوارهای متعددِ ویدئو و صفحات و پرده‌های متعددِ پخش طی این دهه بسیار متداول شد. هنرمندان دریافتند که اگر ویدئوهای تک‌کاناله تا پیش از این توان شکستنِ زمان را داشتند، پس آثار چندکاناله قاعدتاً باید این توان را گسترش دهند. مدیا اینستالیشن ــ نامی که گری هیل در توضیحِ محیط‌های طراحی‌شده‌ی نوین که تماشاگر را وامی‌داشتند تا به درون اثر هنری قدم بگذارد ابداع کرده بود ــ با احاطه‌ی تماشاگر، فرآیند دیدنِ اثر هنری را از نو تعریف می‌کرد. در این آثار، آن‌که می‌بیند همان است که دیده می‌شود. عمل تماشاگر، عمل هنرمند، محیط و دستکاری‌های نوار ویدئویی، تئاتری چندگانه و سیّال می‌آفریند که البته بسیار مُلهَم از رویدادها و اجراهای گروه‌هایی چون فلوکسوس و نیز نقدِ روان‌کاوانه‌ی فرویدی و لاکانیِ دهه‌ی ۷۰ است.

شاید به‌همین‌دلیل است که هنرمندانِ بسیاری که تا پیش از این در هنرهای نمایشی مشغول بودند، اکنون امکانات جدیدِ دیجیتالی را به خدمت می‌گرفتند. پری هابرمن (متولد ۱۹۵۴) یکی از این هنرمندان است. او طی دهه‌ی ۱۹۷۰ در تئاتر و هنر اجرا فعالیت می‌کرد و در اوایل دهه‌ی ۱۹۸۰ اولین اینستالیشن خود را ساخت. راه ورودِ رابرت ویلسون نیز به عرصه‌ی ویدئو از طریق اجرا و تئاتر بود. او در ۱۹۸۱ یکی از اجراهای خود به نامِ Deafman Glance را که اثری پنج‌ساعته بود به ویدئو تبدیل کرد. در خانه‌ای سفید و بی‌وزن، زنی به‌سمتِ دو پسرش می‌رود و کاردی را در سینه‌ی آن‌ها فرو می‌کند.

تاریخچه ویدئوآرت
Deafman Glance اثر رابرت ویلسون

استفاده از نرم‌افزارهای دیجیتالی در تولیدِ فریم‌به‌فریم، تدوین دیجیتالی و پخش و ارائه‌ی خاص از دیگر رویکردهای دهه‌ی ۸۰ است. کن فینگلد (متولد ۱۹۵۲) از جمله هنرمندانی بود که طی دهه‌ی ۸۰ علایق هنری خود را در فرآیندهای دیجیتالی و دستکاری‌های الکترونیکی جست‌وجو می‌کرد. کارهای پیچیده‌ی او استفاده‌ی بالفعل از کامپیوتر و نرم‌افزارهای گرافیکی محسوب می‌شدند.

تیِری کونزل، هنرمند فرانسوی (متولد ۱۹۴۸) است که در این دوران آشکارا تحت تأثیرِ گُدار شروع به کار کرد. او تئوریسین فیلم است که زبان‌شناسی و نشانه‌شناسی خوانده است. کونزل در اواخر دهه‌ی ۱۹۷۰ به ساخت فیلم و ویدئو گرایش پیدا کرد. وی علائق خود به تئوری‌های زیبایی‌شناسی و روان‌کاوی را به حیطه‌ی آثار ویدئویی‌اش کشانده است، آثاری که مُلهَم از رؤیاهایش هستند.

پیپیلوتی ریست (متولد ۱۹۶۲) از جمله‌ی زنان فمنیست مطرح اروپایی است که آشکارا از گُدار و فمنیست‌های پیش از خود تأثیر گرفته است. او یک گروه موسیقی نیز دارد و به‌عنوان خواننده‌ی راک فعالیت می‌کند. ویدئویش به نامِ I’m not the girl who misses much نشان‌دهنده‌ی علاقه‌‌اش به خوانندگی است. در این اثر، او در جلوی دوربین در حال چرخ‌زدن و خواندنِ همان مجله‌ی عنوانِ اثر است، ترجیع‌بندی از یک آواز معروف که با صدایی جیغ‌مانند توسط ریست از نو اجرا می‌شود. یک تدوین دیجیتال نیز محصول نهایی را شکل داده است.

تاریخچه ویدئوآرت
I’m Not The Girl Who Misses Much, Pipilotti Rist, 1986

قسمت بعدی این پرونده را اینجا بخوانید.

قسمت‌های قبل از این پرونده را اینجا دنبال کنید: