منیر شاهرودی فرمانفرماییان ستارهی دوران اقتصاد هنر
یادداشتی به یاد و بزرگداشت هنرمند فقید
آوام مگ: به قلم حافظ روحانی
منیر شاهرودی فرمانفرماییان در هنر مدرنیستی ایران جایگاهی چندگانه دارد؛ تاریخ تولدش (۱۳۰۱ یا ۱۳۰۲ در قزوین)، او را به نسل اول نقاشان مدرنیست ایران مربوط میکند، همدورهی جلیل ضیاءپور، محمود جوادیپور، جواد حمیدی، فروغ ریاضی و دیگران؛ یعنی همهی محصلان دو دورهی اول دانشکدهی هنرهای زیبای دانشگاه تهران. با اینحال و برخلاف عمدهی آن نقاشان، در جوانی به جای پاریس که قبلهی آمال آن نسل بود، بهمانند همسر اولش، منوچهر یکتایی، سر از نیویورک درمیآورد. اقامت سیزده سالهاش در این شهر باعث میشود که نتوان او را در کنار سایر همنسلانش قرارداد، چون برخلاف عمدهی آنها نه جذب نظام آموزشی شد و نه از راه و روش علیمحمد حیدریان و سنت نقاشی کمالالملکی پیروی کرد. منیر شاهرودی فرمانفرماییان اما از سویی دیگر در خانوادهای فرادست با تبار اشرافی متولد شده بود. در دورهی پهلوی اول، پدرش به نمایندگی مجلس انتخاب شد و همین موضوع باعث اقامت خانوادهاش در تهران شد. به واسطهی همین تبار خانوادگی هم سخت بتوان جایگاهی برای او در کنار دیگر هنرمندان مدرنیست نسل اول در نظر گرفت. در نیویورک و به مدد آشنایی و کمک آرتور پوپ، به مدرسهی دیزاین پارسونز میرود و طراحی مد میخواند. در طول ۱۳ سال اقامت در نیویورک این فرصت را به دست میآورد تا با بسیاری از محافل هنری وقت نیویورک از جمله نقاشان موسوم به مکتب نیویورک دیدار کند. از آنجا که در در طول این سالها با تعدادی از مجلات مد به عنوان طراح و تصویرگر همکاری میکند با اندی وارهول (پیش از شهرت جهانیاش در دههی ۱۹۶۰) آشنا میشود. همهی اینها بهمانند پیشزمینههایی باعث میشود تا شیوهی کارش بیشتر به نسل هنرمندان دههی ۱۳۴۰ و بهخصوص دههی ۱۳۵۰ نزدیک باشد.
منیر شاهرودی فرمانفرماییان در زمستان سال ۱۳۳۶ به ایران بازمیگردد. در همان دوره با همسر دومش، ابوالبشر فرمانفرماییان، تاجر، شاعر، حقوقدان و سیاستمدار محافظهکار ازدواج میکند و از آن زمان به بعد از نام خانوادگی او نیز استفاده میکند. ابوالبشر فرمانفرماییان کارگاهی مجهز برایاش میسازد. دههی ۱۳۳۰، دورهی رجوع به هنرهای مردمی و صنایع دستی است، دورانی که چهرههای برجستهی هنر مدرنیستی ایران با مطالعه و جستجو در هنرهای مردمی ایران، دست به تولید آثار جدید میزنند که شاید مکتب سقاخانه در ابتدای دههی ۱۳۴۰، مشهورترین جریان حاصل از این دیدگاه باشد. فرمانفرماییان هم به پیروی از این روح زمانه و آموزههایاش در صنعت مد به نقاط مختلف ایران سفر میکند و علاوه بر مطالعهی آثار هنر مردمی در نقاط مختلف مجموعهای از این دست آثار را هم جمعآوری میکند. در این دوران نقاشی پشت شیشه را آغاز میکند. آثارش در نخستین دوسالانهی نقاشی تهران (۱۳۳۷) به نمایش درمیآید. چند اثرش در دوسالانهی ونیز هم نمایش داده میشود. اما یک دهه بعد از بازگشت به ایران است که سبک ویژهاش، یعنی کار با آینه را آغاز میکند؛ راهی که تا پایان عمر ادامه میدهد. در دههی ۱۳۵۰ که هنرمندان ایرانی بهتبع هنر روز مدرنیستی به سراغ مواد کار مختلف میروند، منیر فرمانفرماییان هم با الهام از آینهکاری در معماری ایران، کار با این ماده را آغاز میکند، چنانچه امروزه بسیاری او را به واسطهی همین شیوه و سبک خاص میشناسند. دو اثر در اماکن عمومی، آینهکاری هتل لاله (اینترکنتینانتال سابق) و آینهی کاری تالار فرهنگسرای نیاوران در اواخر دههی ۱۳۵۰ همچنان پابرجا ست. تالاری برای نمایش دائمی آثارش هم به سال ۱۳۹۶ در باغموزهی نگارستان افتتاح شد تا از معدود هنرمندان ایرانی باشد که صاحب چنین فضایی میشود.
از اوائل دههی ۱۳۶۰ و با پیروزی انقلاب مجدداً با همسرش به نیویورک میرود؛ بخشی از اموال خانوادگیاش در سالهای پس از انقلاب مصادره میشود. تا یک دهه بعد از مرگ ابوالبشر فرمانفرماییان که در اوائل دههی ۱۳۷۰ در نیویورک به خاک سپرده میشود در این شهر میماند و از سال ۱۳۸۳ که به ایران بازمیگردد و تا پایان زندگی ماندگار میشود. تقریباً در تمام ۱۴ سال آخر اقامت در ایران به نقاشی و ساختن کارهای آینهکاری میپردازد. منیر شاهرودی فرمانفرماییان در شامگاه ۳۱ فروردین ماه ۱۳۹۸ در سن ۹۶ سالگی و به علت کهولت سن در خانهاش چشم از جهان فرو میبندد.
در یک دههی گذشته که هنر نوگرای ایران به واسطهی گسترش روزافزون اقتصاد هنر در مرکز توجه دوباره قرار گرفت، منیر شاهرودی فرمانفرماییان به ستارهای تبدیل شده بود. تبار اشرافی از یکسو، تعلقش به جریانات روز هنری در طول شش دهه فعالیت حرفهای و وجه تزئینی آثارش که امکان پیوند آنها با سنتهای معماری مذهبی را فراهم میکرد از سوی دیگر و در نهایت موج و ولع ایجاد شده برای خرید و فروش آثار هنری او را به چهرههای محبوب برای بازار هنر منطقه تبدیل میکند؛ اقبالی که بهقاعده باید بعد از این بیشتر شود. منیر شاهرودی فرمانفرماییان کموبیش از اواخر دههی ۱۳۴۰ بهمانند بسیاری دیگر به یکی از چهرههای فعال به جریانی منتسب شد که – به غلط یا درست – نوسنتگرایی خوانده میشود. او فرزند زمانه و ستارهی دوران سیطره اقتصاد هنر بود.