جهان غوطهور فرشید ملکی، جایی میان زمین و آسمان
دربارهی نمایشگاه «فرشید ملکی» در گالری «هور» | بخش دوم
مجله هنرهای تجسمی آوام: به قلم نویسنده مخاطب آرش فاتح
بیپیرایه از رنج و درد و زخم زمانهی خود گفتن، میتواند، تخلیهی پلشتی، برونفکنی سیاهی باشد و نه «سیاهنمایی».
ادراکِ چیستی و چگونگی و چرایی درد؛ میتواند همزمان ما را به فکر درمانهای احتمالی، ولو نسبی بیاندازد، با این شرط که مجاز باشیم در اینباره گفتوگو کنیم و رویکردهای متفاوت را شنیده و به آنها بیاندیشیم. پنهانکردن زخم، عفونت و فساد بیشتر به بار خواهد آورد.
در قابی دیگر از آثار ملکی، کالبدی کشیده و تکینه، تندیسی بر دست، خود درحال دَوران و سیلان، شناور، گیج و سردرگم به هرسو مینگرد.
گاه دایرهای خورشید یا ماهگون پدیدار میشود و گاه این نور به لامپی بیفروغ بدل میشود که همهجا را زرد میکند؛ در میانه، اتاقی فروافتاده در ناکجاآباد.
عناصر حاضر در متن همزمان، به دور این مراکز، سرگرداناند و از آن میگریزند.
سروی تکینه و تنها گاه رخ مینماید.
دیوان در کمین، انتظار میکشند.
کلام، چون ریسمانی باریک و نحیف از دهان یکی به سر دیگری شلیک میشود.
دهانها اگرچه باز هستند، اما هیچ نمیگویند؛ یا چیزی برای گفتن نیست؛ تنها درحال تولید اصواتی ممتد و بیمارگون هستند.
چشمها اگرچه ناظر فاجعه، اما توان دیدن ندارند؛ یا ارادهای برای واکنش.
در انزوا، زخمهای بر فضا نواخته میشود.
دلبسته به کوزهای تهی، بر گرد آن حلقه زدهاند. چشمی گرد، از فراز آسمان ناظر این رخداد است و حیوانی تنورهکشان از زمین.
دیوان و ددمنشان، خود حال و روزی بهتر از قربانیان ندارند؛ در هراس، افسرده، بیانگیزه و ملولند یا زندهبهگور.
زنی، دست بر سر فردی فروبلعیدهی تاریکی گزارده، در حال تلقین مقصود یا راهکاریست.
اگر یک دم، آمیزشی هست، زیر نظر دیگریست!
همزمان با روزآمدی این آثار، بهلحاظ نمادشناسی، عناصر کهن ِاساطیر ایران قابل بازشناسیست؛ اگرچه در وجهی نامتعارف و به دور از آرمانگرایی و شعارزدگیهای متداول، این نمادها، از آسمان به زمین افتادهاند. کهنروایتهایی که دیگر از کارکرد تمامیتخواه و بنیادگرای خود خارج، اینجایی، کارآمد و روزآمد شدهاند.
روشنایی، تاریکی، سرو، اهرمن، کوزه، آب، آسمان، درخت، همه نمادهایی کهن هستند، اما درآمیخته با شرایطی انسانی و درگیر با همان مسائل؛ نه فراتر، نه فروتر.
پرندهای که در گوش میخواند، اگرچه بر گوش کالبدی واژگون، سه چشم، اما هنوز بههوش. بیشک پیامی از سروش نیست؛ اما میتواند صدای بیرمقِ خردهخرَدی باشد.
جهانِ نقاش، جهانیست چندوجهی؛ با سویههایی متکثر، در روندی سیال که از مرکزیتی کهن به سمت محوری لق کشیده میشود و بازمیگردد. گاه، تکینه و گاه دوسویه (دیالکتیکی).
گسیختگی بهشدت در کار است. ابژههایی بهشدت هنجارگریز، پارهپاره، خونین، چاکچاک و زخمی.
چون واپسین شیارهای محبوسی، در دخمهای انفرادی، که با دشنهای بیدسته بر تن دیوارِ زندان زخم میزند. همبندانِ گاه و بیگاهش، برای تأخیر زوالِ خود، تیغ بر سینهی هم میکشند و بر سر و روی هم یادگاری میکَنند؛ اما همچنان امکان بروز گریزگاه، منتفی نیست!
هستیِ در تعلیق، همانقدر که سرگیجهآور است، رهاییبخش نیز خواهد بود. غوطهوربودن هماناندازه که ما را از تثبیت دور میسازد، میتواند شبیه آزادگی تلقی شود.
توانِ موجود در کار فرشید ملکی را میتوان برآمده از «نیرویی استاتیکی» نیز دانست. رانسیر، آن را چنین تبیین میکند: «استاتیک، نوعی مرزبندی بین مکانها و زمانها، بین امور رؤیتپذیر و امور رؤیتناپذیر و بینکلام معنادار و سروصدای بیمعناست که همزمان مکان و مخاطرههای سیاست را به مثابهی شکلی از تجربه تعیین میکند.» جهانی در سیلان میان بینهایت سویههای مواج.
همهی ما باید، جایی در میانهی این حدود باشیم؛ جایی میانِ پیش و پس؛ اینجا و آنجا، حبس و رهایی، بیرون و درون، ثبات و تعلیق، عشق و نفرت، زمان و مکان، فضا و ماده، معنا و بیمعنایی، صدا و سکوت، آوا و پدیدار، توان و ضعف، امر واقعی و نمادین، خیال و واقعیت، دال و مدلول، امری قابلرؤیت و امری رؤیتناپذیر، بودن و نبودن و…، در نوسان، سیلان و غوطهور، جایی در عدم استقرار و سکون.
نفسِ کنش، تحرک و پویایی است که نوشدن را به ارمغان میآورد و از خود اثر ردی برجای میگذارد.
غوطهور، چونان ردی از نور، بر فضا.
منابع:
– باومن، زیگموند؛ اشارتهای پست مدرن.
– دریدا، ژاک؛ خوانش از فلسفهی شالودهفکنی«دیکانستراکشن».
– رانسیر، ژاک؛ توزیع امر محسوس، پارادوکس های هنر سیاسی و استاتیک و ناخرسندیهایش.
– فروید، زیگموند؛ زندگی علمی من.
– میرمیران، هادی؛ معمار فقید ایرانی.
لینک بخش اول مقاله:
دربارهی نمایشگاه «فرشید ملکی» در گالری «هور» | بخش اول
دربارهی نویسنده: