آیا نظریهپردازان مدرن، تناسبات بشری را رها کردند؟ | خلاصه کتاب معنا در هنرهای تجسمی
بخش پانزدهم
تاریخ نظریهی تناسبات بشری به مثابهی بازتابی از تاریخ سبکها
اروین پانوفسکی ترجمه ندا اخوان اقدم، نشر چشمه
مجله هنرهای تجسمی آوام: تلخیص نیلوفر تقیپور
پانوفسکی، تاریخ نظریهی تناسبات را با این عقیده ادامه میدهد که تحول واقعی از قرون وسطی تا رنسانس را میتوان بهمثابهی شرایط آزمایشگاهی با ظهور نخستین نظریهپرداز تناسبات بشریِ اهل آلمان، «آلبرشت دورر»، فرض کرد. او با عنوان «وارث سنت گوتیک شمالی با یک پلانیمتری سطح» آغاز میکند، که همانند پیکرنگاری ویلار بهنظر آمده و حالت، حرکت، محیط و تناسبات را بهطور همزمان مشخص میسازد؛ اما تحت نفوذ «لئوناردو» و «آلبرتی» او اهداف خود را به سمت دانش سنجش بدن انسان تغییر داد و معتقد بود، ارزش آموزشی این دانش، بیشتر از ارزش کاربردی آن است. دربارهی نمونههای مفصل و بیشمارش میگوید: «پیکرههایی که با وضعیت ثابت در صفحات پیشین طراحی میشوند، کاملاً بدون استفاده هستند.»
در واقع دورر، از این دو استاد بزرگ ایتالیایی، نهتنها به سبب تنوع و وضوح اندازههای خود، بلکه بهخاطر محدودسازیِ انتقادیِ صحیح، پیشی گرفت؛ او با چشمپوشی از تمایل به کشف قانون تناسب اندام زیبایی، بهمراتب وظیفهی دشوارتری را برای ایجاد انواع ویژگیهایی با شیوهی مخصوص به خود بهعهده گرفت؛ میگوید: «باید از زشتیِ بیظرافت، اجتناب میکردند.»
حدود بیستوشش مجموعه از تناسبات را بهعلاوهی یک نمونهی مربوط به بدن کودک و اندازهی تفصیلی سر، پا و دست جمعآوری کرد؛ حتی به این مقدار رضایت نداد و به روشهای متفاوتتر بیشتری اشاره کرد؛ تا آنجا که حتی بر موارد غیرعادی و عجیب، به شیوههایی کاملاً هندسی، تسلط یافت.
دورر نیز به تکمیل نظریهی اندازهگیری خود با «نظریهی حرکت» و «نظریهی پرسپکتیو»، مبادرت ورزید؛ از آنجا که او مانند نقاش و نظریهپرداز ایتالیایی، «پیرو دلافرانچسکا»، میخواست پرسپکتیو بهکاررفته در پیکرههای انسانی و نیز ابژههای بیجان را ببینند. او تلاش کرد این فرآیند بسیار پیچیده را با سادهکردن سطوح بیمعنی از بدن انسان، به شکلهای قابل تشخیص با سطوح ساده تسهیل کرده و مقایسهی این طرحها را با ساختارهای مربوط به حدود سال ۱۵۰۰ که در سدهی بیستم شرح داده و آگاهیبخش است، تفسیر کند.
دورر، بعدها بهجای مداخله در بازنمایی نهایی، تنها به آمادهسازی آن مبادرت میورزد و به جای مشخصساختن محیط پیرامون با قوسهای دایرهای، واحدهای حجمی را در فضای سهبعدی نقش میکند و برای طراحی ریاضیوار از طرح خطی، با وضوح ریاضیوار مفاهیم حجمی، مخالفت میکند.
چهار کتاب دربارهی تناسبات بشری اثر دورر، اوج نظریهی تناسبات که هرگز پیش و پس از آن نیز بدان نرسیده بود، نشان میدهد؛ همچنین این موضوع نشانگر آغاز افول آن نیز هست. او خود را تا حدودی به وسوسهی ادامهی مطالعهی تناسبات بشری بهعنوان پایانی خودبهخود تسلیم کرد: با دقت و پیچیدگی بسیار آنان، تحقیقات او از مرزهای هنری فراتر رفت و سرانجام تمام ارتباط خود را با کار هنری از دست داد. در آثارش، تکنیک بسیار پیشرفتهی مربوط سنجش اندازههای بدن نسبت به کار نخست او که تلاشهایی ناتمام بود، قابل توجه نیست.
کوچکترین واحد این سیستم اندازهگیری، «ذره» یا «تُک»[۱] برابر با کمتر از یک میلیمتر است؛ که آنگاه شکاف میان نظریه و عمل هویدا میشود. درهرحال آخرین پیشرفت نظریهی تناسبات با تحول عمومی خود هنر مطابقت داشت؛ ارزش هنری و اهمیت یک نظریه، تنها به اندازههای عینی کالبدها مربوط میشد و شامل محدودههای مشخصی بود، اما نمیتوانست وابسته به این موضوع باشد که آیا بازنمایی چنین ابژههایی بهعنوان هدف اصلی فعالیت هنری تشخیص داده میشدند یا خیر؟ اهمیت آن به کاهش تناسب مقید میشد؛ همانگونه که خلاقیت هنری تأکید دریافت ذهنی از ابژه را بهجای خود ابژه آغاز کرد.
پانوفسکی، در انتهای این مبحث، نتیجه میگیرد: پس از آنکه دوران کلاسیک رونق مجدد خود را با شتاب طی کرد، این موافقتهای اولیه بر اصول عینی به بهرهبرداری کامل رسید و نقش نظریهی تناسبات بشری بهمثابهی یک شاخه از نظریهی هنر پایان یافت.
سبکهایی که با عنوان «سوبژکتیویسم تصویری» گروهبندی شوند، نمیتوانند تغیری بر نظریهی تناسبات بشری داشته باشند؛ زیرا برای آنان ابژهی سهبعدی، بهطورکلی و اخص، پیکرهی انسان در مقایسه با روشنایی و هوای پخششده در فضای لایتناهی، معنای اندکی داشت؛ از اینرو هنرمندان و نظریهپردازان هنر در دوران مدرن، نظریهی تناسبات بشری را رها کرده و آن را به دانشمندان سپردند؛ تصادفی نیست که گوتهی خردمند «رمانتیسیسم» را از دورهی جوانی بهخاطر مفهوم کلاسیستی هنر رها کرد و شور و توجه خود را معطوف به اصول مطلوب لئوناردو و دورر ساخت.
شماره های قبلی این پرونده را در لینکهای زیر مشاهده کنید:
خلاصه کتاب معنا در هنرهای تجسمی | بخش اول
خلاصه کتاب معنا در هنرهای تجسمی | بخش دوم
خلاصه کتاب معنا در هنرهای تجسمی | بخش سوم
خلاصه کتاب معنا در هنرهای تجسمی | بخش چهارم
خلاصه کتاب معنا در هنرهای تجسمی | بخش پنجم
خلاصه کتاب معنا در هنرهای تجسمی | بخش ششم
خلاصه کتاب معنا در هنرهای تجسمی | بخش هفتم
خلاصه کتاب معنا در هنرهای تجسمی | بخش هشتم
خلاصه کتاب معنا در هنرهای تجسمی | بخش نهم
خلاصه کتاب معنا در هنرهای تجسمی | بخش دهم
خلاصه کتاب معنا در هنرهای تجسمی | بخش یازدهم
خلاصه کتاب معنا در هنرهای تجسمی | بخش دوازدهم