آیا موزهها میتوانند کلاس درس باشند؟
مقالههایی از کتاب ۱۲ نظریهپرداز حوزۀ موزه در حال بازی | قسمت اول
مجله هنرهای تجسمی آوام: ترجمهی آزاده حاج اسفندیاری
مقدمه:
آموزشوپرورش از قدیمیترین نهادهای اجتماعی است که از همان آغازین روزهای شکلگیری زندگی گروهی برای پاسخگویی به نیازهای انسان شکل گرفت؛ با منسجمترشدن زندگی اجتماعی انسان، آموزشوپرورش پیچیدهتر شد؛ بر همین اساس اهمیت توجه به اندیشه و آموختن روشهای اندیشیدنِ درست احساس شد. این کار نیازمند ایجاد تغییرات اساسی در هدف، محتوا و نقش معلم و دانشآموز بود. این کوششها سرانجام با ظهور «آموزشوپرورش پیشرو» به نتیجه رسید. آموزش پیشرو، واکنشی بود به محدودیتهای آموزش سنتی و هدف اصلی آن آموزش کامل و جامع دانشآموز بود؛ یعنی توجه به رشد فیزیکی و عاطفی و همچنین فکری وی.
بعد از وقوع انقلاب صنعتی و با پیشرفت علم و تغییر در سبک زندگی مردم، دولتها نیز مسئولیت خدمات عمومی و آموزشوپرورش را بر عهده گرفتند. موزهها نیز جزو مؤسساتی بودند که میشد برای آموزش تودهها از آنها استفاده کرد. به این ترتیب بود که تمامی رویکردهای آموزشی و پرورشی و بخش زیادی از برنامههای جانبی، حول محور آنها مطرح شدند؛ سخنرانی برای عموم، برنامههای آموزشی و دورههایی برای مدارس، نمایشگاههای آموزشی و برنامههای تبلیغاتی برای مخاطبان عادی و خاص.
کتاب دوازده نظریهپرداز حوزهی موزه در حال بازی، تأملی در نظریه و عمل در آموزش موزه نوشتهی مارین هووارد، شامل مجموعهمقالههایی در مورد نظریهپردازان معاصری مانند: جان دیویی، ژان پیاژه، لو ویگوتسکی، جورج هین، ماکسین گرین و…؛ و کارهای آنها در حوزههای آموزش و یادگیری در قرن بیستویک است؛ این مقالهها براساس موضوع شامل سه دستهی: تاریخ آموزش پیشرو، یادگیری در موزه و نحوهی اطلاعرسانی وجوه منحصربهفرد آموزش و یادگیری در قرن بیستویک میشود.
قرار بر این است که در هر شماره خلاصهای از هریک از این مقالهها در اختیار خوانندگان قرار گیرد، تا مقدمهای باشد برای آشنایی بیشتر خوانندگان با این حوزهها.
جان دیویی، معلم، فیلسوف، روانشناس، منتقد اجتماعی و فعال سیاسی برجسته در ۲۰ اکتبر ۱۸۵۹، در برلینگتون (Burlington)، ورمونت(Vermont) ایالاتمتحده متولد شد. تحصیلات دانشگاهی را در ورمونت به پایان رساند و دکترای خود در رشتهی فلسفه را از دانشگاه جان هاپکینز دریافت کرد. دیویی که پیرو جدی هگل و به باور بسیاری پدر روانشناسی عملکردی و پراگماتیسم (تجربهگرایی) بود در دانشگاههای میشیگان، شیکاگو و کلمبیا تدریس میکرد؛ وی به آزادی آکادمیک و دانشگاه علاقهمند بود و عضو اولین اتحادیهی معلمان نیویورک شد. دیویی علیرغم تمامی این مشغولیتها بیش از ۷۰۰ مقاله برای ۱۴۰ ژورنال علمی نوشت و بیش از ۴۰ کتاب نیز تألیف کرد؛ اگرچه دیویی بر آموزشوپرورش بهعنوان یگانه عنصر اندیشه و نوشتههای فلسفیاش تمرکز داشت، اما هرگز دلمشغولی خود از نقش دموکراسی در مدارس و قلمروهای سیاسی، شامل حق رأی زنان و صلح جهانی، را پنهان نکرد؛ او دربارهی ارتباط انسان با طبیعت و هنر نیز نوشته است. سرانجام دیویی در سال ۱۹۵۲، در نودوسهسالگی درگذشت.
منظور از یادگیری تجربهمحور چیست؟
معلمها و راهنماهای موزهای که از شیوهی تدریس دیویی پیروی میکنند، قرار نیست صرفاً پشت تریبون بایستند و به دانشآموزان بگوید که چهچیزی را باید بدانند و چگونه فکر کنند. دیویی همواره بر رویگردانی از شیوههای سنتیِ آموزشوپرورش تأکید میکرد: آموزگاران سخنرانی میکنند و دانشآموزان گفتههای آنها را بهخاطر میسپارند. در مدرسهی پیشرو دیویی معلمها با ایجاد فرصتهایی برای تجربهکردن به یادگیری بهتر و عمیقتر دانشآموزان کمک میکردند. از نظر هریت کوفارو (Harriet Cuffaro): «معلمها میتوانند فرصتهای تجربه کردن را به وجود آورند، به عبارت دیگر ما باید به علایق فرد یادگیرنده فکر کنیم.» یادگیری فرآیندی است مدام در حال تغییر که شامل شکل ظریفی از رهبری میشود و به زمان، مکان و شرایط خاصی نیاز دارد و موزهها محیطهای ایدهآلی برای تجربههای مشترک هستند؛ برای مثال در نمایشگاه نسخ خطی که با نام «Three religion» در کتابخانهی عمومی نیویورک برگزار شد. دانشآموزان نوشتن با فونتهای مختلف، ساخت مرکب و کار با کاغذهای ساختهشده از مواد مختلف را تجربه کردند، تا از خلال آن با سختیها، نقاط جذاب و زیباییهای تهیهی نسخ خطی دستساز آشنا شوند.
فلسفهی دیوی شکاف میان دانش علمی و تجربیات عملی را پرکرد. دیویی تصریح کرد: «آموزگاران باید در ابتدا اهمیت تجربهی انسانی را درک کنند و به دانشآموزان اجازه دهند زندگی و درک خودشان را بهعنوان نقطهی شروع کار به کلاس بیاورند. تجربهی کنونی شامل ادغام و تعامل تجربیات گذشتهی شخص با وضعیت فعلی وی است؛ بنابراین، تجربهی یک دانشآموز از یک درس به روش تدریس معلم، تجربیات گذشتهی او از دروس مشابه، آموزگاران قبلی و زندگی روزانهی وی بستگی دارد.»
دیوی با اشاره به یادگیری بهعنوان پروسهای همیشگی و نه مقطعی، اغلب دو اصطلاح «تداوم» و «تعامل» را در کنار یکدیگر به کار میبرد و تلفیق این دو را سبب آموزشیشدن یک تجربه میدانست؛ برای مثال، معلمی از دانشآموزان خود سؤال میکند که چگونه ساکنان بومی آمریکای شمالی در قرن هجدهم میلادی، در طول زمستان و آبوهوای سرد شمال غذای خود را نگهداری میکردند. در کلاس از بچهها خواسته شد تا با توجه به زندگی خودشان راهحلهای این سؤال را بررسی کنند، یکی از آنها گفت: «آنها غذای خود را در برف میگذارند.» یکی دیگر گفت: «اما اگر برف ذوب شود چه؟» آنها پیشنهاد کردند: «شاید غذا را در رودخانهی یخزده قرار میدهند.» در اینجا معلم از دانشآموزان میخواهد تا برای جمعآوری اطلاعات بیشتر به کتابخانه یا اینترنت مراجعه کنند. روز بعد و در زمان خوردن میانوعده، معلم مقداری کشمش، میوه و گوشت خشکشده را به کلاس برد؛ یکی از بچهها با دیدن آنها فریاد زد: «من ایده گرفتم!» معلم از آنها پرسید: «آیا شما به غیر از سرما به چیز دیگری برای نگهداری غذا فکر کردید؟» به این صورت است که فرضیهها خارج از قلمرو علم شکل میگیرند.
طبق طرح دیویی، فرضیه و آزمایش باید جایگاه ویژهای در سراسر برنامههای درسی مدارس داشته باشند؛ دانشآموزان میتوانند به درک عمیقی از نحوهی زندگی مردم، پیوند تجربیات خود و استفاده از آنها در شرایط انسانی برسند. دانشآموزان اطلاعاتی را که از راه کشف و تأمل به دست میآورند بهتر یاد خواهند گرفت تا اینکه معلم اطلاعاتی را بدون هیچ واسطه و مستقیماً به آنها بدهد. این روش دقیقاً همان روشی است که دیویی در کلاسهای خود در مدرسهی آزمایشگاهیاش در شیکاگو اجرا میکرد؛ بهطورکلی میتوان گفت که یادگیری زمانی اتفاق میافتد که کودکان (در حقیقت افراد در هر سنی) با مسألهای روبهرو شوند و راهحلهایی را برای آن پیدا کنند که از تفکر و آزمایش نشأت میگیرد.
پینوشت:
نویسنده: مارین هووارد – Marian Howard
منبع: https://educate.bankstreet.edu/faculty-staff/9/
همه قسمتهای این پرونده را در لینک زیر بخوانید:
ارتباط آموزش و پرورش با زندگی روزمره
تاثیر برخورد مستقیم دانشآموزان با آثار هنری، در آموزش و پرورش
تعریف دیویی از خود و برنامهی آموزشیاش
جان کاتن دِنا و ساختار اجتماعی موزهها
بنیامن ایوز گیلمن | هنر در زندگی انسان