امیرحسین اکبری علویجه از تجربههای نقاشانهاش میگوید
«أساطیر من، آشوبهاى من و انسانهاى دیگر را سامان مىدهند و معنا مىکنند.»
پرونده هنرمندان در حال طلوع
مجله هنرهای تجسمی آوام: نویسنده مخاطب فرانک فریدونی
یکی از دشواریهای نزدیک شدن به آثار هنری معاصر، تنوع آن است. تنوع در متریال، فرم، موضوع و حتی دورههای زمانی آن؛ و عدم وجود یک اصل سازماندهنده، مانند سبکهای گذشته. هدف مجموعهی پیشرو معرفی نوعی ” گفتگوی فرهنگی ” در آثارنسل جدید هنرمندان معاصرایران است. مواجهه مشترک این نسل با مسئله هویت، فرهنگ، اقتصاد، اندیشه و مقولاتی مانند فیگور در آثار آنهاست.
درگفتگوی این بخش امیرحسیناکبریعلویجه درباره، آثارواندیشههایش سخن میگوید. برگزاری ۹ نمایشگاه انفرادی و گروهی از سال ۹۵ تا کنون نشان از پشتکارو جدیت او در کار و در عرصه هنر معاصر ایران دارد. او متولد سال ۱۳۷۲ و کارشناسی گرافیک از دانشگاه فنی انقلاب اسلامی و کارشناسی ارشد انیمیشین از دانشگاه سوره است.
نمایشگاههای انفرادی او با عنوانهای قلب قلب دو ابرو در گالری هما ۱۳۹۵، تربیت کننده اسب شاخدار در گالری دلگشا ۱۳۹۷، سرکشی در کشتی بیگناهان در گالری دلگشا ۱۳۹۸ میباشند.
همچنین ۶ نمایشگاه گروهی را در کارنامه خود به ثبت رساندهاست: رصد گالری دستان ۹۸ / روزنو سوت شرقی بنیاد لاجوردی ۹۸ (کیوریتور: فریدون آو) / میوههای فصل گالری زی شیراز۹۸ / رام نشده گالری دلگشا ۹۸ (کیوریتور: فریدون آو) / مرگ بر واقعیت گالری امروز اصفهان ۹۷ / بیست و سه راه برای خوابیدن گالری دانژه سمنان ۹۶.
- وقتی آثار شما را دیدم اولین سوالی که به ذهنم رسید، این بود که شما در کودکی چطور نقاشی میکردید؟ در حالت متداول امتداد نوع خلق تصاویر تحت تاثیر بزرگسالی دگرگون میشود. به نظر در آثار شما این مسیر بیوقفه ادامه پیدا کرده.
بله همینطور است. در کودکی دوست داشتم در نقاشیهایم، خشونت، ویرانی و جنگ و نبرد را در حرکت نشان دهم. یادم میآید حدود ۶ سالگی نقاشی مشترکی با برادرم کشیدیم. داستان یک نبرد بود. در آن دو لشکر میرسیدند به یک قلعه جادویی و شاهزادههای آنجا را نابود میکردند و این را در سه یا چهار اپیزود اجرا کردیم… ذهنم مملو از خیالپردازی بود. به اسباببازیهای متداول توجهی نداشتم. با یک شی ساده که کسی به آن توجه نمیکرد یک اسباب بازی میساختم؛ مثلا یک قوطی خالی میتوانست برای من یک سفینه فضایی باشد. رفتن به کلاسهای نقاشی دوران کودکی برای من چیزی بیش از یک سرگرمی ساده بود. میخواستم احساسم را نسبت به لحظاتم نشان دهم. ولی متاسفانه روال کار آموزشگاهها همچنان که ادامه دارد، برای کودکان حرفهای و تخصصی نبود. و نسبت به شم خاص من در نقاشی واکنشهای تخصصی نشان داده نمیشد. اما جسورانهترین فضایی که من میتوانستم در آن کیفیات ذهنم را نسبت به جهان نشان دهم، نقاشی بود. اولویت دادن به کیفیات قراردادی در طراحی و نقاشی همچنان در فضای آکادمیک هنرستان و دانشگاه هم ادامه داشت و من در اندیشهی بروز ذهنیات شخصی بودم. اولین استاد طراحی که مرا تشویق به ادامه فضای شخصیم کرد، استاد فرهاد گاوزن بودند.
- فرم روایی آثار شما از ساختارهای تجسمی شناخته شده دور هستند. آیا آشفتگی و پراکندگیِ ترکیب آگاهانه است؟
بله. این آشفتگی عمدیست و هدف من همین است. برای من نوعی کلاژ است از نقاشی، مینیاتور ایرانی، نقاشی قهوهخانه، چاپهای سنگی و کمی از تاثیر جنبههای سوررئالیستی مگریت و دالی. ولی منابع ایرانی برایم جذابتر هستند. رفرنس ترکیباتم گاهی از نقاشان قدیمیتر مثل غوللر آغاسی است؛ و گاهی تاریخ هنر ایران. من از اینها اقتباس میکنم و روایتهای خودم را میسازم.
- نمادها در کار شما آرمانهای «خود» شما هستند. مخاطب چگونه میتواند این آثار را ارزیابی کند؟ باید متکی به قوهی قضاوت خودش باشد؟
روایتهای من پیام خاص یا هدفی با خط سیر منطقی ندارند. درون هر قصه اتفاقی میافتد و درون هر اتفاق، اتفاقی دیگر؛ مثل داستان هزارویکشب. به واسطه تمرکز چیزی را نشان نمیدهند. از هر روایتی داستان خودم را میسازم و روایت خودم را میگویم. دنیای تصویر برای همه یکسان نیست. تفسیر از دیدن یک سیب ممکن است داستان خلقت باشد یا پیام سلامتی داشته باشد. من داستان خودم را با نمادهای شخصی میگویم. وقتی مخاطبان تفسیر میکنند، ذهنیتشان را نشان میدهند. میتوانی ذهنها را بخوانی، و این برای من زیباست.
- نگاه شما به خودتان در هنر معاصر ایران چگونه است؟ از دیدگاه خودتان در چه جایگاهی ایستادهاید؟
زمانی که هنرمند از ماده خام شعر، طنز و هجو و آنچه که در زیست بوم فرهنگیاش و گذشته هنریاش هست برای ساخت ایدههایش استفاده میکند و ادعای عامی ندارد و به تحریک آنی و بیواسطه ذهن مخاطبش علاقه دارد، میتوان به یقین گفت که به شاخصههای هنر پست مدرنیستی نزدیک است. میتوانم در مورد کارم بگویم، ملغمهایست از همهی اینها. اولین نمایشگاه من در گالری هما بود. بازدیدکنندگان را شگفتزده کرده بود و جنس کار برای همه خاص بود و بازخوردها متفاوت. شاید اگر هرکس دیگری به جای من بود در کارش تجدید نظر میکرد. این آثار منحصرا متعلق به سرشت من است و اگر من نبودم آنها هم وجود نداشتند.
- چیزی که برای تفسیر و ارزیابی اثر هنری همچنان در اندیشه بیشتر مصرفکنندگان متوسط هنر در جامعه ما وجود دارد، لذت بردن از عینیت و ربط دادن مستقیم تصویر به تجربیات شخصی است. نظر شما در مورد تجربه عینی واقعیت در اثرهنری چیست؟
تجربه زندگی هرکسی در اثرش رخنه خواهد کرد. چه بخواهد چه نخواهد. هر چقدر روح حساستر و پیچیدهتر باشد، این تجربهها شکلی شکوهمندتر به خودش میگیرد. اما اعتقاد من این است که استفاده از تجربه عینی واقعیت به صورت صریح و دمدستی لطفی برای تاریخ هنر ندارد. به طور مثال ما محمد سیاهقلم را داریم که دیوها را طراحی میکرد بطوری که هنوز بعد از گذشت پانصد و اندی سال شکوهمند و خارقالعادهاند. به نظر من بیشک او از تجربه زیستی خودش استفاده کرده و انسانهای پلید را با حسی که از رفتار آنها دریافت کرده ساخته و خلق کرده. این الگویی برای شناخت حال و روز جامعه است. کارهای من همان تجربه عینی واقعیت است که از فیلتر من گذشته و از شکلی به شکل دیگر تغییر پیدا کرده. بطور مثال من عسل را دوست دارم چون شیرین است. و طعنه به ریاکاری را هم دوست دارم. پس طبیعت بیجانی خلق میکنم به نام «عسل ریا» این خاصیت رفتاری توام با ذکاوت و هوش است. اما هنر کارش شگفتیست. زبانی مثل جادو و طلسم دارد. هنر باید راه خلاقیت را در ذهن مخاطب باز کند.
- پژوهش و مطالعاتی برای دستیابی بیشتر و گسترش کارتان دارید؟
بله. توجه من بیشتر جستجو و کنکاش در ماهیت نقاشی ایرانی است. اما نه با یونیفورم و تکرار دمدستی آن. فهمیدن جنس نقاشی ایرانی و خلق چیز جدیدی از آن برای من اهمیت دارد. نوع نگاهی که رضا عباسی در دوره خودش به جامعهاش داشت. بارها از مقامی که داشت جدا شد و بین مردم کوچه و بازار زندگی کرد. و در کارش تاثیر گذاشت و به مینیاتور ایرانی روحی تازه داد، من هم به دنبال روحی تازه با همان پیوستگی در آثارم هستم. اینکه با نگاه به جامعه امروز، ما چه روایتی داریم. نوعی تاریخنگاری بدون در نظر داشتن حد اعلایی برای زندگی. اینکه به آیندگان نشان دهم این زندگی امروز ما بوده.
- سرعت هیجانات، اتفاقات و ارتباطات عصر ما با آن عصر قابل قیاس نیست. این نیازمند اجرای تمهیدات متفاوت در تکنیک و اجرای کار هم هست.
بله دقیقا… ولی قابل مقایسه و تشبیه است. تحولات جامعه ما در همهی اعصار همیشه یک روند مشابه داشته. من در حال جستجو در همین احوالات هستم و در عین حال گسترش کیفیات و تکنیکهای گستردهتر برای نشان دادن آن.
مطالب مرتبط:
تربیتکنندهی اسبهای شاخدار در گالری دلگشا
گفتگو با سپهر علیمحمدلو | لازمانی که در زمان اتفاق افتاد
گفتوگوهای دیگر را در لینک زیر دنبال کنید: