ارتباط آموزش و پرورش با زندگی روزمره
مقالههایی از کتاب ۱۲ نظریهپرداز حوزۀ موزه در حال بازی | قسمت دوم
مجله هنرهای تجسمی آوام: ترجمهی آزاده حاج اسفندیاری
ارتباط آموزش و پرورش با زندگی روزمره
دیویی میگفت: “معلمها موظف به استفادۀ درست از محیط پیرامون خود هستند تا از آن برای خلق تجربیاتی ارزشمند استفاده کنند.”
معلمها باید محیط پیرامون مدرسه را نیز به خوبی بشناسند و وظیفه دارند برای دانشآموزان تجربیاتی را فراهم آورند که در لحظه ارزش داشته باشند و ترغیب کنندۀ عادتهای خوب، رشد و تعامل مثبت باشند. یکی از انتقادات جدی دیوی به آموزش و پرورش سنتی این بود که قادر به درک درست و کامل دانشآموزان نیست. از نظر دیویی برنامههای درسی سنتی به جای تمرکز بر محتوا و فرآیند بیش از حد روی حوزههای جداگانهای از محتوا تمرکز کردهاند.
آموزش و دموکراسی
دیوی با تأکید بر کیفیت ذهنی تجربۀ دانشآموز، معلم را ملزم به طراحی مؤثر زنجیرهای از تجربیات آموزشی رهاییبخش میکند که به دانشآموزان امکان میدهد از پتانسیلهای خود به عنوان عضوی از جامعه استفاده کنند. دیویی میگفت آموزش و پرورش باید دارای اهداف اجتماعی و فردی باشد. وی تأکید میکرد که در کلاسهای درس (چه در مدارس و چه در موزهها) که معلم نقش یک تسهیلگر را دارد این احتمال بیشتر وجود دارد که دانشآموزان با هدف تبدیل شدن به عضوی از یک جامعۀ دموکراتیک آموزش داده شوند.
فلسفه و عمل دیویی برای ایجاد اهداف اخلاقی و اجتماعی در دانش آموزان توسعه یافتهاست. یک کلاس مشارکتی معرف یک دموکراسی مشارکتی سقراطی است. کلاسی که به شیوۀ دیویی تدریس میشود اغلب باعث رشد اجتماعی میشود: برای مثال، دانشآموزان قوانین خود را تدوین میکنند که باعث ایجاد احساس مسئولیت در آنها میشود. بر روابط تأکید میشود و دانشآموزان دیدگاههای خود را به اشتراک میگذارند و زمان را با بحث و تبادل نظر میگذرانند: اختلاف نظر، پرسش، گوش دادن و بررسی. در سیستم آموزشی که دیویی مدافع آن است، آموزش پیشرو میگوید: آموزش برای جامعهای مناسب است که در حال پیشرفت به سمت یک آرمان دموکراتیک باشد. برای دستیابی به چنین جامعهای، ما به شهروندانی پرسشگر و دارای روحیه حل مسئله با ذهنیت رشد یافته نیاز داریم که برای پرس و جو، آزمایش و یافتن راه حلهای جدید تربیت شده باشند.
دیویی و آموزش در موزه
دیویی مدرسهای را ایدهآل میداند که شامل کتابخانه و موزه نیز باشد. این مکانها با همکاری و تعامل با یکدیگر میتوانند به دانشآموزان در تلفیق تجربیات زندگی و بازدید از موزه کمک کنند. نقش موزهها به عنوان اجزای یکپارچهکنندۀ تجربیات خام برای دانش آموزان بسیار پررنگ است. دیویی متعقد بود که ایدهها تا زمانی که در زندگی واقعی مورد استفاده قرار نگیرند و آزمایش نشوند کامل نیستند و به همین جهت موزهها را بستر مناسبی برای رسیدن به این هدف میدانست. موزههایی که در خارج از دیوارهایشان با فعالیتهای زندگی ارتباط داشتند، موزههای مطلوب دیوی بودند.
دیویی معتقد بود که هنر (به شکل گستردۀ آن) در قلمرو تجربه جایگاه ویژهای دارد، اعتقاد راسخ وی بر این مدعا تا حدی بود که یکی از کتابهای خود را «هنر به منزلۀ تجربه» نامید. ارتباط تجربه با هنر موضوعی است که بیننده عمیقاً از لحاظ فکری و عاطفی درگیر آن میشود. دیویی در این مورد میگوید که یک اثر هنری برای اینکه هنری باشد، باید زیبایی شناختی نیز باشد. وی بر وحدت هنری (عمل ایجاد هنر) و زیبایی شناسی (ادراک و لذت بردن) تأکید میکرد. وی بر تفاوت در شناخت که منفعل است و به تجربه منتهی نمیشود، و قدرت پذیرش که عمل انجام فرآیند بازسازی است و از طریق آن آگاهی تازه و زنده میشود تأکید میکرد.
دیویی موزهها را جزء تجارب غنی زندگی میدانست. وی از موزهها به عنوان محیطهای تخصصی و غیررسمی برای یادگیری دانشآموزان در هر سنی دفاع میکرد و البته هشدار نیز میداد که موزهها باید به طور مداوم فعالیتهای خود را در برابر معیار ارتباط با زندگی واقعی مورد آزمایش قرار دهند تا از سودمند بودن آنها در خارج از محدوده تخصصیشان اطمینان حاصل شود. درحالی که رویکرد پیشرو دیوی تمرین پرزحمتی است و معلمان را مجبور به کسب دانش و به روز بودن میکند اما ما معلمها معتقدیم که رویکرد تجربی دیویی در آموزش و پرورش خون تازهای را در رگهای ما جاری میکند.
پینوشت:
نویسنده: مارین هووارد – Marian Howard
منبع: https://educate.bankstreet.edu/faculty-staff/9/
عنوان مطلب: جان دیویی (John Dewey) و خاستگاه آموزش ساختنگرا
قسمت قبلی این پرونده را در لینک زیر بخوانید: