تعریف دیویی از خود و برنامهی آموزشیاش
مقالههایی از کتاب ۱۲ نظریهپرداز حوزه موزه در حال بازی | قسمت پنجم
مجله هنرهای تجسمی آوام: ترجمهی آزاده حاج اسفندیاری
جان دیویی در مقالهی تجربه و آموزش (Experience and Education, 1938) ایدههای اصلی فلسفهی خود را با یک فلسفهی جدید آموزشی ادغام میکند. وی میکوشد خود را از تضاد میان آموزش سنتی و پیشرفته رها سازد و متعقد است که وحدت اساسی آموزش پیشرفته در این ایده نهفته که میان فرآیندهای تجربهی واقعی و آموزش رابطه وجود دارد و تمامی اینها به برداشت درست ما از تجربه بازمیگردد. البته دیویی تأکید دارد که اصول کلی آموزش جدید به خودی خود هیچ یک از مشکلات مربوط به مدارس پیشرفته را حل نمیکند، در عوض مشکلات جدیدی را بوجود میآورد که باید براساس فلسفهی جدید تجربه حل شوند.
دیویی چالش دیگری را مطرح میکند و میگوید: ممکن است ما دانش مربوط به گذشته را به عنوان پایان آموزش سنتی رد کنیم و تنها بر اهمیت آن به عنوان یک وسیله تأکید داشته باشیم. اما در ادامه به مشکل دیگری در داستان آموزش برمیخوریم: چگونه میتوان نسل جدید را به گونهای با گذشته آشنا کرد که این آشنایی یک عامل قوی در ستایش زندگی فعلی باشد؟
دیویی نه تنها به دنبال تعریف یک تجربهی آموزشی است بلکه میتواند آن را با یک تاریخ فرهنگی همتراز کند و از این پیوند جهت آموزش کودکان برای زندگی در دنیای پیرامون آنها استفاده کند. بحث بر سر گذسته و حال زمینهساز ایدهی بزرگتر دیویی مبنی بر آموزش مستمر است که تجربیات گذشته، حال و آینده را بهم پیوند میدهد. لذا دیویی به منظور تعریف تجربه برای هدف خود، در ابتدا مثالهایی از تجربیات آموزشی غلط را ارائه میدهد و آنها را مانع رشد یا تحریف تجربیات بیشتر میداند. وی میافزاید تجربه میتواند ملایمت را کم کرده و عدم حساسیت یا پاسخگویی ایجاد کند. تأثیر این نوع تجربیات در آموزش یک مهارت بیشتر یا حتی لذتبخشتر است، اما بهای آن در قبال پیامدهای آن بسیار ناچیز است. دیویی میگوید که فراهم کردن فرصت جهت بهبود کیفیت تجربه اهمیت بیشتری دارد، بنابراین مسؤلیت اصلی معلمان نه تنها تطبیق تجربهی واقعی با شرایط محیط است بلکه شناسایی قابلیتهای محیط پیرامون جهت داشتن تجربیاتی است که منجر به رشد شوند و مهمتر اینکه بدانند چگونه باید از محیط و شرایط موجود بهره برد.
به اعتقاد دیویی عوامل بیرونی بوجود آورندهی تجربیات مختلفی هستند و وی به هر سیستم آموزشی جدیدی که این مسأله را نادیده میگیرد هشدار میدهد و میگوید که یکی از اشتباهات بزرگ سیستم آموزش سنتی این است که به عوامل درونی توجه چندانی ندارد و خودش نوع تجربیات را مشخص میکند. اما نکتهی حیاتی تعامل شرایط درونی و بیرونی در تجربه است که هر دو در کنار هم پدید آورندهی شرایط هستند. به عبارت دیگر تجربه چیزی نیست مگر تعامل فرد با محیط پیرامون وی. در سیستم آموزش سنتی معلمان به دنبال خلق فرصت تجربه کردن برای دانشآموزان نیستند. اهمیت تعامل فرد با هدف، اصلیترین تعریف دیویی از تجربه است. بنابراین دانشآموز باید در مرکز برنامهی درسی قرار گیرد. آموزش پیشرفته میتواند پاسخگوی نیازهای فرد باشد. آزادی و بداههپردازی میتوانند و باید مورد استفاده قرار گیرند تا از فرصتهای خودجوش بیشتری بهره برند. تجربه با هدف آموزش باید به دنیای در حال گسترش از موضوعات بپردازد و این شرایط تنها زمانی محقق میشود که معلم به تدریس و یادگیری به عنوان یک روند مداوم در بازسازی تجربه توجه داشته باشد. از نظر دیویی تجربه پایه و اساس پیشرفت است، چه شخصی، چه فرهنگی و چه اجتماعی. محیط ماهیت تجربهی ما را تعریف میکند و فردیت ما ( که توسط تجربیات ما شکل میگیرد) پاسخ ما را به یک تجربهی معین در یک زمان معین شکل میدهد. بنابراین آموزش و پرورش در صورت برنامهریزی دقیق فرصتهای مناسب، برای تحقق آرمانهای مترقی تدریس بسیار مؤثرتر و تواناتر خواهد بود. اما برای دیویی تمامی قسمتهای آن معجون پیچیدهای برای موفقیت در یک مدرسه پیشرفته است که به کودکان میآموزد در دنیای خود زندگی کنند و آینده جامعه را بسازند.
پینوشت:
نویسنده: دیوید وینینگ – David Vining
منبع: https://educate.bankstreet.edu/faculty-staff/9/
قسمتهای قبلی این پرونده را در لینک زیر بخوانید:
آیا موزهها میتوانند کلاس درس باشند؟
ارتباط آموزش و پرورش با زندگی روزمره
تاثیر برخورد مستقیم دانشآموزان با آثار هنری، در آموزش و پرورش