شاید این یک رویاست | گفتگو با عفت جلیل‌نژاد

شاید این یک رویاست
گفتگو با عفت جلیل‌نژاد نقاش و مجسمه‌ساز
مجله هنرهای تجسمی آوام: مرضیه حیدرپور

عفت جلیل نژاد نقاش و مجسمه ساز

عفت جلیل‌نژاد فارغ‌التحصیل کارشناسی مجسمه‌سازی ازدانشگاه هنر در سال 1392و فارغ‌التحصیل کارشناسی‌ ارشد فلسفه هنر از دانشگاه هنر درسال 1394 درحال حاضراستاد دانشگاه فنی شریعتی است. وی نمایشگاه‌های گروهی و هنری زیادی را در پرونده خود دارد و درسمپوزیوم‌های مجسمه‌سازی در بخش کادراجرایی و نمایشگاهی در سال‌های 90،91،93،95 فعالیت داشته است عضو انجمن مجسمه‌سازان ایران است. در کرمانشاه زیر نظر اساتیدی چون ناصر خاورزاده و ضیاءالدینی اموزش نقاشی دید و تحت تاثیر این اساتید دردانشگاه هنر در رشته مجسمه‌سازی ادامه تحصیل داد و بعد به فلسفه هنر روی‌ آورد. آنچه می‌خوانید گفتگوی کوتاه و صمیمانه‌ی مرضیه حیدرپور است با این هنرمند عزیز در نمایشگاه انفرادی نقاشی و مجسمه وی مورخ 23 خرداد 1399 با عنوان« شاید این یک رویاست» که در گالری سایه برگزار شد.

خانم جلیل‌نژاد درباره نمایشگاه اخیرش در گالری سایه با عنوان «شاید این یک رویاست» می‌گوید:

 ایده‌ی این نمایشگاه ایده‌ی پایان نامه کارشناسی من بود که یک سری پرتره بودند و با این حال و هوا شروع به کارکردن کردم و این ایده در سال 92 شکل‌گرفت در خانه هنرمندان نمایشگاه گروهی داشتیم که پرتره‌ها از پاپیه ماشه درست شده بودند و آن‌ها را در حوضی پراز آب گذاشته و طی چند روز در نمایشگاه، پرتره‌ها کاملا تخریب‌شدند و تا روز اخر نمایشگاه بجزعکس‌هایی که گرفته بودم چیزی از آن باقی نمانده‌بود. بعد ازآن، پرتره‌ها را همچنان ادامه دادم و شروع به بازی با متریال‌های مختلف‌ کردم (مانند: بتون گلاسه، سفال، آهن و…) و هر چیزی که حس بیشتری را در ذهن برآورده می‌کرد برروی آنها امتحان می‌کردم. در واقع  وقتی ما در یک لحظه خاص از زندگی قرار می‌گیریم و وقتی که کار هنری انجام می‌دهیم آن لحظه خاص را داریم وارد کارمی‌کنیم و در آن لحظه‌، شکست بود، تخریب بود، ازدست دادن بود، اینها موجی درست می‌کردند و تلاطمی که احساس می‌کنیم که واقعا من دارم خواب می‌‌بینم یا واقعیت است این اتفاقاتی که برای من می‌افتد واقعی است یا خواب. و این مرز بین خواب و بیداری وقتی که با هم قاطی بشوند آدمی دچار یک سردرگمی‌ می‌شود شاید حتی تهدید بشود مثل پرتره‌هایی که توی حوض آب بودند از بین بره. در‌ واقع آن دوره از زندگی من از بین‌رفت و دو سال بعد که به این موضوع برگشتم دیگر دوست نداشتم که پرتره‌ها را داخل آب بیاندازم و از بین ببرم و می‌خواستم همه ببینند و بدونند که اصولا مرز میان خواب و رویا برای من می‌تونه چه شکلی باشه و واقعیت می‌تونه برای آدم‌های دیگه چه معنایی داشته باشه و برای من چه معنایی. وقتی وارد فلسفه هنر شدم فلسفه هنر خیلی به من کمک کرد من باید این راه را طی می‌کردم تا از اون تخریب شدنه و از اون از بین‌رفتنه منو بیرون بکشه و وارد یه فضای دیگه‌ایی بشم و فلسفه هنر، این ایده را برای من خیلی بازکرد و باید یه اتفاقات عظیمی درونی می‌افتاد که این اتفاق درون من افتاد و من راضی بودم.عفت جلیل نژاد نقاش و مجسمه ساز

اوایل که داشتم رشته فلسفه می‌خوندم به دکارت که رسیدم دکارت دقیقا فیلسوفی بود که در کتاب “داستان اندیشیدن چگونه شکل می‌گیرد” می‌گوید که “می‌اندیشم پس هستم” داستانی که بین خواب و واقعیت مرزی نیست، واقعا من را روزها و روزها د‌رگیر خودش می‌کرد یه جایی نقطه آغاز پایان نامه بود در واقع پایان نامه کارشناسی مجسمه سازی من انگار فقط از نظر فرمی بدست آمده‌بود از نظر مفهمومی در واقع در کارشناسی ارشد درفلسفه هنر شکل گرفت یعنی این برای من جای سوال بود و جواب‌ها را انگار جلوی چشمم می‌دیدم خیلی عجیب بود و خیلی قشنگ بود و این فضا را دوست داشتم دقیقا با فلسفه ارتباط می‌گرفتم و به مطالعه فلسفه علاقه مند شدم. پایان‌نامه ارشد درباره «اسمبلاژ درمجسمه‌سازی» بود من آنها را بررسی‌ کردم و کتاب “دگردیسی شی معمولی” اثر “دانتو” را مطالعه کردم که اثر هنری و شی معمولی را بررسی می‌کرد. دگردیسی شی معمولی در واقع ورود اشیا به موزه‌ها و اثرهنری شدن همان داستان دوشان که چگونه می‌شود یک شی به اثر هنری برسد و این مطالعات به من کمک کرد و این‌آنقدر تاثیرگذار بود که مثلا حتی قطعات فلزی پیش‌پاافتاده‌ایی که هیچ ارزش و اعتباری توی زندگی ما ندارند وارد کارهای ما شوند. درواقع پایه فلسفی کار این‌ها بودند شی معمولی که به مقام اثر هنری تبدیل می‌شود بار مفهومی خواب را اگر در نظربگیریم این شکل برای من طراحی شد که این پرتره‌ها فضایی می‌خواستند ایجاد بکنند که مرزی بین خواب و رویا برای من وجود نداشت انگار من از خواب بیدار شده‌بودم ولی معلوم نبود که آن لحظه من خوابم یا بیدار. و هنوز هم فکر رویا ادامه دارد دقیقا همون رهایی خودتو رها کن و خودتو به دست ایده بسپار.عفت جلیل نژاد نقاش و مجسمه ساز

جلیل نژاد درباره تابلوهای نقاشی عنوان می‌کند: 

تابلوها هم درواقع یک جایی گویای همان مطلب هستند منتها نقاشی‌ها عجین شده با طراحی و قلم فلزی و با مدیوم‌ها و تکنیک‌های مختلف کارکردم که ایده‌هایی برای طراحی ساخت جدید مجسمه بودند و به ساخت فکر می‌کردم وقتی کار تموم می‌شد تابلویی می‌شدند که قابشون گرفتم و به دیوار اویزونشون کردم. در واقع پیش طرحم یک کار جدید می‌شد. وقتی که وارد رشته مجسمه‌سازی می‌شی از بس درگیر ساخت هستی و فضای سه بعدی را تجربه می‌کنی وقتی که برای مجسمه می‌خواهی طراحی کنی کاغذ که دست می‌گیری چون پیش‌زمینه نقاشی داشتم خیلی به سمت بافت‌های نقاشی کشیده می‌شدم و بعضی وقت‌ها به این فکر می‌کردم که کاشکی نقاشی می کشیدم و فضای دو بعدی چقدرخوبه وقتی که می‌خواهی مجسمه بسازی درگیر فضا می‌شی و خیلی ما را محدود می‌کنه ولی در تابلو اصلا محدودیتی نیست و راحت تر می‌شه خیال پردازی کرد. وقتی درگیر کار مجسمه‌ایی هستیم بخصوص وقتی که مجسمه کلاسیک‌تراست یکسری محدودیت‌ها داریم الان ایدمو با چه چیزی اجرا کنم با پارچه، با مفتول،و…. ترجیح میدی که زیاد درگیرش نشی و بزاری همان نقاشی باشه.

و صحبت‌های پایانی:

دوست‌داشتم  ایده‌ای که بر روی یکی از کارهایم داشتم را می‌توانستم در سایز بزرگ انجام دهم متها از توان مالی من خارج بود و اگر کار بزرگتر می‌شد می‌تونست تاثیرگذاری بهتری روی مخاطب داشته باشه.

عفت جلیل نژاد نقاش و مجسمه ساز

گفتگوی قبلی را اینجا دنبال کنید.

گفتگوهای دیگر را اینجا بخوانید.

نویسنده