بنیامن ایوز گیلمن | هنر در زندگی انسان

بنیامن ایوز گیلمن | هنر در زندگی انسان
مقاله‌هایی از کتاب ۱۲ نظریه‌­پرداز حوزه موزه در حال بازی | قسمت هفتم
مجله هنرهای تجسمی آوام: ترجمه‌ی آزاده حاج اسفندیاری


بنیامن ایوز گیلمن

بنیامین ایوز گیلمن [۱] در سال ۱۸۲۳ در نیویورک به دنیا آمد. در زمانی که وی دفتردار موزه هنرهای زیبای بوستون بود به نقش آموزشی موزه‌ها توجه چندانی نمی‌شد. گیلمن جزو اولین متخصصان موزه بود که خلاف سایر همتایان خود به اهمیت موزه‌ها در حوزه‌ی آموزش پی برده بود.
نوشته‌های وی که منحصراً بر اهمیت هنر در زندگی افراد متمرکز شده، پایه و اساسی برای آموزش مربیان موزه‌های معاصر است. گیلمن علاوه بر نوشتن در مورد موزه، نقش راهنمای موزه را ابداع کرد و رشد داد. راهنمایان در کنار مربیان می‌کوشیدند تا جهان بازدیدکننده و موزه را به یکدیگر پیوند دهند. گیلمن می‌گفت که بازدیدکننده نیمه‌ی دیگر هنرمند است، وی با دیدن آثار هنری آن‌ها را کامل می‌کند. اندیشیدن به رابطه‌ی میان بازدیدکننده و هنرمند این گفته‌ی افلاطون را به ذهن می‌آورد که هر انسانی در جستجوی نیمه‌ی دیگر خود است.
چرا یک هنرمند اثری را خلق می‌کند و چرا این اثر نمایش داده می‌شود؟ چه چیزی این جرقه‌ی زندگی را در اثر هنری و زمانی که بازدیدکننده مشغول تماشای آن است برمی‌انگیزاند؟ آیا هنرمندان و آثارشان می‌توانند در انزوا قرار گیرند، یا اینکه باید با سایر مردم ارتباط برقرار کنند تا هنر به عنوان نوعی از ارتباطات بشری خدمت کند؟ از نظر گیلمن ارتباط میان بازدیدکننده و هنرمند / اثر هنری امری اساسی است. وی در حوزه‌ی راهنمایی موزه در مورد عوامل مختلفی که در شکل‌گیری این ارتباط اثر می‌گذارند بحث می‌کند. اول اینکه بازدیدکننده برای ایجاد رابطه با اثر، نیازی به دانستن زمینه‌ی تاریخی یا حرفه‌ای هنرمند ندارد. این نکته به جنبه‌ی بعدی تجربه‌ی بازدیدکننده منجر می‌شود که به گفته‌ی گیلمن بر ارتباط بین بازدیدکننده و اثر هنری تأثیر می‌گذارد: تا زمانی که بازدیدکننده به روشی که هنرمند در نظر داشته اثر را پردازش نکند نمی‌تواند آن را درک کند. چگونه ما به عنوان بینندگان و بازدیدکنندگان موزه پی به قصد و نیت هنرمند می‌بریم؟

بازدیدکنندگان موزه
گیلمن می‌گفت: “تنها کسی می‌تواند روح یک هنرمند را از درون اثر هنری بیرون بکشد که از نظر روحی و فکری همسان با وی باشد.” اما چگونه می‌توان برای یک هنرمند یک همتای معنوی پیدا کرد. شاید با شناخت و درک انسانیت موجود در یک اثر هنری، خواه با فکر کردن به فردی که اثر هنری را آفریده یا احساسات یا ایده‌ای که بازدیدکننده با آن ارتباط برقرار می‌کند. می‌توان گفت این مسأله به سلیقه‌ی شخصی تبدیل شده است و ما را برای انتخاب آثار متفاوت هنرمندان و پیدا کردن همتایان معنوی سوق داده است.
درک ما از آثار هنری خاص کاملاً شخصی و تحت تأثیر آموزش‌های پیشین، تجربیات ما از زندگی، جستجوی احساسات یا ایده‌های مختلف و جستجوی همتایان معنوی بوده است. بازدیدکنندگان، هنرمندان، و به طور کلی انسان‌ها تجربیات متفاوتی دارند که بطور مداوم بر یکدیگر اثر می‌گذارند تا زندگی، نظرات و ارزش‌های یک فرد را تحت تأثیر قرار دهند. نمی‌توان تصور کرد که تمامی بازدیدکنندگان با یک اثر هنری به شیوه‌ی یکسانی ارتباط برقرار کرده و آن را درک کنند. با وجود رابطه‌ی میان بازدیدکننده، هنرمند و اثر هنری به طور کامل نمی‌توان این سه را از یکدیگر جدا کرد: زمانی که هر سه آن‌ها در کنار یکدیگر قرار می‌گیرند بالاترین سطح کارایی خود را دارند.
برخی از موزه‌ها به بازدیدکننده امکان می‌دهند آثار هنری را از نزدیک ببینند، درک کنند و به نوعی با آنها ارتباط برقرار کنند تا تجربیات و احساسات شخصی بازدیدکننده و قصد هنرمند در هم بیامیزد. گیلمن می‌گوید بازدیدکنندگان باید علایق فردی را پرورش دهند و با اراده‌ی آزاد خود آثار هنری را برای دیدن انتخاب کنند، و دیگر این‌که هنر دیدن در موزه‌ها می‌تواند لذت بخش و جذاب باشد. مربیان موزه‌ها و معلمان مدارس می‌توانند به بازدیدکنندگان و دانش‌آموزان کمک کنند تا با بهره‌گیری از اظهارات گیلمن کسب تجربه کنند، کسی که با جدیت در مورد موزه‌ها می‌اندیشید و می‌گفت: “بگذارید دانش‌آموزان و بازدیدکنندگان نگاه کنند، بگذارید از نزدیک نگاه کنند، از آنها بخواهید که به آنچه علاقه دارند و آنها را برمی‌انگیزاند فکر کنند. به آنچه می‌گویند گوش دهید.”

پی‌نوشت:

[۱]: Benjamin Ives Gilman

نویسنده: کاترین هیلمن –  Katherine Hillman

منبع: https://educate.bankstreet.edu/faculty-staff/9/

قسمت‌های قبلی این پرونده را در لینک زیر بخوانید:

آیا موزه‌ها می‌توانند کلاس درس باشند؟

ارتباط آموزش و پرورش با زندگی روزمره

تاثیر برخورد مستقیم دانش‌آموزان با آثار هنری، در آموزش و پرورش

موزه و وجوه اجتماعی یادگیری

تعریف دیویی از خود و برنامه‌ی آموزشی‌اش

جان کاتن دِنا و ساختار اجتماعی موزه­‌ها