آغاز، میانه و اکنونِ مطبوعات تجسمی در ایران
بخش دوم
مجله هنرهای تجسمی آوام: رضا یاسینی
تالار قندریز در تاریخ هنر معاصر ایران نهاد مهمی است. جایی که بسیاری از هنرمندان شاخص سالهای بعد ارائه کار خود را ازآنجا آغاز کردند. فعالیت مستمر تالار در نقدنویسی و تألیف و ترجمه متون هنر هم آغازگر پدیدهی تازهای شد. در نظر داشته باشیم که تا آن زمان تنها کتاب تاریخ هنر علینقی وزیری و جزوهی سیمین دانشور و کتاب دوجلدی نقاشی نوین احسان یارشاطر منتشر شده بود. درواقع تالار قندریز از معدود نهادهایی –و شاید تنها نهاد- در تاریخ معاصر ماست که از آغاز به اهمیت آرشیو کردن و ثبت و نگهداری اسناد فعالیت خود واقف بود. در این گروه رویین پاکباز عضوی شاخص است که در بیشتر فعالیتهای بهخصوص نظری تالار، از ترجمه و تألیف و جلسات بحث، نقشی مستقیم و مؤثر دارد. حجم اصلی مقالات نشریهها بررسی و سپس فصلی در هنر که به سردبیری او منتشر میشوند و ازنظر کیفیت بالا در انتخاب متون و ترجمهها، نسبت به نشریات معاصر خود بسیار قابلتوجهاند.
در دههی ۱۳۴۰، کریم امامی در روزنامهی کیهان اینترنشنال سلسله مقالاتی درزمینهی معرفی و نقد هنرمندان معاصر به زبان انگلیسی مینویسد. امامی در این مقالات میکوشد مهمترین رویدادهای فرهنگی و هنری روز را پوشش دهد. این مقالات هرچند منبع بسیار مهمی است اما چون به زبان انگلیسی نوشتهشده، از حوزه بحث ما دور میماند.
در سالهای منتهی به انقلاب ۵۷، مجلهی تلاش و همینطور روزنامهی آیندگان توجهِ بیشتری به پوشش اخبار حوزه تجسمی و همچنین مصاحبه با هنرمندان این حوزه نشان میدهند. پس از انقلاب اسلامی، همزمان با تعطیلی گالریها و موزههای مهم هنری، عملاً رسانهای نیز در حوزهی تجسمی قادر به اظهار وجود نیست. این سکوت بیش از یک دهه بعد ادامه یافت، تا آنکه در بهار ۱۳۷۰ یک شماره از مجله گردون (که مختص هنرهای تجسمی هم نبوده) به سردبیری عباس معروفی به هنر نقاشی اختصاص مییابد. تقریباً هر صاحبنظری در حیطهی هنرهای تجسمی که در آن زمان در داخل ایران زندگی میکرده در این شماره مطلبی نوشته است. این ویژهنامه که با نظر رویین پاکباز، فریده لاشایی و احمدرضا دالوند منتشرشده، مطالبی از فرح اصولی، پروانه اعتمادی، ثمیلا امیرابراهیمی، محمدابراهیم جعفری، شهلا حبیبی، شهلا حسینی، منصوره حسینی، مهدی حسینی، بهرام دبیری، عباس سارنج، گزیلاوارگا سینایی، کورش شیشهگران، یعقوب عمامه پیچ، نصرت الله مسلمیان، منوچهر معتبر، غلامحسین نامی، مینا نوری، مهدی سحابی، منصور قندریز، رویین پاکباز، فرج سرکوهی، احمدرضا دالوند، جواد مجابی، صغری زارع، معصومه مظفری، آریا اقبال، لاله میزانی، زهرا جدیدی، علی اکبر معصوم بیگی، بابک احمدی، فریده لاشایی، علی اصغر دره باغی، محسن کرامتی، حمید رحمتی، فرح سید ابوالقاسم و امیر صمیمی در آن به چشم میخورد. گویی عدم وجود فضایی در حوزهی هنرهای تجسمی، بخش اعظمی از هنرمندان و اندیشمندان این حوزه را واداشته تا فرصت پیش آمده را غنیمت بشمارند و از آن بهره ببرند. هرچند این یک شماره مجله در حکمِ کورسویی است که یکلحظه پیدا و سپس ناپدید میشود، اما مطالعه و بررسیِ آن میتواند تا حدودی نظامِ فکریِ حاکم بر فضای تجسمی را در آن دورهی بخصوص مشخص سازد.
با پیروزی سید محمد خاتمی در انتخابات سال ۷۶ و گشایش نسبی فضا، مجلهی گلستانه توسط مسعود شهامیپور در سال ۱۳۷۷ مجوز انتشار میگیرد. گلستانه که مجلهای ادبی- هنری است، بخشی از مطالب خود را به حوزهی تجسمی اختصاص میدهد. درواقع جریان اصلی و حاکم بر گلستانه همان پرداختن به هنرهای ایرانی است که اصطلاحاً آنها را جزو هنرهای ملی میشماریم. نه ترجمه و تألیفی از هنر روز دنیا در آن به چشم میخورد و نه جریانات هنری روزِ ایران. گلستانه در سالهای بعد (یعنی اواخر دهه ۸۰) تغییراتی اساسی در این نگاه به وجود آورد.
باید سال ۱۳۸۱ را برای حوزه تجسمی ایران، سال مهمی قلمداد کرد. در ادامهی گشایش نسبی در فضای مطبوعاتی کشور و احساس نیاز مبرم جامعهی فرهنگی ایران در این زمینه، دو مجلهی «تندیس» و «حرفه: هنرمند» مجوز میگیرند و کار خود را آغاز میکنند. تندیس بهصورت دوهفتهنامه، و حرفه: هنرمند بهصورت فصلنامه منتشر میشوند. برای نخستین بار بعد از انقلاب این دو مجله بهطور تخصصی به فضای هنری روز ایران و جهان میپردازد و رفتهرفته منتقدان و نویسندگانی را در این راه تربیت میکنند که نقشِ مهمِ هدایت و تربیتِ ذوق هنریِ نهتنها مخاطب، بلکه هنرمند را نیز ایفا میکنند.
در همین هنگام در اوایلِ دههی ۸۰، با شروعِ فعالیتِ خبرگزاریها، رفتهرفته بخشِ تجسمی، قسمتِ مهمی از بخشِ فرهنگی-هنری این رسانهها را در برمیگیرد و خبرنگاران علاوه بر تهیهی اخبار از اتفاقاتِ روز هنری و مصاحبه با هنرمندان، به انتشار اخبارِ روابط عمومیِ مراکزِ فرهنگی-هنری نیز میپردازند که خود نشاندهندهی ارتقایِ اهمیتِ حوزه تجسمی در سطح رسانه است. بااینحال، همزمان با گسترش پوششِ اخبار حوزهی تجسمی، غفلتی در نقدنویسی معاصر ایجادشده است. گویی رفتهرفته کمیت جایگزین کیفیت شده. این امر با رشدِ فراگیر رسانههای اجتماعی، در رابطه مستقیم است. البته این نکته را نباید ازنظر دور داشت که یک جابهجایی اساسی در این میان رخداده است. روزنامهها و خبرگزاریها که پیشازاین جایی برای نقد و بررسی بودند، جای خود را به مجلات و کتبِ تخصصی دادند و خود به محلی برای بازتابِ اخبار و نهایتاً مصاحبههای خبری تقلیل یافتند.
قسمت قبلی را اینجا بخوانید:
به بهانه روز خبرنگار | آغاز، میانه و اکنونِ مطبوعات تجسمی در ایران | قسمت اول
مقالات پژوهشی دیگر به همین قلم را اینجا بخوانید: