هانری دُ تولوز لوترک نخستین نقاش اجتماع نوین
پلی میان امپرسیونیستها و اکسپرسیونیستها
پرونده در حوالی زادروزها و مروری بر تاثیرگذاران
مجله هنرهای تجسمی آوام: مرضیه حیدرپور
در مرز امپرسیونیسم، درراههایی که بهسوی افق تازه نقاشی میروند، یکی از چهرههای درخشان آن تولوز لوترک است که با آثار خود، سیمای کریه زندگی شهر بزرگ در دوران بحرانی آخر قرن را عیانتر از سایر نقاشان معاصرش بر ما مینمایاند. او که نقشی مضاعف در تحول هنر نوین ایفا میکند: در مقام نقاش، پلی میان امپرسیونیسم و اکسپرسیونیسم میزند؛ و بهعنوان طراحِ چاپگر، دستاوردهای دُمیه را به هنر گرافیک سده بیستم انتقال میدهد. او در کارگاه کرمن و نگارخانه تئو ونگوگ با سرا، گوگن و ونگوگ آشنا شدهاست و در بسیاری از اندیشهها و علایق- به باسمههای ژاپنی و هنر سزان و دگا- با ایشان سهیم است.
هانری دُ تولوز لوترک (۱۸۶۴- ۱۹۰۱) فرزند یکی از کنتهای معروف ناحیه تولوز فرانسه بود. در نوجوانی براثر سقوط از اسب پاهایش شکست و به سبب نوعی بیماری ارثی هرگز رشد نکردند. نقص جسمانی و ظاهر مضحک او موجب کنارهگیری از محیط رسمی و متین اشرافی و پناه بردنش به دنیای وازدگان اجتماع شد. بااینهمه، او روشنفکری با ذهن نقاد و مستقل بار آمد. تا هیجده سالگی- که بهمنظور هنرآموزی از زادگاهش در آلبی به پاریس رفت- با شوق بسیار به طراحی از صحنههای ورزشهای محلی و حرکتهای اسب پرداخت. همین تمرینات اولیه، چیرهدستی آتی او را در طراحی زمینهسازی کرد و در ۱۸۸۴ کارگاهی در محله مُن مارتر دایر کرد که تا سیزده سال بعد، پایگاه فعالیت هنریاش بود.
تولوز لوترک با نگرشی بیطرفانه- که از مانه و دگا به میراث برده بود- به موضوعهای زندگی پاریسیها میپرداخت. لیکن او با تکیهبر اطلاعات و تجربیات دسته اول، پوسته فریبندۀ این نوع زندگی را میشکافت و زشتیهای پنهانش را برملا میکرد. جهاننگری او با جهاننگری امپرسیونیستها تفاوت داشت. در دنیای نقاشیهای او دیگر از شور و شادمانی نقاشیهای رنوار اثری نیست.
لوترک هیچگاه در جهانی که مجسم میکرد به اخلاقیات روی نیاورد. او حتی زنندهترین جنبههای این جهان را بهعنوان بخشی از چیزی که وجود دارد و خود هنرمند نیز جزئی از آن است مجسم میکرد. هر احساسی که از تجسم مزبور میتراوید نتیجه شناخت و ادراک دلسوزانه بود.
تولوز- لوترک، نخستین نقاش اجتماع نوین است. او هنرمندی است که اجتماع را به بیانی هنری بدل میکند. ویژگی لوترک در این است که شخصیت آدمها را در دو سه حالت خلاصه میکند؛ و این حالات را به مدد طراحی موجز مینمایاند. اگر سزان و ونگوگ به دنیای اشیاء یورش میبرند تا شکلهای گویای آنها را آزاد کنند، تولوز لوترک میکوشد ناپایدارترین حرکات و سکنات آدمی را فراچنگ آورد. نگاه او به همهچیز خصلت بیانیِ قیافه و حالت و حرکات میداد؛ و عصاره این مادۀ خام در خطهای سیال و پیچان متبلور میشود. قالبهای خود را میدرند وزندگی وسیع خود را- چه بهعنوان شخصیتهای مستقل و چه بهعنوان فرمهایی تجسمی- ارائه میدهد. او در فراچنگ آوردن تصویر واقعیت، شکیبایی یک شکارچی را داشت.
او به مریس ژوایان میگفت: «فقط فیگور مهم است، منظره فرع بر فیگور محسوب میشود. منظره را فقط باید برای تشدید خصوصیات فیگور بهکار برد». این سخن، نظر نقاشان معاصرش را بازمیتابید. نوآوری وی در این بود که وی «اجتماع» را بهمثابه یک کل، به طرزی واقعگرایانه، بدون احساساتیگری و یا یادآوری آثار موزهها نقش میزند.
او به انگلستان سفر میکند و در جریانهای هنری منشأ گرفته از اندیشههای ویلیام موریس آشنا شده و دستاوردهای مزبور را میپالاید و به جوهری ناب دست مییابد. ازاینرو، زبان موجزِ نشانهای او نهایت قدرت القایی را دارا است. همین کیفیت است که تولوز لوترک را قادر میسازد تا نخستین پوستر نوین را در سال ۱۸۹۱ عرضه کند. پسازآن نیز، او با استفاده از لیتوگرافی رنگی، نقاشی را با هنر گرافیک پیوند میزند. زمینه تبادل آتی این دوشاخۀ هنر تجسمی را فراهم میکند. پوسترهای لوترک با پیامدهندگی صریح و بیان موجزشان نهفقط بدعتی در قلمروی تبلیغ و انتشار هستند، بلکه همچنین گامی بلند در تحول هنر محسوب میشود. گرچه هنرمند به زندگی آدمها برخوردی زنده میکند، هیچگاه این برخورد به بهانه نادیده گرفتن ارزشهای تصویری تمام نمیشود. تولوز لوترک با آثار خود مرزهای رئالیسم را گسترش میدهد. هنرمند به مدد امکانات بیان تجسمی میتواند تا عمق واقعیتهای اجتماعی فرورود. او بدون توسل به هرگونه توصیف و صرفاً با استفادۀ مناسب از زبان شکل و رنگ میتواند پیام خود را با صراحت برساند.
لوترک هنرمند پرکاری بود و از سال ۱۸۹۰ تا ۱۸۹۴ بهصورت منظم در سالن هنرمندان مستقل شرکت کرد و آثارش را در گالریها نمایش داد. لوترک در عمر هنریاش که حدود ۲۰ سال بود، ۷۳۱ نقاشی رنگروغن و اکرلیک بر روی بوم، ۲۷۵ نقاشی آبرنگ، ۳۶۵ اثر چاپ دستی و بیش از ۵۰۸۴ طراحی و تعدادی آثار سرامیکی و ویترای برجای گذاشت. لوترک بدون شک از فعالترین و پرکارترین هنرمندان نسلش بوده است و تلاش او منجر به ایجاد تحولات عظیم در نسلهای بعدی شد.
لوترک در سال ۱۸۶۸ به صرع و ناهنجاری روانی مبتلا شد و مادرش مدتی از او پرستاری کرد. لوترک تا آخر عمر مجرد ماند و در کاخ مالرومه در کنار والدینش درگذشت.
زندگی تراژیک لوترک فراز و نشیبهای زیادی داشت و بنمایه بسیاری از رمانها و فیلمهای مشهور شد. پیر لامور در رمان مولن روژ خود از زندگی لوترک الهام گرفت. این کتاب به زبان فارسی هم ترجمهشده و دو مترجم بهنام ایرانی، هوشنگ پیرنظر و سهیل روحانی، آن را ترجمه کردهاند.
از این رمان دو فیلم ساختهشده است، اولین فیلم در سال ۱۹۵۲ به کارگردانی جان هیوستن و فیلم موزیکال دوم در سال ۲۰۰۱ به کارگردانی باز لورمان است. تولوزلوترک در این فیلمها نقش فرعی دارد.
بعد از مرگ تولوز لوترک مادرش برای زنده نگهداشتن نامش، موزهای از آثار او در محل تولدش ساخت. موزه تولوز لوترک بزرگترین مجموعه از نقاشیهای او در سراسر دنیا است. این موزه در زادگاه لوترک واقعشده است و سالانه هزاران نفر از آن بازدید میکنند.
قسمت قبل را اینجا بخوانید:
آنچه بر زندگی پرفراز و نشیب آگوست رنوار گذشت
به همین قلم اینجا بیشتر بخوانید: