دنیای درون و بیرون در گفتگو با محبوبه جلالیان

گفتگو با محبوبه جلالیان هنرمند مازندرانی
مجله هنرهای تجسمی آوام: محمد ستونه


محبوبه جلالیان

پابلو پیکاسو معتقد بود، «هنر، روح را از گردوغبار زندگی روزمره پاک می‌کند». پس جای تعجب ندارد که افراد بسیاری در سراسر دنیا از هنر به‌عنوان وسیله‌ای برای مقابله با استرس، آسیب و ناراحتی یا حتی فقط برای پیدا کردن آرامش بیشتر و معنا دادن به زندگی‌شان استفاده می‌کنند ازجمله کسانی که با این نگاه به آموزش نقاشی پرداخته است، محبوبه جلالیان است. وی متولد ۱۳۵۱، نقاش، عروسک ساز، شاعر و مدیر آموزشگاه هنری قاصدک در شهر بابل هستند. ایشان طی بیش از ۱۵ سال آموزش در حوزه‌ی هنر برای کودکان و بزرگ‌سالان که البته بیشترین تمرکز او بروی بانوان بوده است، باعث شده توجه افرادی زیادی را به نقاشی جلب کند که ثمره‌ی آن بیش از ده‌ها نمایشگاه گروهی و انفرادی برای هنرجویان این آموزشگاه است.

در ابتدا لطفاً درباره‌ی نحوه‌ی ورودتان به هنر و روندی که تا به امروز طی کردید، توضیح دهید؟

در زندگی همیشه برای من قشنگ‌ترین و مهم‌ترین درس هنر بود، اولین‌بار زمانی که در مسابقات نقاشی دوره‌ی دبیرستان مقام آوردم، متوجه استعداد نقاشی‌ام شدم. از کودکی دنیای پررنگ و تصویری داشتم، چندان اهل معاشرت نبودم و آن‌قدر دنیای درونم را بزرگ می‌دیدم که بیشتر وقتم را مشغول سیر به درون خودم بودم. آن زمان هنرستان دخترانه و یا دانشگاه هنر در مازندران وجود نداشت برای همین رشته‌ی ادبیات را انتخاب کردم و بعد از گرفتن دیپلم به دلیل ازدواج، امکان ادامه تحصیل برایم سخت شد ولی خوشبختانه همسرم مشوق اصلی من برای ادامه دادن نقاشی بودند. برای اولین بار در کلاس نقاشی استاد مولاییان شرکت کردم و تا جایی ادامه دادم که با تکنیک مداد رنگی آشنا شدم، آقای مولاییان این تکنیک را زیاد در دنیای امروزه جاافتاده نمی‌دانستند و من چون می‌خواستم در این تکنیک حرفه‌ای بشوم از کلاس‌های ایشان جدا شدم و خودم مشغول تمرین شدم، در این مسیر از تصاویر کتاب‌های کودک خیلی کمک گرفتم و نهایتاً توانستم باپشتکار در این تکنیک مسلط بشوم. بعد از مادر شدنم به این نتیجه رسیدم باید کار را جدی‌تر ادامه بدهم و درصدد ایجاد یک آموزشگاه شدم البته این را هم بگویم قبل از آن به اطرافیان و کسانی که علاقه‌مند به یادگیری نقاشی بودند، به‌صورت خصوصی آموزش نقاشی می‌دادم. برای جواز آموزشگاه به مدت دو سال دوره دیدم، استاد مغاری از تهران می‌آمدند و با ما طراحی کار می‌کردند. به پیشنهاد آقای مغاری به بازارچه سبزی‌فروش‌ها و ماهی‌فروش‌ها برای طراحی و نقاشی می‌رفتم و یا از کوچه و درهای قدیمی نقاشی می‌کشیدم، در آن زمان زیاد عرف نبود و همه با تعجب به من نگاه می‌کردند اما من هیچ ابایی نداشتم که ساعت‌ها وسط بازارچه یا یک کوچه بشینم تا یک اثر خلق کنم.

 نهایتاً آموزشگاه رسمی من سال ۸۱ افتتاح شد. هنوز هم بعدازاین همه‌سال ذره‌ای از انگیزه و عطش من برای خلق اثر کم نشده و سعی می‌کنم تمام احساسات و کلماتی که در درونم وجود دارد را به تصویر بکشم.

آیا ادبیات بر آثار شما تأثیری گذاشته است؟ گویا اهل شعر هم هستید درست است؟

بله بسیار، حس درونی من همیشه با شعر همراه بوده، احساس می‌کنم شعر برای من عزیزتر از نقاشی بوده و هست، کلمات برایم مقدس‌اند، در عرصه‌ی شعر ادعایی ندارم ولی واقعاً وقتی می‌نویسم حتی چند سطر، آن‌قدر لذت می‌برم که گاها کشیدن یک تابلو نقاشی آن‌قدر برایم لذت‌بخش نیست، در کل شعر به تصویرسازی کردن من در نقاشی خیلی کمک کرده است.

درباره‌ی چگونگی انتخاب کار ماده آثارتان برایمان توضیح دهید؟

من سعی کردم با زمانه جلو بروم و متریال‌های جدید را امتحان کنم اما همیشه کار کردن با مداد (مداد طراحی یا رنگی) برایم لذت‌بخش‌تر بوده، اصلاً وقتی مداد را می‌تراشم و بوی چوب را استشمام می‌کنم خیلی بیشتر سر ذوق می‌آیم تا زمانی که بوی رنگ‌روغن در فضای اتاق کارم پیچیده، در کل بنا به کارم ابزارم را انتخاب می‌کنم گاهی فکر می‌کنم الآن فقط مداد پاسخگو هست و وقت دیگر که باید خیلی روان‌تر باشد از آب رنگ یا رنگ‌روغن استفاده می‌کنم.

درباره‌ی معنا و دغد‌غه‌ای که در آثارتان سعی برنشان دادنشان دارید برایمان بگویید؟

زنانگی خیلی زیادی در آثارم است تقریباً در همه‌ی تابلوهایم چهره‌ی زن دیده می‌شود، فکر می‌کنم خودم را در کارهایم آوردم تا مخاطبین آثارم را به درون خودم مهمان کنم. درواقع دغدغه من، خود من وجودیم است، تمام سعی‌ام بر این هست که با نقاشی از درون خودم حرف بزنم. گاهی اوقات از من می‌پرسند که چرا در آثارت مرد وجود ندارد و من در جواب می‌گویم به این خاطر که من یک زن هستم و خودم را به بیان می‌رسانم و چهره‌های مسخ‌شده در تابلوهایم به حس‌های پنهانی درونم برمی‌گردد. نمی‌توانم خودم را تجزیه تحلیل و روانشناسی کنم اما می‌توانم تمام احساساتم را بر روی تابلو بیاورم.

چه چیزی همیشه در زندگی‌تان الهام‌بخش بوده است؟

اول دنیای کودکانه و دوم عشق، عشق باید در زندگی من باشد در غیر این صورت انگار من وجود ندارم و هنر من مرده است.

محبوبه جلالیان

آیا در خلق آثارتان به سمت انتزاع هم رفتید؟

ذهن یک هنرمند برای خلق یک اثر هنری نیازمند این است که از بین آنچه از جهان پیرامونش دریافت می‌کند، موضوعی رو انتخاب کند و با متریال و معیارهای ذهنی خودش، تجزیه‌وتحلیل‌اش کند و به زبانی ساده و نو روی پرده بیاورد و این خودش نوعی نگاه انتزاعی به جهان هست اما اینکه یک هنرمند از همان ابتدا نگاهش در رنگ، بیان و محتوای اثرش انتزاع و بهتر بگویم آبستره باشد، نه من این‌گونه عمل نمی‌کنم. چون همیشه در آثارم نشانه‌هایی هست از جهان درون و بیرونم توأمان که کارهایم را به‌نوعی به سمت سورئال می‌برد که دنیای ذهنی من را برای بیننده آثارم قابل‌لمس می‌کند.

نکته‌ای که قابل‌توجه است اینکه شما از مادر بودن و خانه‌داری و کمک به همسرتان صحبت کردید، چطور توانستید بین بعد مادر بودن و خلق اثر هنری تعامل ایجاد کنید؟

چطور یک آدم نمی‌تواند برای زندگی روزانه‌اش برنامه‌ریزی کند، من بین کلاس‌هایم و آشپزی، نقاشی می‌کنم، من فکر می‌کنم که ما خانم‌ها که مدام در حال تربیت فرزندانمان که نیستیم یا همش در حال آشپزی و خانه‌داری این فرصت را داریم که کار هنری‌مان را هم حفظ کنیم و احساس مفید بودن داشته باشیم من هنرجوهای بااستعداد زیادی دارم که بچه‌دار بودنشان را بهانه تمرین نداشتنشان می‌کنند اما وقتی از برنامه روزانشان صحبت می‌کنند متوجه می‌شوم که تمام صبح تا ظهر را می‌خوابند و کاری انجام نمی‌دهند، گاهی اوقات به آن‌ها میگویم چطور می‌تواند تمام تایم صبح را از دست بدید، من صبح‌ها زمانی که آفتاب طلوع می‌کند آن‌قدر خوشحال می‌شوم چون هرروز به خودم میگم امروز قرار است کلی اثر خلق کنم.

محبوبه جلالیان

تأثیر فضای مجازی در دنیای هنری رو چطور می‌بینید؟ آیا مثبت است یا منفی؟

خب شبکه‌های اجتماعی از این حیث که می‌توانیم کارهای هنرمندان سراسر دنیا را آنلاین ببینیم بسیار مفید است، اما من فکر می‌کنم که قدری هم می‌تواند مخرب باشد. دیدن بعضی کارها می‌تواند سمت‌وسوی هنرمند را عوض کند و هنرمند را از دنیای خودش دور بکند، اگر تعادل برقرار بشود که آثار به سمت کپی شدن نروند، فضای مجازی بسیار به هنرمندان کمک می‌کند، همان‌گونه که به من کمک کرد.

و سؤال آخر این‌که کاری بوده که همیشه دوست داشتید انجام دهید، اما به هر دلیلی نشد؟

همیشه دوست داشتم یک گروه هنری نقاشی تشکیل بدهم که امیدوارم یک روزی این اتفاق بیفتد.

محبوبه جلالیان

گفتگوهای دیگر از محمد ستونه:

«بِدان نه بِتان» | گفتگو با رضا یحیایی

حسرتِ زمان | گفتگو با خلیل سمایی جابلو 

من مش خروس‌خان کوتنایی هستم | گفتگو با حامد مشمولی

هنرمند به مثابه چشمه‌ای که سیراب می‌کند | گفتگو با احمد نصرالهی

ناصر شاکری، از تئاتر تا شرق‌شناسی و آثار بینارشته‌ای | گفتگو با ناصر شاکری

آفرینشی از جنس خیال | گفتگو با رحیم مولاییان

یادداشت‌های دیگر به همین قلم را اینجا بخوانید:

کرونا و هنرمند | معرفت گرایی جدید

پروژه‌های گفتگویی بُرجاس | گفتمان، فارغ از هر جهت فکری

یاغی‌گر دیروز، امروز و فردا… انهدام موزه‌ی طبیعی!

از خیال ناتمام تا روح زنانه‌ی مجسمه‌ها

تکوین و پرده‌ی آخر در گالری‌های مازندران

چشم‌های بسته، کلکسیون درد و هرززاد