پرونده معرفی وگفتگو با هارولد آنکارت | بخش دوم
از برنامه روزانه هارولد آنکارت تا چگونگی خلق اثر
نوشتهی جولیا فلسنتال | ۸ سپتامبر ۲۰۲۰
مجله هنرهای تجسمی آوام: ترجمه معصومه شیخی
برای هارولد آنکارت موضوع اصلی تنها «عذری» برای تصویرسازی است، بهانهای برای کار با رنگدانهها. برای مدتی نقاشیهایی از شعلههای سوزان و منظرههای شبهنگام فرازمینی میکشید و آنها را در گالری کلییرینگ[۱] در بوشویک و بروکسل نمایش میداد. بعدها، با الهام از آپارتمان بسیار سردش، به تودههای یخ روی آورد که در سال ۲۰۱۸ در گالری دیوید زوینر در لندن نمایششان داد. سال گذشته، از طرف سازمان غیرانتفاعی پابلیک آرت فاند[۲] مأموریت یافت تا یک زمین هندبال را در داونتاون بروکلین نقاشی کند و آنکارت آن را به یک نقاشی آبسترهی گسترهی رنگی[۳] دوبخشی تبدیل کرد، منظرهای خالی که فرصتی بود برای اندیشیدن به اینکه چطور زوال طبیعی زیرساختهای شهری را در آبسترههای نقاشانه نمود پیدا میکند. (آنکارت میگوید: «آبستره از واقعیت میآید.».
کمی بعد، شروع کرد به نقاشی از چوبکبریت در مقیاس بزرگ به شکل مونولیتهایی با پسزمینهای از آسمان شیریرنگ یا در حال جرقه زدن در پسزمینهای بارنگهای متضاد. ارتباط دادن آن اشکال سروته با نقاشیهای جدیدش از درختان کار آسانی است.
ایدهی نقاشی از درختها، یک روز در تابستان گذشته «مانند معجزهای به او الهام شد»، وقتی در حال رانندگی در بزرگراهی جنگلی در فرانسه متوجه نور و آسمان شد که از لابهلای فاصلههای میان شاخ و برگ درختان عبور میکردند. آنکارت مدام به آن خاطره بازمیگشت و حس آن حرکت سریع را با کشیدن تاج درختانش بهصورت چهلتکههایی لکهلکه از رنگ، با پیچهایی که نور از پشت به آنها تابیده و آسمان الوان پشت آنها به تسخیر خود درمیآورد. رنگهای پالت آنکارت مانند طبیعتی است سرخوش. درک او از نور به طرز حیرتانگیزی واقعگرایانه است؛ اما اگر نقرهایِ تنهی درختان را در پایین نقاشی حذف کنید، تصویر تمام خوانایی خود را از دست خواهد داد.
از بینبردن فاصلهی میان فیگوراتیو و آبستره برایش لذتبخش است. هارولد آنکارت اشاره میکند: «وقتی ذهنتان را از این اندیشه آزاد کنید که نقاشی باید حتماً سبک خاصی داشته باشد، میتوانید هر کاری میخواهید انجام دهید. به این میگویند آزادی. این چیزی است که در مدرسه و دانشگاه یادتان نمیدهند. خودتان باید به دستش آورید.»
در اواخر ژوییه در لسآنجلس، هارولد آنکارت در گفتگویی تلفنی به پرسشنامهی هنرمندان تایمز[۴] جسورانه و بازیگوشانه پاسخ داد که در ادامه آن را میخوانیم.
روزهایت را چطور میگذرانی؟ چند ساعت میخوابی؟ و برنامهی روزانهات چطوری است؟
بهترین ساعت خوابم بین ساعت ۵ تا ۱۰ صبح است. پیشازاین ساعت به خواب میروم. همیشه ساعت ۵ چشمهایم را باز میکنم و با خودم میگویم بهبه چه عالی! میتوانم تا ۱۰ بخوابم چون کار ندارم. بعد بیدار میشوم. قهوه درست میکنم و مستقیماً به استودیو میروم و تقریباً تمامروز را کار میکنم. حدود ساعت ۲ ناهار مفصلی درست میکنیم. ممکن است چندتایی دوست هم پیشمان بیایند. هرروز هفته این کار را میکنیم. حدود ساعت ۷:۳۰ تا ۸ از استودیو بیرون میزنم و سعی میکنم شام را با یکی از دوستانم بخورم و حدود ساعت ۱ به خواب بروم.
شش ماه از سال را مثل یک حیوان کار میکنم و بعد بقیهی وقتم را دوست دارم به سفر کردن یا پرسه زدن بگذرانم. برنامهی استودیو مثل ریتمی است که نباید به هم بریزد، چون اینطوری است که آثار خوبی خلق میکنم. ثبات و پیگیری بسیار مهم است.
فکر میکنی چند ساعت کار خلاقانه در روز انجام میدهی؟
وقتی فرد خلاقی باشی هرگز متوقف نمیشوی. احتمالاً وقتی خواب میبینی هم آدم خلاقی هستی.
اولین اثر هنریای که خلق کردی، چه بود؟
فکر میکنم در دبستان بود، به ما گواش داده بودند. فکر کنم مردی را نقاشی کردم که ۱۲ تا انگشت داشت و یکخانهی کوچک هم پشتش بود و مثل طراحی یا نقاشی آبرنگ هر بچهی دیگری بود. بیشتر وقتها، بچهها خیلی خیلی خوباند چون به کاری که انجام میدهند، اهمیت نمیدهند. وقتی بزرگ میشویم و میخواهیم «اسب کوچولویمان» درست شبیه «اسب کوچولوی من[۵]» شود، آن موقع است که دیگر آنقدرها خوب نیستیم.
بدترین استودیویی که تابهحال داشتی، کجا بود؟
اولین استودیوام در نیویورک. خیلی کوچک بود. روشویی و دستشویی نداشت. شبها سیستم گرمایش را خاموش میکردند و بین پنجره و دیوار هم شکافی وجود داشت که باد سرد از آن نفوذ میکرد؛ اما اگر در گوشهای از استودیو روی صندلی میایستادم میتوانستم بالای ساختمان امپایر استیت[۶] را ببینم و همین موضوع خیلی مایهی امیدواریام بود.
چی؟ اگر دستشویی نداشت پس چهکار میکردی؟
از بطریهای آبمعدنی پولند اسپرینگ[۷] استفاده میکردم. مجموعهای از بطریهای پولند اسپرینگ داشتم که از استودیویی به استودیوی دیگر میبردمشان. بعد وقتی اولین دستیارم را استخدام کردم و به استودیوی سوم رفتیم، گفت: «هارولد خواهش میکنم، میشود بیندازمشان دور؟»
وقتی کار جدیدی را شروع میکنی، از کجا شروع میکنی؟ گام اولت کجاست؟
بیشتر وقتها طراحی بسیار سادهای میکشم. بعد شروع میکنم به پخش کردن رنگ. بعد بیریخت میشود و بالاخره در مرحلهای عالی میشود، اما هنوز با تمام شدن فاصلهی زیادی دارد. آنوقت است که باید در پیدا کردن راهی به بیرون آرام و خونسرد باشی. راهی به درون پیداکردهای که کار سادهای است؛ اما بعد باید راه بیرون رفتن را هم پیدا کنی. این کار کمی پیچیدهتر است.
از کجا میفهمی که کارت به پایان رسیده؟
وقتی آمادهی شروع کار دیگری باشم. راهی برای بیرون آمدن از یک نقاشی پیدا میکنی تا راهی برای رفتن به نقاشی دیگری پیدا کنی.
ادامه گفتگو با هارولد آنکارت را در قسمت بعدی دنبال کنید…
قسمت قبلی را اینجا بخوانید:
هارولد آنکارت با عادتهای متفاوت و نگاه متفاوت به هنر
پینوشت:
[۱] Clearing Gallery
[۲] Public Art Fund
[۳] color field painting
[۴] T’s Artist’s Questionnaire
[۵] My Little Pony
[۶] Empire State Building
[۷] Poland Spring
منبع: نیویورک تایمز
عکسها : آندره لارو