پردهی توری تیره نمایشی از لیلی رشیدی رئوف
گالری اعتماد ۱
مجله هنرهای تجسمی آوام: حافظ روحانی
شاید پیش از هر چیز این توانایی تکنیکی لیلی رشیدی رئوف باشد که توجه بیننده را به آثارش جلب میکند؛ اینکه او چگونه با پرداختی دقیق رد رگ و پی را بر سطح پوست تصویر کرده و یا چگونه و از سر حوصله چین و شکن پارچه را اجرا کرده است. فارغ از نوشتهی کوتاه نمایشگاهاش، گویا همین دو – پوست انسان و یا پارچهها – موضوع مجموعهی جدید آثار او هستند؛ چه در طراحیهای کوچکتر که تصاویری بستهاند از گردن یک پیکره در حالتهای گوناگون، چه در یک مجموعه از پارچهها که کموبیش مستقل از باقی آثار به نمایش درآمدهاند و چه آثار بزرگتر که با یک لایهی توری هم پوشانده شدهاند. با اینحال نوشتهی نمایشگاه پیش از هر چیز ما را به ابژهای نامعین ارجاع میدهد؛ ابژهای که ما را وامیدارد تا پیش از هر چیز مجبور به تعبیر آثار بزرگتر رشیدی رئوف شویم؛ آثاری که گویا موضوع اصلی نوشتهی کوتاه نمایشگاه هستند و گویا مرجعی برای نام نمایشگاه؛ مستور.
هنرمند در نوشتهی کوتاه نمایشگاه گویا دارد یک مسیر را برایمان وصف میکند، مسیری که در پی آن کوشیده تا ماهیت آنچه را که خود «حائل» نامیده درک کند و در نهایت فرایند این اکتشاف را به ما نشان دهد. در آثار به نمایش درآمده هم کموبیش شاهد این فرایند هستیم؛ فرایندی که انگار به ما یادآوری میکند که تنها راه نمایش دادن آنچه پنهان است (که با استناد به نام نمایشگاه مستور خوانده شده) از طریق نمایش پرده یا عامل ستر (حائل) ممکن میشود؛ گویا این پرده، حائل یا عامل ستر همان پارچه و پوست است که در قالب دو مجموعه از آثار به نمایش درآمدهاند. در آثار بزرگتر، مجموعهای از تصاویر بر روی یکدیگر افتادهاند و در نهایت هنرمند سطح اثر را با یک توری تیره پوشانده است تا این خود اثر باشد که به مستور تبدیل میشود. به یک معنی فارغ از مضمون، رشیدی با دست بردن در ماهیت نقاشی (به دیدن وابسته است)، دید ما را محدود و امر دیدنی (اثر نقاشی) را در پس پردهای (ستر یا حائل) پنهان میکند. پس از یک جنبه به نظر میرسد که نمایشگاه مستور مطالعهای در ماهیت نقاشی هم هست؛ جایی که اثر هنری (که موضوع تماشاست) در پس پردهای پنهان شده و تماشایاش دشوار میشود. به این ترتیب رشیدی با پوشاندن آثاری که با دقت و حتی از سر وسواس با جزئیات تصویر کرده، ماهیت تماشای اثر را هنری تغییر داده و خود آثار بزرگ را به موضوع نمایشاش، مستور، تبدیل میکند.
رشیدی نوشتهی نمایشگاه را با اشاره به یک «او» آغاز میکند، بیآنکه هویتاش را بر ما برملا کند. همین نامعین بودن هویت باعث میشود که بیننده مجبور به تأویل شود تا مرجعی برای «او» بیابد. اما فارغ از نامعین بودن «او» در نوشته، در آثار بزرگتر ما شاهد پیکرههای مختلفی هستیم که بر روی یکدیگر منطق شدهاند؛ چیزی شبیه به آنچه در عکاسی سوپر ایمپوز خوانده میشود. بهکارگیری این شیوه توسط نقاش باعث شده که ارجاع هنرمند به این «او»ی نامعین در قالب این پیکرههای بر روی هم افتاده در ذهن بیننده تداعی شود، انگار یکی از پیکرهها خود نقاش است و دیگری همان «او»ی ذکر شده. پس آیا این آثار بزرگتر بازیابی همین «او» هستند که با استناد به نوشته، مرجع آموزههای هنرمند شده و از همین «او» آموخته که حائل مقدم است؟ شاید، اما حربهی هنرمند در انطباق دو پیکره بر روی هم تماشاگر را به جستجوی نسبتی میان دو پیکره دعوت میکند؛ جایی که مثلاً صورت یک پیکره در میان پارچههای پیراهن دیگری پنهان میشود و یا زنجیر تزئینی گردن یک پیکر به مانند بند بر روی دو دست پیکرهی دیگر میافتد. همین تطابقها به ما امکان میدهد تا در مقابل این پیکرههای بر روی هم افتاده خیالپردازی کرده و برایشان داستان بسازیم و حتی شاید بکوشیم مرجع «او»ی هنرمند (و لابد خودمان را) در آنها بیابیم. در نهایت رشیدی با پنهان کردن همهی این آثارِ به دقت اجرا شده در پس یک توری تیره ما را به یک بازی فرا میخواند. انگار که ما باید تلاش کنیم تا تصویری دقیق را از پس یک پردهی توریِ تیره ببینم. چون او همهی جزئیات دو پیکره را با دقت و ظرافت اجرا کرده و سپس همه را از دیدمان پنهان کرده است. به این ترتیب ما میکوشیم ببینیم و از طریق همین تلاش است که برای پیکرههای منطبق بر هم معنی و مفهوم میتراشیم. از طریق همین تلاش برای دیدن و یافتن جزئیات است که ما هم با تلاش هنرمند برای کشف حائل شریک میشویم، یعنی تلاش میکنیم از پس حائل تصویری را ببینیم که با دقت، وسواس و با جزئیات اجرا شده است، ولی به واسطهی پردهی توری به خوبی دیده نمیشود. آیا این همان مضمون مورد نظر رشیدی بوده؟ کوشش برای دیدن مستور از ورای ستر؟ یعنی آیا فرایند تماشای نقاشی خودِ مضمون است؟ تلاش برای دیدن مستور؟
لیلی رشیدی رئوف با دقت و جزئیات آثارش را اجرا میکند و لابد این دقت و توجه وسواسگونه به جزئیات از جدیتاش میآید. اما جدا از اینها او در نمایشگاه مستور ما را با فرایند اکتشافاش همراه میکند و به ما امکان میدهد تا در مقابل آثارش تجربهای مشابه را از سر بگذرانیم و لابد بکوشیم حائل را ببینم تا شاید از ورایاش بتوانیم برای لحظاتی مستور (مستور او یا مستور خودمان) را تماشا کنیم. شاید یکی از وظایف هنر همین باشد که امکان یک تجربهی مشترک را برایمان فراهم کند. لیلی رشیدی رئوف تا حد زیادی موفق میشود ما را به این تجربهی مشترک فرا بخواند، تجربهای که در نهایتاش احتمالاً نتوانیم مستور را ببینیم، ولی شاید برای لحظهای متوجه آن پردهی توری تیرهای باشیم که حائلِ نگاهمان شده است.
به همین قلم اینجا بخوانید:
نمایش سمانه یوسفی به سفیدی ملحفههای بههمریخته تختخواب
وهم، هراس، ایهام در مجموعه «مادهی نرم» سینا برومندی