پرونده‌ی بیانیه یا مانیفست | چرا هر هنرمندی موظف به داشتن بیانیه‌ای شخصی است؟

پرونده بیانیه یا مانیفست
چرا هر هنرمندی موظف به داشتن بیانیه‌ای شخصی است؟
بررسی مانیفست استاکیسم | قسمت اول
مجله هنرهای تجسمی آوام: جاوید رمضانی


کتاب صد مانیفیست

بهانه این پرونده کتاب صد مانیفست هنرمندان جمع‌آوری آلکس دانچف و ترجمه مهدی امیر خانلو است که توسط نشر محترم «هنوز» به گوهر طبع آراسته‌شده و با اجازه از ناشر تعدادی از این بیانیه‌ها را برای خوانندگان و هنرمندان سایت آوام بازخوانی می‌کنیم.

 بااینکه سال‌هاست که دیگر سبک و مانیفست، مفهومی معاصر در غالب یک جریان همه‌گیر دارای شأن و اعتبار گذشته نیست اما نوشتن مانیفست رویکردی خردورزانه و عقلانی در پذیرش جایگاه زبان و شفاف کردن همکاری عده‌ای بر مفهومی مشخص را در پی دارد.

اولین بار مصرف این کلمه در سال‌های ۱۳۵۰–۱۴۰۰ ثبت‌شده و تحت عنوان (صفت)، مانیفست انگلیسی میانه، از لاتین manifestus، به معنای تشخیص داده‌شده در عمل، مشهود، قابل‌مشاهده؛ و تحت عنوان (فعل) زبان انگلیسی میانی، از manifester فرانسه میانی، از لاتین manifestāre، مشتق مانیفست. مشاهده manus گرفته‌شده است.

مانیفست دادن، سنتی در انحصار اشراف بوده که در دوره خردورزی و آغاز جهان مدرن هنرمندان از این سنت برای اعلام نظرات خود استفاده کرده‌اند. به‌واقع این متن‌ها ورود به مرحله عملی نظرات آن‌ها و شکل دادن به جریانات عقلی در بستر جامعه بوده در نگاهی کلی‌تر بیان اتوپیایی هنرمندان و متفکرین را به عهده داشته. کلمهmanus خود تعریف‌کننده مشاهده و رابطه این مفهوم با تئوری بازنمایی در جهان مدرن است که در هنرهای دیداری و روند آنان نقش مهمی را ایفا نموده است. بستر این جریان قطعاً زیرساختی عقلانی و اعتلا بخش مفهوم سوژه شناسا است که با تحولات جهان معاصر و رویکردهای انتقادی قابل‌تأمل خواهد بود و شاید از این‌رو است که هر هنرمندی موظف به داشتن بیانیه‌ای شخصی است.

امروزه نوشتن نوعی دیگر از مانیفست که statement خوانده می‌شود خود امری واجب برای هنرمندان گردیده؛ و الزام به تعقل و بازنمایی زبانی آن در حوزه تجسمی و توصیف منظور و مسیر هنرمند در کنکاش روحی وی با زبانی ساده، ما را در این پرونده تشویق نموده است.

این مجموعه را با معرفی یکی از آخرین و گسترده‌ترین جریانات هنری بیست سال اخیر و شاید نخستین مانیفست تأثیر‌گذار در فضای هنری آغاز قرن بیست‌ویکم شروع و به معرفی بنیان‌گذاران آن می‌پردازیم.مانیفیست استاکیسم

مانیفست استاکیسم Stuckism ۱۹۹۹

بیلی چایلدیش و چارلز تامسون

این بیانیه بیانگر دیدگاه‌های اصلی جنبش است که مهم‌ترین آن ترفیع نقاشی فیگوراتیو در مقابل هنر مفهومی است. در این بیانیه همچنین از نقاشی به‌عنوان وسیله‌ای برای خودشناسی، برقراری ارتباط و بیان احساسات، تجربیات و اندیشه‌ها یادشده است.

اولین گروه استاکیسم در شهر لندنِ بریتانیا و با ۱۳ عضو فعالیت خود را شروع کرد و تا سال ۲۰۱۶ این جنبش به ۲۳۶ گروه در ۵۲ کشور گسترش یافته است. علاوه بر نقاشی که زمینهٔ اصلی فعالیت استاکیست‌ها است، بعضی از آن‌ها در دیگر رشته‌های هنری ازجمله عکاسی، مجسمه‌سازی، فیلم و کلاژ نیز فعالیت دارند.

مانیفست بنیان‌گذاران استاکیسم که در تاریخ ۴ اوت ۱۹۹۹ نوشته شد و به امضای چایلدیش و تامسون رسید، نخستین بار در قالب جزوه‌ای توسط «دایره تحقیق هَنگمَن» منتشر شد و در وب‌سایت استاکیسم هم قرار گرفت. در پایین مانیفست اعلامیه کوتاهی آمده است: «اسامی زیر برای دریافت لقب افتخاری استاکیست به دایره تحقیق معرفی‌شده‌اند: کاتسوشیکا هوکوسایی، اوتاگاوا هیروشیگه، ونسان ون گوگ، ادوارد مونک، کارل اشمیت روتلوف، ماکس بکمان، کورت اشویترس. »

گروه استاکتیست‌ها را دو امضاکننده همین مانیفست تأسیس کردند، بیلی چایلدیش (زاده ۱۹۵۹) که سال ۲۰۰۱ گروه را ترک کرد و چارلز تامسون (زاده ۱۹۵۳) که امروز تنها صاحب‌خانه است تا در مقابل هنر مفهومی به تبلیغ هنر فیگوراتیو بپردازند. استاکیست‌ها علیه گروهی به نام «هنرمندان جوان بریتانیا» (YBAs) و حامی‌شان چارلز ساعتچی {تاجر و گالری دار انگلیسی با اصلیت یهودی – بغدادی} بسیج شدند، آن‌ها علیه «جایزه ترنر» و حامی‌اش نیکلاس سروتا نیز بسیج شدند، به خاطر هنر و هنرمندانی که آن جایزه را برده‌اند. استاکیست ها نامشان را از فوران خشم تریسی ایمین گرفتند، کسی که در همان سال برای اثری به نام تخت من نامزد دریافت جایزه ترنر شد، تختی که با خرت‌وپرت‌های زندگی خالق اثر کامل شده بود. آن فوران خشم بر سر بیلی چایلدیش، دوست‌پسر سابق تریسی، خالی شده بود: «نقاشی‌هایت وامانده‌اند[۱]، خودت وامانده‌ای! وامانده! وامانده! وامانده! «! اگر گوسفند مرده دمین هرست حقیقتاً خار چشم استاکیست ها بود، تخت نامرتب تریسی ایمین گوی سبقت را از آن ربود. اسم گروه… وامانده.

(استاک» (Stuck) که به معنی «گیرکرده» یا «از رده خارج» است، توسط چارلز تامسون بر اساس یکی از شعرهای بیلی چایلدیش و به‌طعنه انتخاب‌شده است. در شعر چایلدیش نقل‌قولی از دوست‌دختر سابقش، تریسی اِمین آمده‌است که او و نقاشی‌هایش را از رده خارج می‌خواند)

به روایت خودشان، استاکیسم یک ناجنبش است. استاکیست ها، برخلاف بعضی از اسلافشان، ضد هنر نیستند بلکه ضدایسم اند. چارلز تامسون روایتی از تکوین و شیوه عمل گروه به دست داده است: «گروه استاکیست در ۱۹۹۹ با تحریک من و مشترکأ توسط خودم و بیلی چایلدیش تأسیس شد (بیلی از همان وقت مرا بنیان‌گذار و خودش را «بهانه» می‌نامد) و در نخستین نمایشگاه گروه یازده هنرمند دیگر هم به جمعمان پیوستند. میان افراد یادشده به مدت بیست سال و بیشتر، به اشکال مختلف ارتباطی مستمر برقرار بود، بنابراین درجه‌ای از انسجام و همبستگی میانشان وجود داشت. وقتی سایر هنرمندان یک‌باره با ما تماس می‌گرفتند و می‌خواستند به گروه ما پیوندند، ما تصمیم می‌گرفتیم از آن‌ها بخواهیم که گروه استاکیست خودشان را با عنوانی تازه برپا کنند، مثل مورد اکستاکیست‌های ملبورن و…

همه این گروه‌ها مستقل و خودگردان‌اند و هیچ نوع التزام یا شرطی، غیر ازآنچه خودشان برای خودشان انتخاب می‌کنند، وجود ندارد. اصولاً حدی از پایبندی به روح استاکیسم وجود دارد و تلویحاً رشته ارتباطی با استاکیست‌های اصلی. هرچند نیمی از اعضای این گروه اصلی تاکنون آن را ترک کرده‌اند و مدت‌هاست که دیگر مثل یک گروه واقعی عمل نمی‌کند، به‌هرحال جایگاه تاریخی‌اش هنوز نشان اصالتی بر کار اعضای مؤسس می‌زند (فیلیپ اَبسولون، فرانسیس کَسِل، شیلا کلارک، ایمون اِوِرال، اِلا گورو، وولف هاوارد، بیل لوئیس، سانچیا لوئیس، جو ماشین، سکستون مینگ، چارلز ویلیامز).

«استاکیسم بر اساس ابتکار فردی و همکاری خلق‌الساعه کار می‌کند. از نمایشگاه دوم گروه (در سال ۲۰۰۰) به بعد، هنرمندانی غیر از اعضای مؤسس گروه در نمایشگاه‌ها شرکت کرده‌اند. در نمایشگاه «ویکتوریایی پانک» استاکیست‌ها در «گالری هنر واکر» لیورپول که در سال ۲۰۰۴ برگزار شد، سی‌وشش هنرمند حضور داشتند که بعضی از خارج آمده بودند و بعضی هم عضویت رسمی در هیچ‌یک از گروه‌های استاکیست نداشتند. من خودم نمایشگاه‌ها را می‌گردانم و با جمعی از نقاش‌ها کار می‌کنم… دغدغه من هنر است و استاکیسم وسیله‌ای برای بیان آن دغدغه است، نه نوعی مزیت یا برتری».

چارلز تامسون و استاکیست‌های ایالات‌متحده آمریکا
چارلز تامسون و استاکیست‌های ایالات‌متحده آمریکا، نیویورک۲۰۰۱

هنر، البته، با تبلیغ و تهییج درمی‌آمیزد. استاکیست‌ها موی دماغ خود می‌شوند. این دلیل وجودی‌شان است: برای این است که وجود دارند. به‌عنوان یک بدنه، یا یک آرمان، شاید به شکلی لاعلاج حاشیه‌ای باشند و بااین‌حال که گاه به شکلی غافلگیرکننده مؤثر واقع‌شده‌اند. نفس وجودشان نیروبخش است. شاید آخر جایی برای آریِرگارد (پس قراول، نقطه مقابل آوانگارد) انگلیسی بازشده باشد. ویندام لوئیس باید در این هنگام جان گرفته باشد. لعنت فرستادن و رحمت فرستادن هنوز می‌تواند جایی در صف کانفورمیست‌های انگلیسی پیدا کند. لعنت بر بداعت. لعنت بر اگو- آرت. لعنت بر تخت من. لعنت بر اصالت. لعنت بر آماتور. لعنت بر محتوا. زنده باد فنجان چای همچنین بنگرید به «مانیفست ریمُدرنیسم» و «مانیفست بنیان‌گذاری سایر استاکتیست‌های ماسول هیل» (م ۱۰۰).

در قسمت بعدی ادامه بیانیه استاکیست‌ها را دنبال کنید.

پی‌نوشت:

[۱] -stuck