خلاصه کتاب فلسفه موزه برای قرن بیست و یکم | قسمت اول
قبول مسئولیت: درسهای زیباییشناسی
نوشته: هیو ه. جنویز | ترجمه: کوروس سامانیان، مریم الماسی
مجله هنرهای تجسمی آوام تلخیص: صدف کیانی
لذت زیباییشناسی زمانی امری مستقل از دغدغههای جهان روزمره در نظر گرفته میشد، بهطورکلی زیبایی و معرفت هر دو ارزشمند شمرده میشوند اما به نتایج عملی احتمالیشان توجه نمیشود.
موزهها قرنها بعد از عصر طلایی یونان پدید آمدند و حاصل میراث دیرینه یونانیان هستند، موزهها بهنوعی مراکز مطالعه و تحقیقات هستند، نیازهای روحی مشخصی را برطرف میکنند و ارزشهای اجتماعی و مدنی را ارتقاء میبخشند. در عصر جدید که دغدغه نیازهای عمومی بر همهچیز تقدم یافته است، قرار است که موزهها هم در خدمت همین نیاز عمومی باشند اما بازهم نمیتوانیم این تصویر آرمانی از بیطرفی موزهها را فراموش کنیم.
امروزه، توجه به اشیایی که ارزششان ذاتی است و توجه به هر چیزی که بهخودیخود مهم است منسوخ به نظر میرسد زیرا در زمان معاصر تقریباً همه هنرها اهدافی دارند و یا با اهدافی محدودشدهاند. حتی زمانی که ادعا میشود هدف صرفا خلق هنرهای زیبا است، فوراً برسی میشود تا مشخص شود خالق اثر بهصورت خودآگاه یا ناخودآگاه مقاصدی را دنبال کرده است. هیچ شئی جدا از محیط کاربردی و مصرفیاش قابلتشخیص نیست و اثر هنری بهتدریج به رویداد هنری تبدیل میشود و هر پروژه پژوهشی بخشی از یک راهبرد اجتماعی و سیاسی خواهد بود. اشیا در مفاهیمی حل میشوند که ثباتشان فقط لحظهای دوام دارد.
امروزه تفکر بهعنوان لذت محض و غرق شدن در آن به این منظور، غیرقابل درک به نظر میرسد و بنابراین نمیتوان هدف افراد یا سازمانها باشد؛ بنابراین موزهها چون گذشته منفعل نیستند و به بخشی از صنعت یادگیری تبدیلشدهاند. به پسوند «edu» در ایمیل موزهها توجه کنید. آموزشی که موزهها فراهم میکنند صرفاً به این دلیل غیررسمیاند که مدرکی نمیدهند و هنوز معیار تائید شدهای برای سنجش دستاوردهایشان ندارند اما این نباید باعث شود که هدفمندی جدی موزهها را دستکم بگیریم.
یکی از مهمترین ویژگی موزهها چند معنی بودن اشیا آن است، این آثار میتوانند تفاسیر متعددی داشته باشند، در حقیقت موزهها داستان ملیتها، نسلها و طرز تفکرهای مختلف را در هم میآمیزند و همه را به زبان اشیا بیان میکنند.
موزهها از روشهای سایر صنایع، مانند معماری، عناصر طراحی و تئاتر نیز برای انتقال نگرشهای غیر شناختی و عادتهای فرهنگی و حتی تفکرات انتزاعی استفاده میکنند و آنقدر در یافتن روشهای تأثیرگذار بر تجربه مخاطبان موفق بودهاند که در حال حاضر میتوانند با مراکز تجاری و تفریحی رقابت کنند، مراکزی که در کنار درآمد اقتصادی هیچ هدفی مگر ایجاد هیجان ندارند.
آنچه موزه را از شهربازی متمایز میسازد حضور اشیا مادی واقعی و حقایق وابسته به آناست. موزههای سنتی به جمعآوری، حفاظت و ارائه اشیایی میپرداختند که درست یا غلط رمزگشایی و تفسیر میشدند. موزههای جدید اما بر شرایط رمزگذاری و تفاسیر چندگانه تمرکز دارند و بهاینترتیب خودشان و بازدیدکنندگانشان از حدس، گمان و خیال درباره اشیا محروم شدهاند.
درواقع مسئله، واقعیت تجربهی ایجادشده نیست، شما واقعاً آنچه را موزه پیش رویتان گذاشته است لمس میکنید، بو میکنید و از آن حیرت میکنید؛ اما رابطه میان این تجربه و آنچه موزه یا هر مفسر دیگری بهعنوان معنا یا پیام تعیین کرده است چیست؟ ادعای حقیقت که در اینجا مطرح میشود در مراکز تجاری و تفریحی جایی ندارد، زیرا برای آنها اهمیتی ندارد که شما درنتیجهی این تجربه به چه چیزی فکر میکنید و به چه باوری میرسید؛ اما موزهها خود را بخشی از جهان آموزش میدانند، نه بخشی از جهان سرگرمی و این به دلیل رابطه میان حقیقت و واقعیت بیدوام است. آنچه اهمیت دارد فزونی تجربه نیست بلکه این است که تجربه نهایتاً به چه چیزی منتهی میشود. موزه همچون گذری است که به جهان برمیگردد، در حالت مطلوب موزه آغاز یک راه است، نه پایان آن. به عبارت بهتر، موزه تنها بخشی از یک فرایند است.
لذت دانستن و استفاده از تواناییمان برای دانستن به عمل مرتبط است ولی از آن فرومایهتر نیست. یادگیری، تمایلات و نیازهایی را برطرف میکند و خود تمایلاتی را ایجاد میکند. موزهها هم منبع چنین تمایلاتی هستند و هم نتیجه و محصول آنها، موزهها محصول حس شگفتی فردی هستند و به ما در بازیافتن حس شگفتیمان هم کمک میکنند.
در نظر داشته باشید که موزهها در طول زمان تکاملیافتهاند و بخشهای متعدد و متنوعی دارند، لازم نیست همه موزهها علایق یکسانی را تأمین کنند. حتی موزههای درجهدو هم جایگاه خود را در جهان دارند. همانطور که هنر بد جایگاهی برای خود دارد. آنها حساسیت ما را برمیانگیزند و نمونههایی برای مقایسه در اختیارمان میگذارند.
به همین قلم اینجا بیشتر بخوانید:
گالری های نیویورک چگونه در دوران کرونا زنده مانده و رشد کرده اند؟