رویکرد بازتاب: هنر آینهای در برابر جامعه
خلاصه کتاب جامعهشناسی در هنرها | قسمت دوم
تلخیص : مرضیه حیدرپور
رویکرد بازتاب بر این ایده استوار است که هنرهمواره چیزی دربارۀ جامعه به ما میگوید. رویکرد بازتاب در جامعهشناسی هنر شامل تحقیقات متنوع و گستردهای است که وجه اشتراک تمام آنها این باور است که هنر آینۀ جامعه است. در این رویکرد، تحقیق بر آثار هنری متمرکز میشود تا دانش و فهم ما را از جامعه ارتقا دهد. رویکرد بازتاب پیشینهای طولانی و قابل احترام در جامعهشناسی دارد. تمرکز اصلی این رویکرد، جامعهشناسی است؛ به عبارتی معطوف به جامعه است. این رویکرد، به ویژه در سال ۱۹۵۴ توسط آلبرشت، سراسر به نقد کشیده شدهاست؛ اما با این حال به صورت روش مهمی که محققان طبق آن به هنر روی میآورند، به حیات خود ادامه میدهد.
نظریههای بازتاب ریشه در مارکسیسم دارد که معتقد است فرهنگ و ایدئولوژی جامعه (روبنا)، روابط اقتصادی (زیربنا) آن را بازتاب میدهد. این ایده کلید فرهنگی مارکسیستی است.
محققانی که به مطالعات بازتابی دست میزنند، میتوانند از مفروضات نظری متفاوتی شروع کنند و فنون تحقیقی متنوعی را به کار برند. این انتخابها برای نتایجی که محققان بدان دست مییابند، دلالتهایی در بر دارد. همانطور که هلسینگر[۱] (۱۹۹۴) در تحلیل تفسیری تعداد زیادی از آثار هنری را برگزیده و برای استخراج معنایشان، جزئیات آنها را بررسی کرده و به این ترتیب نشان دادهاست که عناصر موجود در نقاشیها جنبههای خاصی از جامعه را بازتاب میدهند. مطالعات او تفسیر موضوعات بصری را با تحلیل تاریخی تکمیل میکند.
همچنین محققانی که از رویکرد بازتاب استفاده میکنند ممکن است تغییرات [اجتماعی] را در طول زمان رصد کنند، همانطور که لئو لوونتال[۲] (۱۹۶۱) در تحلیل محتوا این کار را در مطالعۀ شخصیتهای محبوب در آمریکا انجام داد. مطالعۀ لوونتال، در عین حال که از تحلیلهای انتقادی الهام میگیرد، متکی بر روش تحلیل محتوای برآمده از سنت پوزیتیویسم است. در تحلیل محتوا، محقق نمونهای از موارد را انتخاب میکند و سپس آنها را برای متغیرهای متنوعی کدگذاری میکند. کدگذاری مدارک به محقق اجازه میدهد که از اطلاعات، بیانیههای کمّی بسازد. دادههای کمّی میتوانند نشان دهند که تغییرات محتوایی در عمل رخ دادهاند و نیز میتوانند مهر تاییدی باشند برنظریهای که محقق به آن دست یافته است.
رایت[۳] (۱۹۷۵) نیز در نشانهشناسی ساختاری به بررسی تغییرات در طول زمان پرداخت. او ژانر نمونهای از فیلمهای امریکایی –فیلم وسترن- را مورد بررسی قرار داد و بر فیلمهایی متمرکز شد که ما بین سالهای ۱۹۳۰ تا ۱۹۷۲ به لحاظ مالی موفق بودند. وی استدلال میکند که سوددهی نشانگر مردمپسند بودن و آن هم به نوبۀ خود دلالتگر آن است که فیلم پژواک صدای جامعه است. برخلاف لوونتال که اعتقاد دارد معنی هنر در سطح آن است ( محتوای آشکار)، رایت براین باور است که معنا پنهان است (محتوای پنهان) و میتوان آن را با کاربست تکنیکهای تحلیل ساختاری کشف نمود. رایت، علاوه بر آنکه به لحاظ فکری به نظریۀ ساختاری مدیون است، به وضوح از مدل روبنا –زیربنای مارکسیستی نیز الهام گرفته است.
گافمن[۴] (۱۹۷۹) همچنین در فهم مناسک و آیینها در مطالعۀ معروف خود؛ آگهیهای تبلیغاتی را برای فهم جامعه معاصر، مورد بررسی قرار داد. وی استدلال میکند که آگهیها در راستای تصریح معانی مورد نظر خود، از مناسک آشنای روزمره استفاده میکنند. مناسک «شاهدی بر انطباق کنشگر با اجتماعات است، موضعی که به نظر میرسد وی در مواجهه با رخدادهای درحال وقوع اجتماعی، آمادگی اتخاذش را دارد». پس مناسک، ارتباطات ساختاری- انطباقهای- موجود میان افراد را آشکار میسازد. آنچه در آگهی تبلیغاتی نمایش داده میشود، بازنمایی الگووار مناسک است؛ آنها «مناسک تشدیدشده» [به واسطۀ بازنمایی رسانهای] هستند. گافمن استدلال میکند که آگهیهای تبلیغاتی، دقیقاً به این دلیل که مناسک تشدیدشده را بدون ابهام ارائه میکنند، منبع جالبی برای فهم بهتر روابط ساختاری در زندگی روزمره هستند.
استفادۀ ترکیبی از روشها در مطالعهای واحد، اغلب دشوارتر از آن چیزی است که در آغاز به نظر میآید. اما به هر تقدیر استفاده از روشهای چندگانه میتواند موجب غنای محصول نهایی شود، همانطور که مثلثبندی (استفاده بیش از یک منبع اطلاعات) میتواند منشإ چنین اثری باشد. چنین غنایی در مطالعۀ انتمن و روجکی[۵] (۲۰۰۱) بر روی بازنمایی نژاد در جامعۀ آمریکا مشاهده میشود. آنها برای استخراج بازنماییها، به تحلیل محتوای انواعی از هنرهای متنوع مردمپسند دست زدند. یافتههای تحلیل محتوا با تحلیل کیفی برنامههای تلویزیون، فیلمها و نقد فیلمها و نیز مصاحبههایی که از مخاطبان رسانهها به عمل آمد، پشتیبانی و تکمیل شد.
همچنین رویکرد بازتاب به ادبیات متنوعی در حوزۀ جامعهشناسی هنر اشاره دارد که براساس مفروض محوری مشترک آنها، هنر آینهای است که در برابر جامعه قرار داده شده است.
در نتیجه علاوه بر سوالاتی از این دست که در هنر چه چیزی و چه کسی بازتاب میشود، این سوال هم میتواند طرح شود که جامعه چگونه بازتاب میشود. مطالعۀ هلسینگر به طور ضمنی بر این پیشفرض استوار است که هنرمندان بزرگ با روح زمانۀ خود در تماسند و بنابراین در حالی که انگشتان بر روی نبض جامعه است، صادقانه بزرگترین حقایق جامعه را درک و در آثارشان تصویر خواهند کرد. برعکس، رایت و لوونتال استدلال میکنند که سازوکار بازتاب در مردمپسندی هنر مندرج است. این نگاه اخیر مفروض میدارد که مخاطب زیاد نشاندهندۀ آن است که اثر هنری، پژواک صدای جامعه است.
[۱] – Helsinger
[۲] – Leo Löwenthal
[۳] – Wright
[۴] – Goffman
[۵] – Entman & Rojecki
قسمت قبل از این خلاصه کتاب را بخوانید:
خلاصه کتاب جامعهشناسی در هنرها | قسمت اول
خلاصه کتاب به همین قلم را اینجا دنبال کنید:
خلاصه کتاب نظریههای فلسفی و جامعهشناختی در هنر
خلاصه کتاب جریانسازی هنری نگارخانهها در ایران
گفتگو با هنرمندان:
فیروزه اخلاقی | هویت خویش را در اسطورهها جستجو میکنم
از تصادف پشت فوارهها تا پلکان اودسا | گفتگو با محمد پیریایی