نقد نمایشگاه نقاشی حجم ویدئو در گالری شیدایی
هر نمایشگاهی که از آثار هنری برگزار میشود یک رویداد معنادار است که دارای فرم و محتوایی خاص خود است، نمایشگاه کاتارسیس نمایشگاهی از پنج هنرمند است که در کنار هم قرار گرفتهاند و عنوان «کاتارسیس» را برگزیدهاند که کلمهای است یونانی به معنی تزکیه و پاکسازی روان. این کلمه به حالتی اطلاق میشده که از مواجهه با امری غریب و تکاندهنده رخ میدادهاست مانند تماشای سرنوشت رنجآور و بار تقدیر بر دوش قهرمان تراژدی.
حال نمایشگاهی با این عنوان که در گالری شیدایی برگزار شده با کنار هم آوردن آثاری از این پنج هنرمند کلیتی را تشکیل داده که دارای چند ویژگی قابل شمارش است، اول وجود درد و ترسی است که تقریبا میتوان گفت بر همه آثار سایه افکنده و هر یک به نحوی آن را بروز دادهاند. و دیگر اینکه در مقابل ترس، بیان پالایش کننده که همان تولید اثر هنری به مثابه امری پاک کننده و تسکین بخش قرار گرفته که در مدیاهای متفاوتی ارائه شدهاست، ویدئو، نقاشی و حجم.
انیس بیگ زاده میسازد و خراب میکند، و در این تکرار از کارمادهی سنگین و صلبی چون گل سفاگری به سیالیت و بیمادگی ویدئو میرسد، چگونه تصویری متحرک که اساسا هستی مادی ندارد، با هست خاک و نقش و ساخت و دست توانسته دو وجههی سایه و روشن جهان او را شکل دهد؟ در کنار او دنیا رستمی، دنیای دیوانه را با آبی جیغ میکشد و با مشکی آن را پر رنگ تر میکند تا فریاد بزند، بلند و قاطع: آهای نمیتوانی مرا بشکنی، من با هر شکستنی قوی تر میشوم مانند آن بچه با چتر نجات فرود میآیم و با آواز بلبل خرما سر ریز میکنم و میریزم درست توی چشمهایت.
اما هستی طباطیایی آن «جنگ داخلی» را که خودش میگوید در غبار رزمگاه پنهان میکند، دوگانههای انسان، حیوان و انسان انسان و انسان محیطش را چنان در هم فرو میبرد که در این نبرد تنبه تن دیگر نمیتوان مرزهایشان را از هم تشخیص داد.
فانتزیهای شاعرانهی فاتمه منصوری با رنگ ترس را میسراید، ترسی که در صورتهایی با چهرههای یکسان مناظر آشنا را از حافظه تاریخ هنری خود تغییر داده و به فضای درهم روایتگگونهای میبرد که ترس را استیلیزه کرده و به صحنهای معمولی بدل میکند.
مریم رادمهر درد انباشته شده را به شکل انداموارههایی تغییر ماهیت داده در حجمهایش – که افسوس کمی کوچک هستند- به نحوی موجودیت بخشیده که انبوه فشارهای انسانی مسدود شده و ورم کرده را به طرزی تکان دهنده و بیپرده به مخاطب عرضه میکند.
گردهمآیی گروهی از آثار هنری در کنار هم منشاء به وجود آمدن کلیتی است که اجزاء در آن بدون در نظر گرفتن ماهیت انفرادی در یکدیگر ممذوج شده و غیر قابل تفکیک میشوند، و همچنین باید بر در نظر گرفت که بر این «کل» واژگانی نیز نسبت داده میشوند که باز بر معنای آن تاثیر میگذارند. در این نمایشگاه نیز، آن کل یکپارچه که برچسب« کاتارسیس» بر آن خوردهاست به مثابه «فرم»، یعنی تاثیری که همه آثار بر یکدیگر میگذارند، رنگها و شکلهایشان، صدا، دست نوشتهها، اشکال محو شونده و رنگهای آبی و سیاه که در کنار هم فرم نمایشگاه را تشکیل میدهند، روشن میکند چرا و چگونه « تزکیه نفس، پاک شدن روان» و سایر مواردی که ذیل این واژه تعبیر میشوند بر این آثار اثر گذاشتهاند و همچنین بر بینندگانی که با این «کلیت» مواجه میشوند.
به نظر میرسد که مواجهه مخاطب با این پیوستار پرتنش در غالب آثاری که رنگ و فرم دیداری آنها فانتزی بودن جهان هنرهای تجسمی را نیز اغنا میکند، میتواند به همان تجربه «کاتارسیس» یونانی بر روی صحنه تئاتر نزدیک باشد، جایی که مخاطب درد کشیدن را با نگاهی از بیرون نظاره میکند ولی تا چه حد میتواند خودش را در آن دخیل کند؟ اثر گذاری و در یاد ماندن نتیجه این مواجهه را روشن میکند آیا مخاطب دچار کاتارسیس میشود؟ همهی آثار این نمایشگاه به نحوی در یاد من ماندهاند شاید چون نقاط ژرفی را در تاریکی ناخودآگاهم لمس کردهاند.
مشاهده اثار بیشتر در وبسایت گالری شیدایی
نقد های دیگر به همین قلم را اینجا بخوانید:
نقدی بر آثار شکوفه کریمی و هیاهویی پیوسته در جریان
مرز میان دیدن و ندیدن در آثار نسترن آزادی