تجارت و صنعت فرهنگ
عبارت صنایع فرهنگی اغلب تنها شرکتهایی را به ذهن متبادر میسازد که هنرهای مردمپسند را توزیع میکنند. روشن است که این صنایع برای توزیع بخش عظیمی از هنرهای مردمپسند مناسبند، ولی علاوه بر آن، در توزیع بسیاری از هنرهای زیبا هم نقش بازی میکنند.
جامعهشناسان رویکرد تولید فرهنگ، با استفاده از ایدههای جامعهشناسی صنعتی و اقتصاد، به این مسئله پرداختهاند که صنایع چگونه به هنری که تولید و توزیع مینماید، شکل میدهد.
هیرش (۱۹۷۲) صنایع را به عنوان نظامها مد نظر قرار میدهد. در این تلقی، صنایع مجموعههایی از سازمانهای بههمپیوسته هستند که هر یک از آنها منابع خود (ورودی) را از محیط میگیرند، به طریقی آنها را تغییر شکل میدهند (فرآوری)، و سپس نتیجه (خروجی) را به سازمان بعدی یا به بازار میفرستند. هیرش تاثیرات تصفیهکنندۀ نظامها و اهمیت دروازهبانان را خاطرنشان میسازد. بهعلاوه ، مطابق نظرات بکر (۱۹۸۲)، هنرمندان ممکن است اثر خود را با توجه به نیازهای نظام توزیع خلق کنند. بدین ترتیب نظام توزیع میتواند محتوای آثار هنری را غیرمستقیم تحت تاثیر قرار دهد.
محصولات هنر ضمن حرکت در مجاری صنعت تصفیه میشوند، پس ساختار صنعت بر مخزن آثار در دسترس مخاطبان اثر خواهد گذاشت. مدیران تجاری به دنبال سودآوری هستند. راهی خوب برای رسیدن به این هدف عبارت است از عرضۀ آنچه مصرفکنندگان می خواهند.
مؤلفههای تقاضا برای یک محصول عبارتند از آنچه مصرفکنندهگان ترجیح میدهند بخرند و آنچه خواهان خریدش هستند. مشخصۀ صنایع فرهنگی بیثبات بودن تقاضا است. درنتیجه آنها غالباً محصولات را یا بیش از اندازه یا کمتر از نیاز بازار تولید میکنند و بنابراین ناکارآمد هستند.
هیرش، راهبردهایی را توضیح میدهد که از سوی شرکتها برای تطابق با این موقعیت و نیز تولید درآمدهای قابل اتکاء به کار بسته میشود. اولین راهبرد عبارت است از تولید بیش از حد، دومین راهبرد، تبلیغ گزینشی است و آخرین راهبرد وی، مورد استفادۀ صنایع، تکیه بر مهارتهای کارکنان مرزی است، کسانی که هیرش آنها را «افراد تماس» مینامد. اینها کسانی هستند که از یک طرف در مرز بین سازمان و سویۀ درونداد آن کار میکنند و از طرف دیگر در مرز بین سازمان و سویۀ برونداد آن به فعالیت مشغولند.
تحقیق در دروازهبانی صنعت مهم است زیرا اهمیت شرکتهایی را برجسته میسازد که یک اثر هنری را از آفرینشگر به مخاطب میرسانند. این کافی است که فقط به توسعۀ یک نوآوری توسط آفرینشگر یا پذیرش آن توسط مخاطب نگاه کنیم.
هیش بر دو طرف ورودی و خروجی مشاغل فرهنگی متمرکز شد و کارهای درونی، یا «فرایند تولید» را نادیده گرفت و از طرف دیگر، پیترسون (۱۹۹۴) اهمیت فرایند درونی را در بحث خود از زنجیرههای تصمیمگیری برجسته میسازد. یک زنجیرۀ تصمیمگیری اشاره به همۀ تصمیمهایی دارد که آثار هنری را ضمن حرکت در مجاری نظام صنعتی، تحت تاثیر قرار میدهد. بنابراین، پیترسون نه تنها روند غربالگری، بلکه همچنین موقعیتهایی را برجسته میسازد که در آنها محصول حین تولید تغییر میکند، تغییری که گاه بسیار مهم است.
کرین (۱۹۹۲)، با استفاده از کار مهم پیترسون و برگر (به بررسی این ایده پرداختند که آیا ساختار یک صنعت فرهنگی میتواند نوع آثار هنری آن را تحت تاثیر قرار دهد. که این ایده با عنوان «مدل چند قطبی» [یا تمرکز شرکتی] شناخته شد)، آنچه را خود مدل انحصار چندقطبی مینامد، تشریح میکند. عبارت انحصار چندقطبی اشاره به صنعت متمرکزی دارد، که برخلاف صنعت رقابتی، از جانب شرکتهای معدودی کنترل میشود.
دلالان هنر آثار هنری را در بازارهای مختلف به فروش میرسانند. تعداد اندکی از فروشندگان مهم، آثار هنری را در بازار بینالمللی میفروشند و اکثر فروشندگان به بازارهای محلیشان توجه دارند. یک تفاوت مهم میان دلالان هنر و سایر صنایع فرهنگی در این است که دلالان هنر محصولات را با عنایت به افقی دراز مدت، و نه کوتاه مدت، میفروشند. آنها محصولات خود را با توجه به ارزش سرمایهگذاری محصول و تجربۀ عمیق زیباییشناختیای که فراهم میآورد، به بازار عرضه میکنند، نه به دلیل لذتگرایی.
با این وصف دلالان هنری میتوانند از کمک سایر مؤسسات در معرفی و تبلیغ کارهایشان استفاده نمایند. انگیزۀ سود در همۀ شرکتهای تجاری مشترک است. شرکتهای فرهنگی برای بقا، نیازمند آن است که تولید هنری را با تقاضای بازار تطبیق دهند.
در جامعۀ معاصر، شرکتهای تجاری، در مرکز نظام توزیع گستردۀ وسیعی از هنرها قرار دارند. مؤسسات تجاری تاثیر قاطعی بر هنرهای مصرف شده توسط مخاطب دارند؛ هم غیر مستقیم با اثرات غربالگریشان و هم غیر مستقیم، با اثرگذاری بر روی محصولات درون زنجیرههای تصمیمگیری.
تمام صنایع فرهنگی را میتوان به دیدۀ نظامهای پیچیده، با گسترهای از اجزاء مختلف نگریست، که آثار هنری را در چرخهای از پدیدآورندگان اولیه به سوی مصرفکنندگان نهایی به گردش درمیآورند. صنایع فرهنگی عامدانه به خلاقیت یا نوآوری ضربه نمیزنند، چرا که این عناصر همان منبع ارزش صنعت هستند. با وجود این، به عقیدۀ بسیاری از ناظران ، فضیلت هنری در بسیاری از مؤسسات و صنایع انتفاعی، مورد مصالحه قرار میگیرد.
قسمت قبل از این خلاصه کتاب را بخوانید:
خلاصه کتاب جامعهشناسی در هنرها | قسمت اول
خلاصه کتاب جامعهشناسی در هنرها | قسمت دوم
خلاصه کتاب جامعهشناسی در هنرها | قسمت سوم
خلاصه کتاب جامعهشناسی در هنرها | قسمت چهارم
خلاصه کتاب به همین قلم را اینجا دنبال کنید:
خلاصه کتاب نظریههای فلسفی و جامعهشناختی در هنر
خلاصه کتاب جریانسازی هنری نگارخانهها در ایران
گفتگو با هنرمندان:
فیروزه اخلاقی | هویت خویش را در اسطورهها جستجو میکنم
از تصادف پشت فوارهها تا پلکان اودسا | گفتگو با محمد پیریایی