یونانیان میگفتند وظیفه هنر، آموزش در کنار لذت است و روال کارش هم تقلید از پدیدارهای مشهود جهان به شکلی ایدئال است. مطالعه آثار بدوی از اصول دیگری خبر میدهند. بهویژه که در اکثر آنها نشانههای کمتری از تقلید دیده میشود. هنر بدوی به دلیل اینکه عاری از تعلقات مادی و دنیوی است، مورد توجه بسیاری از هنرمندان واقع شد. سادگی در آثار بدوی دریچهای تازه برای هنرمندان غربی که همواره بهدنبال پیچیدگی در آثارشان بودند، گشود. ضرورتی نبود که از ویژگیهای آثار بدوی اقتباس شود، مهم این بود که یک هنرمند غربی مانند یک هنرمند بدوی از تعلقات دنیوی و ادبی آزاد باشد و با آنچه که برای انسان، پایدار و ماندنی است، رابطه برقرار کند. برانکوزی، مجسمهساز اهل رومانی یکی از آنها بود. او در برابر سلطه پیکر انسان در مجسمهسازی سر به شورش بلند کرد. آثارش از سال ۱۹۱۰ به بعد دارای سبکها و مواد و مصالح مختلفاند. مشخصه آنها تمرکز فوقالعاده و نوعی سادگی است که بیشتر از سادهسازی، جامعیت عناصر تشکیلدهندهشان را منعکس میکنند. او در همین سال به ساخت مجموعهای از پرندگان با استفاده از مرمر و مفرغ مات و براق پرداخت که به مرور سبکتر و کمموادتر میشدند.
نصب مجسمه در مکانهای عمومی در قرن بیستم مورد توجه بسیاری قرار گرفت. چراکه آنها از یک سو نیاز انسان به یادمانها را تامین میکردند و از سوی دیگر به نیاز استفاده از هنر برای برقراری ارتباط با انسانهای عادی جامعه پاسخ میدادند. «ستون بیانتها»،۱۹۳۷ اثر برانکوزی یکی از کاملترین نمونههای این نوع یادمانها است. این اثر که از آهن و فولاد ساخته شدهاست، هم گرایش بدوی دارد و هم فراورده پیچیدگی و فرهیختگی است.
مسکو و سنپترزبورگ کانونهای هنری بودند که به آنچه در غرب میگذشت چشم دوخته بودند. در نتیجه هنرمندان روسی نیز با گرایشات هنر بدوی یا هنر پریمیتیو آشنا شدند. آنها با نگاهی که به تحولات بینالمللی داشتند، تلاش کردند تا با الهام از نمادهای روسی و سنتهای هنر عامیانه آثاری نو تولید کنند. برای مثال میتوان در آثار میخائیل لاریونوف نوعی سادهنگری خوداگاهانه را دید که تحت تاثیر روزنامههای عامهپسند، تابلوهای منقوش مغازهها و شعارهای دیواری شکل گرفتند.
بسیاری از هنرمندان بازنمایی دقیق از سوژه را مبنای کار خود میدانستند، زمانیکه عکاسی درحدود سال ۱۸۴۰ اختراع شد عدهای معتقد بودند که به سرعت جای نقاشی را خواهد گرفت. اینچنین نشد اما توانست از ارزش آن نوع نقاشی که هدفش ثبت دقیق سوژهها بود، بکاهد. سینما و تلوزیون نیز به شکلی مشابه توانستند نقش روایتگری را برعهده گیرند و بالاترین دستاورد هنر رنسانس یعنی نقاشی تاریخی را از دور خارج کنند.
همواره سوگیریهای جدیدی در نقاشی شکل میگرفت که هنر انتزاعی یکی از آنهاست. در سالهای ۱۹۰۹ تا ۱۹۱۱ پیکاسو و براک دست به تجربهای متفاوت از هرآنچه تا آنزمان ارائه شده بود، زدند. آنها برای اولینبار برای رسیدن به زبانی نو در نقاشی، شکلنمایی را دربرابر انتزاع قرار دادند و به این آثار عنوان «کوبیسم تحلیلی» دادند. آنها سوژههای آثارشان را از میان اشیائی که در آتلیه بود انتخاب میکردند. موضوعات بیشترشان طبیعتبیجان و یا مدلهای نشسته درمیان اشیا بود. بهطورکلی میتوان گفت که پیکاسو و براک تابلوهایشان را بدون نگاهکردن به مدل میکشیدند. در مقایسه با آثار سزان که میخواست سوژههای نقاشیاش را شفاف و بدون ابهام بازنمایی کند و به وجود مادی آنها و فضاهای بینشان ارزش والایی بدهد، پیکاسو و براک برای موضوعات تابلوهایشان چنین وسواسی نداشتند. در کوبیسم تحلیلی توجه برگویش تصویری آثار متمرکز بود و تاکید زیاد بر زبان و بیان تصویری آثار از اهمیت موضوع و محتوا کاسته بود.
سنتهای نقاشی رایج در آن زمان به چند دسته تقسیم میشدند: کوربه، مانه و امپرسیونیستها که هرکدام به سبک و سیاق خود باور داشتند که نقاش جز بازنمایی مستقیم جهان واقعی وظیفه دیگری ندارد. سورا و سزان به این نتیجه رسیده بودند که برای رسیدن به یک جامعیت تصویری باید با استفاده از روشی عقلانی، واقعیت را پردازش کرد. عدهای هم با گرایشات سمبلیستی باور داشتند که هنر، نه با جهان روزمره بلکه با رویا و خیال سروکار دارد. پیکاسو و براک تقریبا گوشهچشمی به تمام این گرایشات داشتند. آنها موضوعات نقاشیهای کوبیستی خود را همچون امپرسیونیستها از واقعیات روزمره انتخاب میکردند. به پیروی از سورا و سزان، برخی ویژگیهای ظاهری و فضای سوژهها روی بوم را برای رسیدن به ماهیت و اثرگذاری مدنظرشان تغییر میدادند.
بخش بزرگی از موفقیت کوبیسم در آنزمان ناشی از آزادیهایی بود که رقم زد. رهایی از سنت بازنمایی دقیق واقعیت که یک وظیفه به حساب میآمد، همچنین هنرمندان توانستند برای بیان دیدگاههای نوین درباره جهان، به زبانهای نو و ترکیباتی از زبانها دستیابند.
در سال ۱۹۱۲ کار پیکاسو و براک از بیخوبن دگرگون شد و «کوبیسم ترکیبی» پا به عرصه هنر گذاشت.
قسمت قبلی را اینجا دنبال کنید:
خلاصه کتاب هنر مدرن | قسمت اول