انعکاس مدرنیته و مونتاژ
در ادامه جنبش هنری کوبیسم و تأثیرات آن بر جریانات هنر مدرن، به معرفی نوع دوم آنکه از سال ۱۹۱۲ عرضه شد، میپردازیم. کوبیسم ترکیبی (سینتیک)؛ نمودی از ماهیت مدرنیته و زندگی در جوامع بزرگ شهری بود. پیکاسو و براک اینبار از کلاژ در آثارشان استفاده کردند. این تکنیک بهسرعت در اکثر عرصههای هنری گسترش یافت، ضمن اینکه توانست توجه آنهایی را جلب کند که کوبیسم را نوعی شانه خالی کردن از مسئولیت میدانستند. در کوبیسم ترکیبی معمولاً از اشیاء روزمره مانند تکههای روزنامه، بلیت، کاغذدیواری و متن آگهیهای تبلیغاتی استفاده میشد.
کلاژ، در مفهومی وسیعتر، کمپوزیسیونی ساختهشده از ترکیب عناصر ناهمخوان با یکدیگراست. «آپولینر» شاعر، کلاژ را تکنیک بسیار مناسبی برای انتقال تجربه روزمره یک شهروند دنیای مدرن میدانست. او قطعاتی از شنیدههای اتفاقی اطرافش را جمعآوری میکرد و از آنها در شعرهایی که میسرود استفاده میکرد. تی.اس.الیوت، جیمز جویس و اِزرا پاوند از دیگر هنرمندانی هستند که از کلاژ در آثار نوشتاریشان بهره گرفتند.
در موسیقی نیز آهنگسازان با استفاده از منابع متفاوت تولید صدا، صداهای قابلتشخیصی مانند زنگ تلفن، صدای ماشینتحریر، سوت پلیس و دیگر صداهایی ازایندست را وارد قطعات موسیقی کردند.
نقاشانی همچون خوان گریس، روبر دولونه، فرنان لژه، مَنرِی، پیت موندریان و مالویچ هرکدام به شیوه خود از آشناییهایشان با ویژگیهای سبک کوبیسم بهره گرفتند. دولونه تحت تأثیر کوبیسم تحلیلی، با بهکار بردن جلوههای تصویری هندسی متغیر، نقاشیهایش را جاندارتر و نمایشیتر ساخت اما ویژگی اصلی آثارش در استفاده از رنگهای پویایی است که برای نشان دادن سوژههایش انتخاب میکرد. مجموعه «برج ایفل» و مجموعه «پنجرهها»، نشاندهنده نحوه برخورد او با مناظر اطرافش است. دولونه از یکسو زبان موسیقایی در نقاشی را میپسندید و از سوی دیگر مایل نبود پیوند خود را با واقعیات زندگی هرروزه قطع کند. به همین دلیل در تلاش بود هنر خود را با این دو گرایش متضاد سازگار کند.
فرنان لژه، پسر یک کشاورز نرماندیایی، با آرمانهایی مشابه دولونه، بهتماممعنا به واقعیات زندگی روزمره تعلقخاطر داشت. او در زمان جنگ جهانی اول در فضایی بسیار پرتنش قرار گرفته بود. تجربه حضورش در جبهه و دوره بستری شدنش در بیمارستان، نگرش او را نسبت به اجتماع و همینطور فرم هنر تغییر داده بود. ایده تابلوی «ورقبازان» ۱۹۱۷، بهدنبال همین تجربیات در ذهنش شکل گرفت. سربازان و بازوهایشان، کلاهخودها، دود پیپها و پتویی که رویش بازی میکنند، همه با فرمی مکانیکی سخن میگویند. تکرار فرمها احساس ضرباهنگ مقطع موتور هواپیما و رگبار مسلسل را تداعی میکنند. لژه در سالهای ۱۹۲۳-۱۹۲۴ فیلمی با عنوان «باله ماشینی» ساخت که در آن از ویژگیهای کوبیسم بهره گرفت. تکیه فیلم بر حرکت و توالی ریتمدار تصاویر بود و بر همگن بودن اشیاء ساخته انسان و نمود طبیعی آنها تأکید میکرد.
پیکاسو و براک بااینکه در مراحل بعدی کارشان، بیشتر به شکلنمایی نزدیک شدند اما ناخواسته نوعی نقاشی از فرمهای هندسی و مونتاژشده را ترویج کردند که بسیاری از هنرمندان از آن بهعنوان قالب برای محتواهای مختلف استفاده کردند. دولونه، موندریان و مالویچ، سه تن از برجستهترین پیشگامان هنر انتزاعی، از ویژگیهای سبک کوبیسم برای رسیدن به هنر کاملاً غیربازنمودی بهره گرفتند. آثار مالویچ در مرحلهای از کارش که او «سوپرهماتیسم یا والاگرایی» نامیده بود، آمیزهای از تفکرات دینی و فلسفی بودند. نخستین کار جاافتاده او در این دوره، تابلویی است که از یک مربع سیاه در وسط یک مربع سفید با وسعتی دو برابر شکل گرفتهاست.
موندریان پیشازآنکه با آثار نقاشان کوبیسم آشنا شود به نقاشی واقعگرا میپرداخت. سطوح صاف شکلگرفته از خطوط افقی و عمودی در چشماندازهای هلند، توجه او را نسبت به تعامل پویای این عناصر با یکدیگر جلب کرد. زمانی که فرصت مطالعه آثار کوبیستی نصیبش شد، از تنوع رنگها در آثارش کاست و سعی کرد بیشتر از ساختارهای خطی در کمپوزیسیونهایش استفاده کند. رفتهرفته هر نقشمایهای که در کارش دیده میشد کاراکتری داشت و تمامی سطح تابلوهایش از شبکه خطی موزون و ریتم داری تشکیل شد. او در تلاش بود تا با توجه به نمودهای طبیعی و بهوسیله شکلهای انتزاعی به خلق یک زیبایی ناب دستیابد.
موندریان و مالویچ هردو دارای انگیزههای عرفانیاند و بیش از آنکه بخواهند جهان مادی را ستایش کنند، در پی مقابله با آن هستند. فلسفه کلاسیک این باور آنها را تحکیم میکند که واقعیت قابلرؤیت و ملموس نقابی بر واقعیتی عمیقتر است که فقط از طریق تخیل میتوان به آن دستیافت.
قسمت قبلی را اینجا دنبال کنید:
خلاصه کتاب هنر مدرن | قسمت اول
خلاصه کتاب هنر مدرن | قسمت دوم