در «دومین بیانیه سوررئالیسم » که دسامبر ۱۹۲۹، منتشر شد، سوررئالیسم زاویه تازهای بهخود گرفت. امید به پیداکردن نقطهای ذهنی که از آن، تضادهایی همچون زندگی و مرگ، حقیقی و خیالی، گذشته و آینده، دیگر بهصورت تضاد دیده نشوند، توسط برتون، انگیزه اصلی فعالیتهای سوررئالیسم عنوان شد. سالوادور دالی در این زمان به نقاش تراز اول سوررئالیسم بدل میگردد.
«خویشتننگاری یا نگاه به درون» در جریان خلق اثر هنری، برای رسیدن به این نقطه حیاتی بهنظر میرسید. این ویژگی در آثار پیکاسو، هنرمندی که خارج از جنبش سوررئالیستها بیشترین اهمیت را از نظر آنها داشت، به شکلی درخشان بروز داده شد. خوان میرو و ماکس بکمان نیز از این ویژگی بهخوبی در آثارشان استفاده کردند.
نقاشیهای بکمان در سالهای بعد از جنگ جهانی اول، واکنشی شخصی نسبت به جهانی بود که فاشیسم در آن دهشتناکترین اعمال را به رخدادهای عادی تبدیلکرد. بیظرافتی در بازنمایی، رنگهای تند، بافتِ خشونتآمیز و کمبود فضای تنفس برای کاراکترها، از نمونه رویکردهای بکمان برای آفرینش آثارش به شمار میرفت.
با توجه به عمده فعالیت سوررئالیسم در پاریس، تأثیرات شگرف آن در اقلیمهای دیگر محسوس بود. در انگلستان، هنرمندان خودجوشی میزیستند که با هوشیاری جریانات هنر مدرن را دنبال میکردند. استنلی اسپنسر، پاول نَش و بن نیکلسون هنرمندانی هستند که در ارتقاء مدرنیسم در هنر انگلیس نقش محوری ایفا کردند.
اسپنسر با دیدگاه دوگانهای که نسبت به محیط اطراف خود داشت، سعی میکرد این دوگانگی، یعنی معنای معمولی و معنای اسرارآمیز چیزها را با یکدیگر ترکیب کند. نَش، که عکاس نکتهسنجی بود، با همین دیدگاه با تأثیر به خصوص از آثار دکیریکو، نقاشیهایی پدید آورد که بیشباهت به کلاژ نبودند. نیکلسون نیز بهدقت جریانهای پاریس را دنبال میکرد، آثارش با رویکردی کوبیستی و انتزاعی بر مطالعه طبیعت و طبیعت بیجان متمرکز بود.
در طول صدوپنجاه سال گذشته، هر جنبشی که پا در میدان هنر گذاشته، از تفاوت خود با آنچه قبل از خود رخداده است، سخن میگوید. بازنگری ارزشهای پیشین که نقش محوری در جنبشهایی نظیر کوبیسم، فوتوریسم و کانتراکتیویسم ایفا کرد، در سوررئالیسم نیز ادامه پیدا میکند. سنت قرار دادن مجسمه روی پایه، که ریلکه، شاعر و نویسنده اتریشی آن را «جایگاه تنهایی یک مجسمه» نامید، بسیار موردبازنگری قرارگرفته است. مجسمه «گیتار» پیکاسو (۱۹۱۲) که روی یک صندلی قرارگرفته و «نقش برجسته معکوس» تاتلین، معلق در فضا، از نمونههای این تلاشهاست.
مجسمهسازی سورئالیستی با الگو قرار دادن هنر بدوی، رویکردهای متفاوتی را در پیش گرفت. از شناختهشدهترین آنها تغییر ماهیت ارزشهاست که به وسیله دوشان و با جدا کردن اشیا از زیستگاه متعارفشان آغاز شد. یافتن تصاویر انسانی در هر چیزی از دیگر رویکردها به شمار میرفت. برخی مجسمهها به پیروی از لوترهآمون، شاعر محبوب سوررئالیستها، بهروش سرهمکردن اشیا ناهمخوان ساخته میشدند، اشیایی همچون کارهای بدویان آفریقایی، اقیانوسیهای یا آمریکایی حائز قدرتهای فراطبیعی دانسته میشدند. مجسمه «سر زن» از پیکاسو، «شیء» از خوان میرو و «صبحانه در خز» اثر مرت اوپنهایمر، در سطوح مختلف بازیگوشی سوررئالیستها در این زمینه را نشان میدهد.
هرچند همه این اشیاء سورئالیستی از اقلام دمدستی ساخته میشوند، جاکومتی تنها کسی است که اشیای خود را میآفریند؛ شیء جدیدی که آفریده و ابداع خودش است. او موفق میشود نگرشی سوررئالیستی همچون نگرش خاص نقاشیهای میرو را، در قالبی سهبعدی بیان کند. در دسامبر ۱۹۳۱، دو صفحه نشریه «سوررئالیسم در خدمت انقلاب»، به چاپ آثار جاکومتی اختصاص یافت. طرحهایی برای «اشیاء ثابت و متحرک»، با درنظرگرفتن کارکردی متفاوت برای مجسمه، رابطه بین شی هنری و مخاطب را از نو تعریف کردند.
با برپایی کارنمای اشیا سوررئالیستی در سال ۱۹۳۶، در خانه شارل راتن در پاریس، سوررئالیسم به نقطه اوج خود رسید. بعدتر نمایشگاهی بینالمللی در پاریس سال ۱۹۳۸ زیر نظر دوشان شکل گرفت که اوج هنرنمایی امر غیرعقلانی را با اسلوبهای گوناگون سوررئالیستی ارائه کرد.
قسمت قبلی را اینجا دنبال کنید:
خلاصه کتاب هنر مدرن | قسمت اول
خلاصه کتاب هنر مدرن | قسمت دوم
خلاصه کتاب هنر مدرن | قسمت سوم
خلاصه کتاب هنر مدرن | قسمت چهارم
خلاصه کتاب هنر مدرن | قسمت پنجم
خلاصه کتاب هنر مدرن | قسمت ششم
خلاصه کتاب هنر مدرن | قسمت هفتم