میراث مخرب زامبی فرمالیسم
تعجبآور نبود که هنر در گردباد مالی شدن در اواسط دهه ۲۰۰۰ غرق شد؛ اما غافلگیری واقعی چند سال بعد رخ داد، در پی سقوط سال ۲۰۰۸، زمانی بود که بازار هنر توانست چنان بهبود سریعی را به دست آورد که فایننشال تایمز آن را به عنوان «جاذبه گرانش» توصیف کرد.
با از دست دادن اعتماد سرمایهگذاران به بازار سنتی، داراییهای جایگزین مانند هنر بهطور فزایندهای جذاب میشدند. در همین حال، هنرمندان مشتاق میتوانستند باور کنند که هنر به یک گزینه شغلی مناسب تبدیل شده است و اینگونه بود که شخصیت دستافشان هنر روی صحنه ظاهر شد. زمانی که کلکسیونرها برای حفظ بلندمدت حرفه هنرمندان سرمایهگذاری میکردند، اکنون بازیگردانان، بیشتر نگران سود کوتاه مدت بودند.
استراتژیهای آنها آینه تمامنمای شیوههای سودجویانه معامله گران والاستریت بود که پول مالیاتدهندگان، وثیقه گذاران و بازنشستگان امیدوار را در جیبشان نگهدارند؛ اما بازیگردانان هنری یک مزیت اضافه داشتند: پامپ و خالی کردن[۱]، نوعی تقلب در سهام که مدتها در والاستریت غیرقانونی بود، اما حتی اکنون درجاهای دیگر به رشد خود ادامه میدهد.
اگر در دهه ۱۹۸۰ زندگی کرده باشید (فیلم «گرگ والاستریت» اثر مارتین اسکورسیزی) را دیده باشید، ممکن است این کلاهبرداری را بدانید: یک سرمایهگذار مقدار زیادی سهام با قیمت پایین خریداری میکند و سپس بهشدت آن را به خریداران دیگر تبلیغ میکند و ارزش سهام را بالا میبرد وقتی سرمایهگذار اولیه محاسبه میکند که بازار اشباع شده است، او با سودی هنگفت از سهام خارج میشود، که باعث سقوط آن سهام شده و دیگر سرمایهگذاران را ورشکست میکند. بهطور مشابه، برخی از بازیگردانان هنری برای خرید مقادیر زیادی از آثار یک هنرمند خاص مشهورند. آنها شهرت هنرمند را از طریق کانالهای مختلف نفوذ تقویت میکنند-مثلا یک حساب محبوب اینستاگرام یا شبکهای از دوستان و مجموعهدارانی که توصیه میشوند که فقط پس از افزایش قیمت آثار در حراجیها رهایشان میکنند.
برخلاف بازار سهام، چنین فعالیتی در بازار هنر نمیتواند تنظیم شود و به هر حال این جنجالهای گمانهزنی گهگاه موقعیتی برد-برد را برای خریداران و هنرمندان ایجاد میکند: موج بالارونده، همه قایقها را با خود بالا میبرد، اما همیشه اینطور نیست.
سال گذشته، بلومبرگ داستانی عالی درباره دلال و کلکسیونر نیلز کانتور[۲] منتشر کرد، کسی که تلاش ناامیدانهای برای خلاص شدن از دست اثری به سبک زامبی فرمالیست از هیو اسکات داگلاس انجام داد؛ او این اثر را دو سال قبل به قیمت ۱۰۰/۰۰۰ دلار خریده بود به امید اینکه به سود سریع دستیابد. در عوض، کانتور مجبور شد آن را به کمتر از یکچهارم مبلغی که برای آن پرداخته بود، در حراج بفروشد.
کانتور در مقالهای اعلام کرد:«احساس میکنم در حالت عادی نبودیم و به عواقب آن فکر نکردیم».
برای سفته بازان ثروتمند که با سرمایهگذاری پرخطر در یک قمار ضرر کنند حس بسیار بدی است. برای اکثر آنها، گام غلط کانتور به معنای کاهش درصد کمی از بودجه سالانه خرید آثار هنری است؛ اما اگر هنرمند هستید، کاهش فاجعهبار قیمتها که ناشی از دستکاری سوداگرانه است، میتواند به معنای پایان دادن به توانایی شما برای فروش آثار هنری و تا حدی پایان دادن به حرفه شما باشد.
اگرچه برخی از هنرمندان که تجربه افزایش قیمت سوداگرانه را دارند، میتوانند این امواج را به چیزی شبیه به آرامش مالی برسانند، اکثریت قریب به اتفاق پولی که صرف کارشان میشود، در اطراف آن رشد و جریان دارد، گویی خالقان این آثار سنگریزههایی در یک جویبارند. هنرمندان، به هر حال هیچ پولی از فروش بازار ثانویه نمیبینند -این پول به خانههای حراج و فروشندگان میرسد و هنرمندی که امروز توسط بازار کنار گذاشتهشده است در جهانی فرود خواهد آمد که در آن هزینههای زندگی شهری بهطور فزایندهای گران است و شغلهای آموزشی که زمانی ثبات اندکی را برای هنرمندان به ارمغان میآورد تقریباً بهطور انحصاری به موقعیتهای کمکی با دستمزد ضعیف تبدیلشده است.
همچنین، بطور اهم، دنیایی است که احتمالاً آنها را با مقدار زیادی بدهی، اغلب به شکل وامهای دانشجویی، مواجه کرده است؛ لذت بردن از امتیازات مختصر در عوض پولسازی برای دیگران، قیمت گزافی است.
در سوی دیگر اقتصاد سوداگرایانه، مردمی مقروض هستند که مجبورند برای گذران زندگی خود به مشاغل ناامن فزایندهای رویآورند-چیزی که برخی از اقتصاددانان آن را پیشرو میدانند. آنها هم به عنوان کارگر و هم ابزار کار میکنند، زیرا علاوه بر هر کار ارزشمندی که انجام میدهند، تعهدات بدهی آنها ابزارهای سرمایهگذاری را ایجاد میکند.
این پرونده ادامه دارد …
در شمارههای بعدی دنبال کنید.
منبع: آرت نت، کریس وایلی[۱۷]، ۲۶ جولای ۲۰۱۸
قسمتهای قبل را در لینک زیر بخوانید:
میراث مخرب زامبی فرمالیسم | قسمت اول
میراث مخرب زامبی فرمالیسم | قسمت دوم
[۱] – Pump-and-dump
[۲] – Niles Kantor