زامبی فرمالیسم چگونه ساختار دنیای هنر را تغییر داد؟

قسمت دوم | میراث مخرب زامبی فرمالیسم

زامبی فرمالیسم

زامبی فرمالیسم چگونه ساختار دنیای هنر را تغییر داد؟

در اوایل سال 2012،بنظر می‌رسید زامبی فرمالیسم و جنون خسته کننده پیرامون آن، ساختار دنیای هنر را تغییر داده است. افسار قدرت زیبایی‌شناسی و علاقه‌مندی‌های مالی مختلف که برای چندین دهه در میان منتقدان و کیوریتورها دست به دست می‌شد ، اکنون تنها در دست طبقه کلکسیونرهای جهانی قرار گرفته بود.

این جابجایی هیچ مصیبت خاصی را به همراه نداشت. اما منتقد دیوید گیرز[1] در مقاله مهم خود “نئو -مدرن”[2]  از ماندگارترین سقوط زامبی فرمالیسم نوشت.  او با مقایسه کردن “ویژگی های باوقار هنر امروز ” با سبک بی معنی روکوکو نقاشان قرن 18 مانند فراگونار[3]، ناتیه[4] و بوشه[5] ابراز کرد که اثری که توسط مجموعه داران ربوده می‌شود اغلب به آثار تبلیغاتی، مثبت‌اندیشانه یا تزئینی محدود می‌شوند.

من اخیرا از طریق ایمیل با گیرز در ارتباط بودم و او این ادعا را  این‌گونه شرح داد؛ وی تصریح کرد:”حس من از این لحظه این است که انشقاق اقشار اجتماعی- میان داراها و ندارها، بیگانه شدگان و روشنفکران متخصص در آثار هنری وتجمع اراذل و اوباش در خیابان‌ها، بازتابی از تقسیمات اجتماعی (و هنری) برگرفته از دوران قرن هجدهم است. به همین ترتیب، هنرمندی که نمی تواند آینده‌ای را برای خود متصور شود یا الگو برداری کند، تنها می تواند با بزرگنمایی گذشته‌ی اسطوره‌ای، قدرت مسلط زمان حال را فرو نشاند. بنظرم این روند بسیار یادآوردوران‌هایی قبل ازعصرمدرن است”.

زامبی فرمالیسم، به بیان دیگر،از این منظر، نوع جدیدی از نقاشی درباری بود که صرفا برای تملق و خوش‌آمد تایتانهای (غول‌های) عصرجدید طلاکاری شده بود و منتقدان می‌ترسیدند بازار، شروع به دم جنبانی برای هنر کرده باشد.

این اولین باری نیست که منتقدان از تاثیر ثروت بر زیبایی شناسی شکوه می‌کنند. اگر ستون‌های مقالاتی که در تقبیح جف کونزبرای جاکشی میلیاردرهای جهان نوشته شده را می‌شد بهم چسباند از اینجا تا ماه یا حداقل تا ورسای می‌رسید.

زامبی فرمالیسم
الماس آبی اثر جف کونز که در میدان عمومی خارج از کریستیز در 13 اکتبر 2007 در نیویورک به نمایش گذاشته شده و تماشگران از آن عکس برداری میکنند.(عکس با مجوز توسط دن امرت از مجموعه گتی

با این حال، اتفاق زامبی فرمالیسم منحصر بفرد بود: نه تنها تازه به دوران رسیده‌های درباری در رقابت بر سر زیباشناسی توخالی غوغایی برپال کرده بودند، بلکه سطوح واقعا جدیدی از ثروت نجومی را برای هنر بسیار بسیار جدید به بازار قاچاق می‌کردند. پول کلکسیونرهای جوان از سمت باتلاق کثیف مالی صندوق‌های اعتباری، معاملات مشتقه، دور زدن قوانین و فساد به سمت هنر سرریز شد. آنها میل به سفته بازی و سود سریع و عدم نگرانی در مورد آسیب‌های جانبی بالقوه به هنرمندان و هنر را به ارمغان آوردند.

 این الگو از حدود سال 2003 شروع شد، زمانی که بازار هنر از دوره‌ای نسبتا بی ثمر بازگشته بود، تصادفی نیست که این لحظه‌ای سود آور برای وال استریت نیز بود که سود سال 2003 آن 40 در صد از سود کل شرکت های ایالات متحده را تشکیل می داد، در حالی که سهم آن سه دهه قبل تنها 10 در صد بود. بنظر می‌رسید که پول درهمه جا انباشته شده و فوریت جستجوی ابزارهای مالی جدید و روش‌های نوین برای بهره برداری از ابزارهای قدیمی احساس می‌شد.

سیل سرمایه‌به گالری‌ها، خانه‌های حراج و استودیوهای هنرمندان با تمرکز تقریبا انحصاری بر هنر معاصر -وحتی نوظهور- سرازیر شد. حتی در دهه 1980 هم، زمانی که هنر معاصربه یک سرمایه گذاری و نماد موقعیت اجتماعی تبدیل شده بود و هنرمندانی مانند کونز[6]، ژان میشل باسکیا[7] و جولین اشنابل[8] به جایگاه فوق ستاره رسیده بودند، چنین پولی در کار نبود.

حالا، نمایشگاه هنرمندان جوان پیش از افتتاحیه فروش رفته بود ودانشجویان هنرهای زیبا در دوره‌های آموزشی معتبر مانند دانشگاه کلمبیا، مجموعه‌دارانی را می‌دیدند که آثارشان را از روی میخ  دیوار می‌ربایند. گمانه زنی ها بیداد می‌کرد، رکوردهای خانه حراج با نظمی خیره کننده شکسته می‌شد و بنظر می‌رسید همه-هنرمندان و کلکسیونرها-مشتاق شرکت در این بازی بودند. امور مالی به اشکال مختلفی ازمشتق‌ها روی می آورند، تعهد وثیقه‌ای بدهی، معاوضه اعتباری، گرو گذاری با پشتوانه امن و غیره- که از مزیت نظارت ضعیف، ابهام و پیچیدگی برخوردار و در عین حال  بسیار سود آور بودند.

برای کسانیکه در این محیط تازه پا گذاشته بودند قرار بود بازارهنر کاملا جذاب بنظر برسد: مزایده‌های نجومی و تثبیت قیمت در خانه‌های بزرگ حراج، به علاوه فرار مالیاتی و پولشویی بین مجموعه‌داران که تا حد زیادی غیر قانونی بود. از دیگر عوامل جذابیت عدم شفافیت مقدس  است، مطمئن ترین نشانه‌ای که یک گالری جدی نیست این است که قیمت‌های خود را آشکارا درج می‌کند وچون هنر کالایی است که کنترلش ازمعیارهای عینی ارزش خارج است پس پتانسیل سود تقریبا نا محدودی را نیزدارد.

این پرونده ادامه دارد …

در شماره‌های بعدی دنبال کنید.

منبع: آرت نت، کریس وایلی[۱۷]، ۲۶ جولای ۲۰۱۸

قسمت قبلی را در لینک زیر بخوانید:

میراث مخرب زامبی فرمالیسم | قسمت اول


[1] David Geers

[2] “Neo-modern”

[3] Fragonard

[4] Nattier

[5] Boucher

[6] Jeff koons

[7] Jean-michel Basquiat

[8] Julian Schnabel

نویسنده