پرژام پارسی هنرمندی است که در حوزۀ دو رسانه موسیقی و نقاشی به تولید اثر میپردازد، هرچند که موسیقی تخصص اصلی اوست اما تلاش کرده طبعآزمایی خود در نقاشی را نیز به درجه حرفهای برساند و در آن بهمثابه یک پیشه دقیق شود. هنرمندانی که در رسانههای متفاوت کار میکنند، گاهی مفاهیم یا فرمها را از رسانهای به رسانه دیگر منتقل میکنند، موسیقی و نقاشی به عنوان دو رسانهای که دو حس متفاوت (دیدن و شنیدن) را تحریک میکنند درعینحال که قابلیت قرض دادن عناصر فرمال به یکدیگر را دارند (همچون ریتم در نقاشی یا فضاسازی در موسیقی) میتوانند یکدیگر را تکمیل یا تقویت کنند.
از پشت سکوت سنگین نقاشی در آثار پارسی مجموعهای از گفتگوهای خاموش ولی در جریان دیده میشود که برای هنرمندی دو ساحتی مانند او قابلستایش است. این گفتگوها که اغلب از تاریکی آغاز میشوند بیشتر اوقات به نور میرسند. پارسی هنرمند روایتگری نیست درعینحال گفتگو را در نقاشیاش به وجود میآورد و با توجه به اینکه موزیسین است سکوت را به خوبی میشناسد و از آن استفاده مفیدی میکند تا تعلیق تصویر نقاشانه را به صورتی مؤثر پویا نگاه دارد، اما همه اینها به آن بخش فیگوراتیو آثار او اختصاص مییابد که فضا، زمان و سوژه در آن گرد تصویر معلق از سرنوشت یا سرشت انسانی فیگورها تجمع یافته و سپس با انرژی تضاد رنگها به سرتاسر بوم منتشر میشود؛
حتی طبعآزماییهای او در تک چهرههایی با تاشی از رنگ بر گونه، در درون خود این تحرک را دارند.
اما هنگامیکه به سمت نقاشیهای انتزاعی او میچرخیم که به قول خودش «به صورت فصلی» در نقاشیهایش هویدا میشوند، همه آن پختگی ناگهان از دست میرود و جای خود را به تمرین و مشق احساس میدهد. به عقیده من حجم احساسات پنهانشده در آثار آبستره پارسی آنقدر زیاد است که هنگامیکه به تجلی زیباشناسانه رسیده از معنا تهی شده و به فرمهای صرف بی سامان تبدیل شدهاست.
به خصوص مجموعهای که اخیراً در گالری بهارین به تماشا گذاشتهشده به نظر میرسد نگاه مخاطب به این هنرمند را به بیراهه ببرد. پرژام پارسی هنرمندی سیار است.
نمایشگاههای گروهی زیادی در نقاط مختلف جهان و یک نمایشگاه انفرادی نیز در تورنتو کانادا داشته است که به جز نمایشگاه اخیر بیشتر، آثار فیگوراتیو او به نمایش درآمدهاند که به خودی خود نشانگر تفاوت سطح این دو دسته از آثار اوست و این یک-جا-نمانی او در نظر من نتیجه مثبتی برای فعالیت حرفهای او در حوزه نقاشی نداشته است. درست است که نقاشی و هنر امری برخاسته از ذوق باطنی و تمایلی برای بروز هستند اما به نظر بنده اگر تمرکز بر نقاشی به عنوان فعالیتی جدی و حرفهای جای خود را به بروز صرف احساسات درونی بدهد، نقاش به مرور تبدیل به مرثیهخوان دردهای فردیاش خواهد شد که دیر یا زود او را از توجه به اجتماع بیرونی بازمیدارد، هرچند دردش خود برخاسته از تحریکات اجتماعی باشد. بههرروی پرژام پارسی در حوزه نقاشیهای فیگوراتیو موفق عمل کردهاست و از مجموعههای متعددی که در حوزه این ژانر کار کرده با توجه به قابل روئیت بودن تجربه به آثار پخته و کامل نیز دستیافته است، قدرت طراحی، حساسیت در فضاسازی و استفاده بهینه از رنگ ازجمله مهمترین دستاوردهای او در نقاشیهای فیگوراتیوش است.
در مورد نقاشی آبستره باید گفت انتزاع چه از واقعیت محسوس (مانند آنچه میبینیم، یا میشنویم یا غیره) رخ دهد چه از امر معقول، دارای ویژگی کاهشی است به این معنی که آن امر یا پدیده را از اصل جدا کرده یا درواقع آن را از اصل خود کاهش داده و به صورت تصویر بازنمایی کردهاست، درحالیکه در هنر فیگوراتیو نمادها و نشانهها بههرروی به دلیل ارتباطشان با اشکال نقاشی شده به اثر راه خواهند یافت و با توجه به اینکه پارسی ساختار نقاشیهای فیگوراتیو خود را بدون اتصال به روایت و با تکیهبر فضا تولید میکند، به این معنی که او فیگور را نه بهمثابه یک شخصیت، بلکه نمادی از انسان یا بدن انسانی به کار میبرد. این در حالی است که در مجموعه آثار آبستره پارسی نتوانسته به فضای موردنظر خود دستیابد تا از طریق آن آثارش را به بیان برساند.
پرژام پارسی متولد ۱۳۶۷ در تهران است و تحصیلات خود را در موسیقی گذارنده و در حوزه موسیقی و نقاشی فعالیت میکند، به قطع نمیتوان گفت که کجا سکونت دارد بلکه هنرمندی است که در اقصی نقاط جهان میگردد و فعالیتهای خود را به اشکال مختلف دنبال میکند و به نظر میرسد آثار نقاشیاش نیز آیینه زیست اوست زیرا در دورههای متفاوت و با لحنهای گوناگون ارائه شدهاند.
نقد نمایشگاه های دیگر را اینجا ببیند.
به همین قلم بیشتر بخوانید:
چرخهی عدن تا عدم و میان ماندگی امروز ما در آثار اله یار نجفی
این یک دوئت نیست | یادداشتی بر نمایش دونفره ژیلا مختاری و عبدالحمید پازُکی
مواجهه با امری غریب و تکاندهنده در گالری شیدایی
نقدی بر آثار شکوفه کریمی و هیاهویی پیوسته در جریان
مرز میان دیدن و ندیدن در آثار نسترن آزادی