«پل» ساختاری است که ارتباطدهنده دو چیز است، نمایانگر و افشا کننده این دو برای یکدیگر نیز هست. اگر واقعیت جاری را قلعهای تصور کنیم، هنر یا کلیه وجوه بازنمودی، پل میان این قلعه و تاریخ مکتوب است. درست مانند نقاشیهای ساله شریفی، آنجا که در دورنمای باغی در دوردست پرهیب عمارتی دیده میشود که در جبروتی تاریخی قابلتشخیص است، اما تکه رنگهای پراکنده روی آن منظره مه گرفته مانند فضولات کبوترهایی است که احتمالن در پس سالیان در آن لانه کردهاند. یادآور این شعر خیام که میگوید: آن قصر که جمشید درو جام گرفت… آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت، بخوانید آن قصر که ناصرالدینشاه در آن سودای احیای سلطنت خسروپرویز را داشت، کبوتران لانه کردهاند و آنگاه که درهای قلعه گشوده میشود و چشممان از ورای مکتوبات تاریخی به واقعیت نهفته در آن میافتد میبینیم که چه سان حقارت و بیمایگی در پس آن پنهان بوده است.
در ورای این باغهایی که شریفی آن را مانند خاطرهای دور برایمان به تصویر کشیده امری نا واضح پیداست که هیچ قاطعیتی جز آن لکههای رنگی قرارگرفته در پلان اول ندارد. این باغها از پشت خیال یک امپراتوری زوال یافته بیرون آمدهاند. هرچند تمام این مجموعه به بناهای قاجار اختصاص نیافته اما در نمایشگاه حاضر در گالری باوان تابلوها بناهای کوتاه قد پادشاهی قاجار را در پشت صحنه خود دارند که همانند اصالت ایلیاتی آنها به خیمههایی در دل دشت و دمن شبیه هستند؛ اما این باغها همانطور که هنرمند در یادداشت نمایشگاه آورده «میوه به کس نمیدهند…» و هنگامیکه واقعیتشان به واسطه هنر بروز پیدا میکند توسط کبوتران افشا میشود که پادشاه لباسی بر تن ندارد. کبوترانی که فضولاتشان یادآور گلهای رنگینی است که ساله شریفی پیش از این در آثارش نقاشی میکرد. حالا آنها را به کناری نهاده یا فرمشان را در لکههایی رنگی استحاله کرده که در نظر من شتک کارماده رنگ بر روی منظرهای است که خودش نیز تمایل بهوضوح ندارد.
در متن نمایشگاه، شریفی به «تخته پل» اشارهکرده که واسطه درون و بیرون ارگ سلطنتی با جهان مردم عادی بوده است و همچنین نام میدانی در تهران که امروز به آن سبزهمیدان میگوییم و در ضلع جنوبی ارگ سلطنتی قاجار قرار دارد که بیشتر تصاویر نمایشگاه از بناهای آن کشیده شده.
این آثار که به لحاظ اندازه متوسط و بزرگ هستند برای مخاطب فضایی در چند پلان فراهم کردهاند که از درون به بیرون حرکت میکند، هرچه فاصله مخاطب با اثر بیشتر باشد دورنمای باغ و بنای درون آن واضحتر و تاریخ زیباتر و پسندیدهتر است، حالآنکه با نزدیک شدن به اثر آن روی دیگر موضوع که شامل پردهای از ماتی و مه بر روی منظره است خود را نشان میدهد و در آخر رنگهای ریخته شده که جابهجا بر آن پاشیدهاند، مسیر مخاطب اثر را برای ورود به آن دنیای سرسبز در دوردست میبندد و روی دیگر واقعیت را به او مینماید.
این اشاره سرنخی است از تمایل او به افشاگری یا برقراری ارتباطی بیواسطه بین تاریخ و واقعیت امروزین آنکه به عقیده من در آثار تجلی داشته است؛ اما اینکه این عادت با شریفی مانده که مجموعههایش را با تکرار فرمی ادامه میدهد در این نمایش نیز پابرجاست. یک معنا در یک قالب فرمی ریخته شده و تکثر مییابد بدون اینکه در این تکثر رشدی برای آن حاصل شود گویی هر مجموعه از آثارش یک ایستگاه ساکن است و اثری از پاساژها و مراحل تکوینی در آن دیده نمیشود. البته این موضوع از منظر کنجکاوی و موشکافی در مسیر فکری هنرمند است که مرا وامیدارد به دنبال چگونگی تکوین در مسیر او بگردم. شاید دوست میداشتم که او نیز تخته پل میان قلعه افکارش را بروی مخاطب باز کند و او را به نمایی از منظره درون آن میهمان کند.
بههرروی ساله شریفی هنرمندی است پرکار متولد ۱۳۶۸ و دانشآموخته رشته گرافیک که سالها کار کرده و نمایشگاههای متعددی داشته است و حق است که بگوییم در آثار اخیرش طنزی ظریف نسبت به شکوهی خیالی، آثار را وارد چالش جدیدی کرده است که او را از فرمهای ارگانیک به سمت آثاری نیمه انتزاعی و چندپهلو برده است. حتی اگر این رفتار تنها کشیدن دستی بر آثار قبلی باشد به این منظور که رنگ و بویی مفهومی به خود بگیرند و رفتار تکرارشونده برای تولید آثاری که چندان تمایزی از یکدیگر ندارند نیز گواهی بر این مدعاست که درگیری او با فرم بر نگاهی انتقادی رجحان دارد. گلهای سابق رنگباختهتر و خلاصهتر شده و کارکردی جدید پیداکردهاند و مناظری بر آن اضافهشده که نقاشی را عمیقتر کرده و البته مقبولتر برای دنیای هنر به عبارتی اینها سند عبور ساله شریفی از فضایی فرمال به فضایی مفهومی هستند، اما آیا بهواقع این رفتار را میتوان رفتاری مفهومی قلمداد کرد یا باید به نقاش فرصت بیشتری داد تا ببینیم چگونه این مجموعه را به جلو میبرد؟ آیا خواهد توانست از نشانههای سرراست و روابط مدلولی صریح عبور کرده و به جای تولید سریالی برای هر تابلو بیانی منحصربهفرد بیافریند؟
نقد نمایشگاه های دیگر را اینجا ببیند.
به همین قلم بیشتر بخوانید:
پرژام پارسی در گفتگویی خاموش اما در جریان
چرخهی عدن تا عدم و میان ماندگی امروز ما در آثار اله یار نجفی
این یک دوئت نیست | یادداشتی بر نمایش دونفره ژیلا مختاری و عبدالحمید پازُکی
مواجهه با امری غریب و تکاندهنده در گالری شیدایی
نقدی بر آثار شکوفه کریمی و هیاهویی پیوسته در جریان
مرز میان دیدن و ندیدن در آثار نسترن آزادی