سعید میرزایی متولد سال ۱۳۶۳ و فارغالتحصیل ارشد نقاشی دانشگاه سوره به همراه میلاد نبی زاده متولد ۱۳۶۷ و فارغالتحصیل ارشد نقاشی از دانشگاه هنر بعد از ده سال دوستی و گپ و گفت، در سال ۱۳۹۶ تصمیم گرفتند تا در کنار فعالیتهای انفرادیشان، پروژههای مشترک هنری -از ایده تا اجرا- را نیز پیش ببرند و گروه چلنجر را تشکیل دادند. نام چلنجر Challenger برگرفته از نام دومین فضاپیمای مدارگرد ناسا بود که قرار بود طی مأموریت استیاس-۵۱-ال در ژانویه ۱۹۸۶ برای نخستین بار یک شهروند عادی آمریکایی را به همراه ۶ فضانورد دیگر به مدار زمین ببرد و تجربه یک سفر فضایی را برای یک شهروند عادی به ارمغان بیاورد، که متأسفانه ۷۳ ثانیه پس از پرتاب در ارتفاع ۵۰ هزار پایی از سطح زمین از هم فروپاشید و تمام ۷ سرنشین آن کشته شدند.
سعید و میلاد پیش از تشکیل گروه، به صورت انفرادی در شاخههای مختلف هنر آثاری را خلق کرده بودند و در نمایشگاههای متعددی شرکت داشتند، و پس از تشکیل گروه تصمیم گرفتند فارغ از تکنیک، ابزار و متریالِ خاصی پروژههایی معاصر، بینا رشتهای و تجربی با رویکرد طنز، گروتسک و آشناییزدایی نسبت به مسائل پیرامونشان را به صورت مشترک خلق کنند. آن دو برای انجام پروژههای مشترک به عنوان بدیلی برای خلق انفرادی اثر، خود را یک کل (چلنجر) میشمارند و آثار مشترکشان را محصول آن “ما”ی واحد میدانند و معتقدند آثار خلقشده ویژگی ورای فردیت آنها دارد که متعلق به یک کل (گروه) است، کلی که چیزی بیش از تکتک اجزایش دارد، همچون موتور ماشینی که چیزی بیش از پیچ و مهره و پیستون است و قابلیت حرکتبخشی دارد. آنها در این مسیر به تفاوتهای ذهنی یکدیگر احترام میگذارند و با تمرکز بر نیروی جمعی به منظور بازدهی بیشتر در یک فعالیت واحد سعی دارند تا در یک پیوند جسمی-ذهنی با محیط پیرامونشان قرار بگیرند تا آثار معاصر خلق کنند.
سازوکار آنان برای خلق بر دیالوگهای مداوم در مورد هر موضوعی استوار است چراکه به گفته خودشان ویژگی بارز ارتباطشان از ابتدای آشنایی این بود که باهم در مورد هر طیف موضوعی گفتگو میکردند و به مسائل نگاهی طنز داشتند و باهم بسیار میخندیدند، این خندیدنهای همیشگی بعدها دستمایه آغاز تشکیل گروه شد، چراکه از نظر آنها زندگی یک شوخی بزرگ است اما شوخی دردناک و به عقیده آنان در دورهای که فردیت به شکل اغراقآمیزی اهمیت پیداکرده و واقعیت بیش از همیشه به صورت جدی خود را به انسان معاصر تحمیل میکند، آنان خلاقیت جمعی و طنز را به عنوان آلترناتیوی بر وضع موجود انتخاب کردهاند.
آنها در هر پروژه، هر بخش از آن را اعم از پوستر، عنوان، استیتمنت، چیدمان و اجرا و فرم اثر را به صورت یک بخش مستقل هنری در نظر میگیرند تا در نهایت جمع چیزهای بهظاهر بیربط متکثر، به وحدت فرمی در راستای انتقال پیام پروژه منجر شود. آنها فرآیند کار پروژهای را انتخاب کردهاند چون فکر میکنند فرمها و نحوه برخورد با هنر به شکل سنتی دیگر جوابگوی جامعه امروز نیست، چراکه جامعۀ امروز حتی جامعۀ ده سال پیش نیست و سعی دارند از فرمها و تکنیکهای معاصر برای کارهایشان پیروی کنند، آنها نمیخواهند با گاری در خیابان تردد کنند وقتی ماشین هست، تا اینطور بتوانند فرزند زمان خود باشند.
آنها در پروژههایشان به شکلی تجربی سعی در گشودن برخوردی نو با موضوع کارشان دارند تا بدین طریق مخاطب عام را وادار به عدم قطعیتی کند که آیا این هنر است؟ و مخاطب از طریق این آگاهی به عمیقتر شدن درک خود از هنر بپردازد و تصورات از پیشساختهاش دربارهی هنر را به چالش بکشد.
آن دو در طی مدت همکاریشان تاکنون در نمایشگاهها و دوسالانۀ مختلفی شرکت کردهاند و همچنین آثاری در هنر عمومی و پلتفرم شبکههای اجتماعی اجرا کردهاند که تمامی آنها را در پیچ اینستاگرام و کانال تلگرامشان مستندسازی میکنند.
در همین ارتباط اینجا بخوانید: