نامه هنرمندان | برسد به دستِ …

در اهمیت نوشتن | قسمت سوم

نامه هنرمندان در اهمیت نوشتن از هنر

(نامه / حبسِ زمان)

اگر ما بتوانیم که در میدان اعمال روزانه خود گرفتار نشویم، خوشبختی خود را به دست آورده‌ایم. بالاخره سرنوشت کار خود را کرده است. انسان جز در میان بازوان… سرنوشتِ خود نمی‌تواند نفس راحتی بکشد. من و تو آزادی نداریم و مال خود نیستیم تا به میل خود زندگی کنیم. باید دید که در این میان بهترین کاری که از دست ما ساخته است چیست؟…

از عکس‌هایت برایم بفرست. من مدت‌هاست که دست به دوربین نزده‎ام. باز هم برایم صحبت کن از کار و کوشش خود بنویس… در این فکر بودم که در مهرماه به تهران بیایم ولیکن بعدها موانعی پیش آمد کرد که به کلی منصرف شدم. هوای تبریز بسیار خنک و جانانه شده است. من منتظر تو بودم…

بخشی از نامۀ منصور قندریز به احمد عالی به تاریخ ۱۳/۶/۱۳۳۸ [۱]

نامه هنرمندان در اهمیت نوشتن از هنر
نامه منصور قندریز به احمد عالی

نامه‌نوشتن، تجسدِ امیدِ باقی‌نگه‌داشتنِ اکنونِ خود با پرتابِ آن هم به زمانی در آینده و هم به مکانی درآینده است و بعد تاب‌آوردنِ زمان با انتظارکشیدن؛ که دوست بخواند، که جواب برگردد. فاصلۀ زمانی/مکانی‌ای که نامه می‌پیماید نه فقط تکه‌های زمان را برهم مماس می‌کند که مکان را نیز همچون امری ناپیوسته و تکه‌پاره بازتعریف می‌کند. دستی که نامه‌ای را در زمان و مکانی بعید نوشته در اکنونِ مقصد، دیگر وجود ندارد. نامه تنها حامل ردی از نگارنده‌ای است که وجودش در سایۀ تردید فرو رفته. اما خواندن نامه، زمان مبدأ را دوباره به جریان می‌اندازد و آنات نوشتن را حرف‌به‌حرف احضار می‌کند. خواندنِ نامه بازیابی حضورِ “خود”ی است که رو به سوی دیگری چرخانده تا وجودش به رسمیت شناخته شود.

شاید امروز نامه‌نوشتن به شکل گذشته رنگ باخته باشد. زیرا معنای فاصله از اساس، دیگر شده و چه‌بسا امروز چیزی به اسم فاصله، از میان برخاسته. پس دیگر زمانی برای باقی نگه‌داشتن در کلمات نمانده. امروز که پیمودنی درکار نیست، ما تنها می‌توانیم خیالِ نگه‌داشتن زمان را در شکلِ نگارشی‌ متمثّل به نامه، حفظ کنیم و شاید در این بی‌فاصلگی، دیگری هم با خود مماس شده؛ خودی که از خود دور است.

علی یحیایی نامه هنرمندان در اهمیت نوشتن از هنر
علی یحیایی نامه به خود

باری، نامه همچنین به‌عنوان رسانه‌ای هنری، شاید از اواسط دهۀ پنجاه میلادی با هنر پُستی یا مکاتباتی[۲] که ری جانسون[۳] را آغازگر آن می‌دانند و بعدتر به‌عنوان یکی از رسانه‌های جنبش فلوکسوس[۴]، بسیار مورد استفادۀ هنرمندان قرار گرفته. علی یحیایی، هنرمند عکاس و فیلمساز، در مجموعۀ یک ویدیو یک نامه، ترکیبی از تصویر ویدیویی و نامه‌نگاری را به‌کاربسته. یحیایی در این مجموعه نامه‌های گشوده -که تابه‌حال پاسخی نداشته‌اند- با دوستان و نزدیکان خود (و چه بسا درواقع بیشتر با خود) حرف می‌زند. بااین‌که از نگاه هنرمند، متن مکتوب نامه‌ها بدون حضور ویدیوی همراه، نیمه‌کاره می‌ماند، من دراینجا نوشته را به تنهایی آورده‌ام. نوشته‌های این مجموعه، به‌شیوۀ نامه، با لحنی مؤکد بر غیاب نوشته شده‌اند. اما در ترکیب با تصویر ویدیویی، انتظارِ پاسخ را مُلغی می‌کنند. چون یک پاسخِ ممکن برای نامه‌های یحیایی، خود ویدیوی همراه نامه است. اگر هم پاسخ نباشد، تشدیدِ سؤالِ نامه است. در هر دوصورت، حالِ نامه را گذشته می‌کند. اینجا اما همان یک امکان را هم به غیاب می‌سپرم، زیرا نوشتۀ منفرد، طرفِ منتظرِ مخاطب را در پس نقطۀ پایانِ نامه، موجود باقی می‌گذارد.

بعضی هستند بی‌دلیل دوستشان داری، نوشته‌هایشان را دوست داری، دیدگاهشان به زندگی و اندیشه‌ورزی آن‌ها را دوست داری، اما باز هم این حسِ ما هست که جلوتر از منطق‌مان دوستشان دارد.

امین حامی خواه یکی از آن‌هایی است که برای من اینطور است.

علی یحیایی نامه هنرمندان در اهمیت نوشتن از هنر
تصویر نامه یحیایی در کاتالوگ مجموعه

این نامه‌ای است به تو، وحشت از اطراف دارد می‌بلعد، تیرگی در دل شب پیچ و تاب می‌خورد و به اندام ما می‌پیچد، می‌دانی؟! راستش دیگر چگونه ایستادن را دوست ندارم یاد بگیرم! دوست دارم غریزی در چشم‌های وحشت و اضطراب نگاه کنم و بگویم به سمت ما بیا، می‌خواهم بدانم بعدش چه می‌شود؟ می‌خواهی مرا ببلعی آیا؟ بیا و ببلع، من و دوستانم و بسیار کسِ دیگر که نمی‌شناسمشان معنای زیبایی را ما هزاربار بیشتر از تو بلعیده‌ایم، امیدواری را بلعیده‌ایم، عشق را بلعیده‌ایم، فراموش‌کردن را بلعیده‌ایم، جلوتر بیا ای وحشت مضطرب سیه‌رو و من و دوستانم را ببلع، شاید که در شکمت ما را هضم کنی و عشق و زیبایی و امید در تو منفجر شود و در رگ‌هایت جاری شود، بیا، جلوتر بیا و ببلع من را، رفقایم را و همۀ کسانی که هنوز عشق می‌ورزند و شعر می‌گویند و هنوز هم معتقدند صبحگاه غریب است، ما داریم می‌آییم، خودت را برای بلعیدنمان آماده کن…

علی یحیایی- پاییز ۱۳۹۹. بوی وحشت می‌آید، آماده‌ایم؟ از مجموعۀ یک ویدیو یک نامه، از پروندۀ نامه‌هایم به دوستان. برای امین حامی‌خواه عزیزم.

علی یحیایی نامه هنرمندان در اهمیت نوشتن از هنر
تصویر نامه یحیایی در کاتالوگ مجموعه

نامۀ یحیایی فارغ از این که تبدیل به اثری از هنرمند شده و در قالب یک مجموعه ارائه شده، خیلی ساده حاکی از دغدغۀ حفظ و امتداد عشق، زیبایی و امید است؛ چیزی که برای هرکسی قابل فهم است و نیز بارها در رفتار، گفتار و آثار دیگر هنرمندان، مشق شده. مثلاً وقتی نقاش به شاعر می‌نویسد: «[…] از قرار در این دنیا تنها من هستم که بیلاخ می‌دهم. می‌دانی، تمدن انسانی که امروزه به گُه کشیده شده، با شعر شروع شده بود. فکرش را بکن […] و من که سنگوارۀ ماقبل تاریخ این تاریخ هستم نفسی می‌زنم و کار می‌کنم فقط برای حرمت هستی و شُکر زندگی. درست چون گاوی که تنگ غروب می‌نالد. جز این هیچ جایی برای حرفی که مخاطب‌اش «حساسیت آدمی» است باقی نمانده است…[۵]»، یا مثلاً وقتی می‌خوانیم که مدت‌ها قبل‌تر شاعری دیگر به نقاش جوان پاسخ داده که: «دوست گرامی. در این حال مهر ورزیدن یک جور زندگی کردن است. زیست به حد اعلای خود که حیوانات از آن محروم‌اند و فقط به آب و علف و خواب می‌گذرانند. اگر هنر شما به مردم فهمانیده نشده یا به رخ آن‌ها کشیده نشود، زندگی کردن دروغ نخواهد شد […] لازم است که ما طبیعتن و بدون روپوش و بزک‌کاری آن جنسی باشیم که باید باشیم. ابتکار دور از این راه اصالت، سکنجبین بی‌یخ در هوای گرم تابستان است. هرقدر که تازگی داشته باشد.[۶]» می‌بینیم انگار خیلی وقت‌ها مثل امروز، مسئلۀ هنرمند یک چیز بیشتر نبوده؛ غربت، غرابت. نه آنکه این خاص جماعت شاعر و هنرمند باشد، نه، ولی این آدم‌ها جرئت اعتراف به آن و بعد بضاعتِ به دوش‌کشیدن بارش را داشته‌اند.

این شماره از پرونده به نامه هنرمندان اختصاص یافت. در باب اهمیت نوشتن از هنر می‌توانید نگاهی به کتاب “خودآموز نوشتن از هنر معاصر” نوشتۀ گیلدا ویلیامز از نشر آوام‌سرا بیندازید. در شماره‌ی آتی از هنرمند/منتقد برایتان می‌نویسیم.

قسمت بعدی را اینجا دنبال کنید:

قسمت چهارم | هنرمند/منتقد؛ هم این و هم آن

قسمت‌های قبل از این پرونده را اینجا بخوانید:

مقدمه چرا خوب است هنرمند، دستی هم در نوشتن داشته باشد؟

قسمت اول | استیتمنت نویسی یا آنچه اثر را منحصر به فرد می‌کند

قسمت دوم | یادداشت روزانه/ پَس زدنِ مرگ


[۱] از شمارۀ ۴۵ حرفه هنرمند، بهار۱۳۹۲، تصویر نامۀ قندریز هم از همان منبع است.

[۲] Mail Art also Correspondence Art

[۳] Ray Johnson

[۴] Fluxus Movement

[۵] از نامۀ بهمن محصص به احمدرضا احمدی به تاریخ ۳ آوریل ۱۹۹۱

[۶] از نامۀ نیما یوشیج به بهمن محصص ۱۵ اردیبهشت ۱۳۳۴