محمد پیریایی و اولین حضورش در حراج تهران

محمد پیریایی مجسمه ساز

گفتگوی صالح تسبیحی با محمد پیریایی

نوعی نگاه آخرالزمانی در آثار شما هست که در این مجموعه به اوج می‌رسد، در این باره و اینکه چطور به این جهان بینی رسیدید توضیح دهید؟

محمد پیریایی: ابتدا تشکر می‌کنم که زمینه نقد و گفتگو دربارة این آثار را فراهم کردید. در مورد این سوال شما بهتر است بگوییم می‌توان پذیرفت آثار من در  وجوهی بیانگر یک وضعیت آخرالزمانی هستند، وضعیتی که هر لحظه ممکن و محتمل است که به وقوع بپیوندد. تاریخ در ادوار مختلف مستعد بروز آن بوده و شاید بتوان گفت در طول تاریخ به اشکالی مختلف زیر گونه‌های ذیل این مفهوم و وضعیت بارها تکرار شده است. اما اگر در این زمینه، پرسیده شود بن‌مایه‌ها و موتیف‌های این آثار از کجا ریشه گرفته است شاید بخش خود آگاه آن را از تاریخ، محیط جغرافیایی و فرهنگ سرزمینم دریافت کرده‌ام، یعنی وضعیتی که با آن مواجه بوده‌ام. مقولات، مفاهیم و احوالاتی مانند؛ مرز باریک بین بودن و نبودن ، ایستادگی و افتادن، ایستایی و معلق بودن، ساختن و ویران شدن و غیره…

محمد پیریایی هنرمند ایرانی

به نظر می‌رسد طراحی نور در اجرا و نمایش آثار شما مورد توجه است، رابطه عینی با نور دارید؟

محمد پیریایی: بله در این مجموعه حضور نور بسیار با اهمیت است، ویژگی این حجم فلزی(شهر فلزی) در این است که نور بخش اصلی مجسمه است بدون حضور نور تعریف خود را از دست می‌دهد به این معنی که ما تنها با یک حجم فلزی مواجه نیستیم با تاباندن هر نور به سازه فلزی با یک وجه جدیدی از حجم مواجه می‌شویم نور وجوه دیگر حجم را زنده می‌کند به همین دلیل به چند صدایی کردن و آثارم را به مقولة چند صدایی که یکی از مولفه های ذهنی متاخر من است نزدیک می‌کند، در واقع مرکزیت تصویر را از نقطه‌ای به نقطه دیگر می‌کشاند و فضاسازی می‌کند. البته نوعی از چند صدایی توجه‌ام را جلب کرده است که گهگاه در متون بنیادین فرهنگ ایرانی یا در هنرهای ایرانی نمود یافته است.

محمد پیریایی هنرمند ایرانی

کمی راجع به نگاهتان به ادبیات و تاریخ بفرمایید آیا این عناصر در کارهای شما تاثیرگذارند یا عمدتاً ایده‌ها را با اتود و شهود به دست می‌آورید؟

محمد پیریایی: به تاریخ، تاریخ هنر و ادبیات توجه و علاقة خاصی دارم به خصوص هنر در تاریخ و ادبیات ایران و مشرق، از طرفی خود گزاره‌های تاریخ واقعیت عریانی دارد که مرجع خوبی برای آثارم هستند ادغام تاریخ و هنر از دغدغه‌های ذهنی‌ام هستند. شاید دلیل آن مدرسی بودن مسیری است که طی کرده‌ام، من دانش آموختة مقطع کارشناسی ارشد در رشته نقاشی هستم با هنر در ادوار مختلف آشنایی دارم و مطالعات نسبی در کتب تخصصی هنر داشته‌ام علاوه بر این اشتیاق زیادی به شعر و ادبیات قرون ۶،۷ ، ۸ هجری قمری ( خیام، حافظ، سعدی و البته سهروردی) دارم مشغله اصلی ذهنم روش‌شناسی خلق این آثار هنری و جستجو و کشف درون مایه‌های آنهاست. در مسیر این تعامل و مفاهمه، در ابتدا جرقه‌ای از تجربه زیستم مرا وادار به اتود زدن برای ایده‌ای خاص می‌کند این اتودها حاصل مجموعه‌ای از مطالعات شفاهی کتبی و تجربه زیسته ام هستند که با تکرار زیاد در طراحی به نوعی کشف و شهود می‌رسم. گاهی اوقات شگفت زده می‌شوم پازل‌های ایده‌هایم تکه تکه پیدا می‌شوند در واقع آثار من ترکیبی از بیانگری یا بیان احساسات و همچنین تحقیق‌ها و تحلیل‌های من هستند، چیزی که شاید بتوان آن را «غریزه شعورمند» خواند. در این فرایند به ظهور رساندن، سویه‌های بیانگری، احساس و تخیل برای من مقدم بر ساخت و سازهای آگاهانه و شعورمند است.

محمد پیریایی هنرمند ایرانی

این شکل قایق که در کارها تکرار می‌شود از کجا آمده‌اند؟

محمد پیریایی: ریشه این شکل از قایق در علاقه زیادی که به معماری ایرانی اسلامی و مشرق زمین دارم می‌آید، قبل از این قایق‌ها چند مجموعه طراحی و مجسمه از سازه‌های بنا مانند کار کردم که بخشی از آن تحت تاثیر زندگی در شهر کاشان و سفرهای متعدد به مناطق کویری از نایین تا طبس بوده است، پرسه زنی در ویرانه‌های شهر کاشان تماشای مناره‌ها، گنبدها، آب انبارها و شنزارهایی که بناهایی را در خود فرو برده بودند مرا به سمت این اشکال سوق دادند، قایق‌ها ادامه همان سازه‌ها هستند، تکه‌های از بناها، پله‌ها، گنبدها یا دالان‌ها را که دوست دارم  را درون قایق‌ها جای دادم تا با خودم ببرم به شهری که در خیالم می‌پرورم، البته بعد از تجربه سخت مرگ خواهرم وارد یک سفر جدید در مسیر زندگیم شدم و شاید با او رفتم. گویی با شعری از سهراب سپهری همسفر شدم، چیزی شبیه پشت دریاها. به همراه تخیل سهراب در این شعر قایقی ساختم که در بعضی از آنها به شکلی از گهواره و تابوت اشاره شده است.

محمد پیریایی

 آیا از هنرمندان نامی تاریخ هنر موریس اشر، آرنولد بوکلین، آگوست دوره هم تاثیر پذیرفته‌اید؟

محمد پیریایی: در مورد این سه هنرمند خیر، شاید به طور غیر مستقیم، با آثار موریس اشر ارتباط زیادی برقرار می‌کنم به خاطر نوع طراحی‌هایش و نگاه هوشمندانه‌اش. دیزاین و گرافیک در آثارش را می‌پسندم بخصوص آن بخش از آثارش که مفهومی می‌شوند و مخاطب را فریب می‌دهد و ایجاد خطای دید می‌کند همان کاری را که رنه ماگریت در آثارش انجام می‌دهد (رئالیسم جادویی). در آثارش مفاهیمی از قبیل بی نهایت، دگردیسی و تبدیل موجودی به موجود دیگر نگاه چند وجهی به معماری پیچیده مورد علاقه‌ام است. من هم در بازنمایی آثارم مرزی میان خیال و واقعیت را جستجو می‌کنم ترسیم جهانی که واقعی است ولی با تکرار یک عنصر تصویری وضعیتی رازگونه به خود می‌گیرند به همین خاطر آثار موریس اشر و رنه ماگریت مورد علاقه‌ام هستند، شاید راز آلودگی آثارم نوع برخوردم با طراحی، وتک رنگ بودن، استفاده از چاپ دستی وخطوط زیاد این قرابت را در ذهن شما به وجود آورده است.

محمد پیریایی هنرمند ایرانی

نوعی تلخی در نگاه ،شکلی از سوگواری در کارهای شما دیده می‌شود این سوگ ریشه در چه تجربه زیستی دارد؟

محمد پیریایی: معتقدم کلمة تلخ برای توصیف چنین انگاره‌هایی واژة تقلیل‌گرایی است، اما اگر این واژه را بپذیریم در سطوحی این شیوه و نوع نگاه، ریشه در فرهنگ سرزمینم دارد، شاید در من تبدیل به یک نوعی از نیایش شده باشد نوعی نجوای فردی، راز و نیاز. مسئله مرگ و زوال در ادوار تاریخی، ادبیات و فلسفه مورد توجه من است. نزدیکترین مثال به این علاقة ام  اشعار و رباعیات خیام است، نوعی نگاه به ناپایداری دنیا و میرایی که همه پدیده‌های جهان را فانی و دستخوش دگرگونی دائم می‌داند، یا در حال تولد هستند یا در حال مرگ و انهدام، برای مثال؛

 چون عاقبت کار جهان نیستی است

 انگار که نیستی چو هستی خوش باش

 توجه به نیستی برای هستی و کشف معنای زندگی و آگاهی از هستی رو به مرگ، اندیشیدن به مرگ برای به دست آوردن خویشتن خود. زندگی را تنها زمانی می‌توان تجربه کرد که فرد تلخی، سختی و ماهیت کوتاه و گذرای هستی را در کنار هم بپذیرد. این گزاره‌ها مفاهیم بنیادینی هستند.

محمد پیریایی هنرمند ایرانی

درباره استفاده از چوب و فلز بفرمایید ،ارتباط ذهنی با این ابزار دارید یا اقتضای ایده‌هایتان هستند؟

محمد پیریایی: در کل با متریال‌های طبیعی مثل خاک چوب فلز ارتباط حسی بهتری برقرار می‌کنم، فرایند تبدیل شدن خاک به یک جسم سخت در گذر زمان و پخت آن در دمای هزار درجه برای من نوعی مراقبه است ( آب. خاک. آتش. هوا). در اصل جنس این مجسمه‌ها سفال هستند  بخاطر بافتی که روی آنها ایجاد می‌کنم و تکنیک پخت آنها در کوره ایجاد حسی از سوختگی چوب دارند، اینکه خروجی مجسمه‌هایم شبیه به چوب‌های سوخته است برای خودم جذابیت دارند در کارم ایجاد نوعی گروتسک و آیرونی می‌کنند، بارها از این تضاد و پارادوکس به نفع ایده‌هایم استفاده کرده‌ام قایق همیشه از جنس چوب ساخته می‌شود ولی قایق‌های سفالی ایجاد پارادوکس می‌کنند ،حسی از فرو رفتن در آب. به طوری کلی در آثارم در این ده سال به وجه گروتسک و آیرونی هم در نوع ساخت هم در مفهوم و معنا توجه داشته‌ام و اهمیت زیادی می‌دهم.

محمد پیریایی هنرمند ایرانی

در ادامه درباره روند تولید آثارتان بفرمایید از طراحی روی کاغذ آغاز می‌شود و به سمت حجم می‌روید یا خلق الساعه کار می‌کنید؟

محمد پیریایی: هرگاه ایده‌ای در ذهنم جرقه می‌زند درابتدا شروع به اتود زدن در دفترچه‌ام می‌کنم من ذهن دفترچه‌ای دارم، باید به طور پیوسته پیش طرح‌هایی در دفترچه انجام دهم. همزمان مطالعه و تحلیل می‌کنم، تا چندین ماه دفترچه‌ها همراه من هستند، با تکرار اتودها به نوعی کشف و شهود می‌رسم ،گاهی اوقات از طرح‌ها شگفت زده می‌شوم تا اینکه به نتیجه مطلوب می‌رسم در مرحله بعد از بین اتودهای دفترچه طرح‌هایی را انتخاب می‌کنم چاپ مونوپرینت روی مقوا در اجرای آثارم ایجاد نوعی قدمت و تاریخیت می‌کند چیزی به آنها می‌افزاید، از بداهگی در چاپ کمک می‌گیرم. در اجرای آثارم غریزه و احساس را آزاد می‌کنم و از آن بسیار لذت می‌برم. در چاپ یک نوع دیالوگ بین من و اثر به وجود می‌آید البته ابعاد بزرگ در انتقال مفهوم آثارم نقش بسیار مهمی دارند به خصوص در مسئله چاپ چون همیشه در طول تاریخ چاپ‌ها در ابعاد کوچک انجام می‌شدند .بعضی از اتودها را برای ساخت مجسمه مناسب‌تر می‌بینم در ساخت مجسمه متناسب با مفهوم و ایده متریالم را انتخاب می‌کنم، در سال ۱۴۰۰ مجموعه داشتم که با پلکسی و رزین اجرا کردم. خاک رس سفال و سرامیک متریال مورد علاقه‌ام است، در مرحله ساخت به آنها بافتی اضافه می‌کنم شروع به تخریب آنها می‌کنم، همان تغییرات و دگرگونی که گذر زمان و حوادث در طول تاریخ با یک سازه و بنا یا طبیعت انجام می‌دهد را به طور غریزی و احساسی در مدت چند ماه در پروسه ساخت مجسمه‌هایم انجام می‌دهم، بخش بداهگی مجسمه‌هایم را هم به دست آتش و کوره می‌سپارم و با تکنیک خاص اجرا آنها را می‌سوزانم تا وجه تاریخیت آثارم را تکمیل کنم.

محمد پیریایی مجسمه ساز

با این اوصاف طرح‌هایی که به دیوار گالری آویخته بودید زمینه حجم‌های شما هستند یا خودشان را اثر مستقل می‌دانند؟

محمد پیریایی: در صدد بوده ام این آثار از دو موضع درزمانی و همزمانی قابل ادراک، خوانش و دریافت باشند. در رویکر نخست آثار به شکل یک واحد مستقل در مقطعی از مکان و زمان ارائه شده و در رویکرد دیگر آثار در رابطه و ارتباط با یکدیگر در نظر گفته شده اند. در فضا سازی کلی نوعی گشتالت و یا برایند را مد نظر داشته‌ام. در واقع از زمانی که اتودهایم را اجرا می‌کنم تبدیل به اثر مستقل می‌شوند، چه در طراحی و چه در مجسمه به خصوص در چیدمان هر کدام از آنها مانند یک مولف، شخصیت و کاراکتر مستقل، صدای خود را دارند، و در جهت بیان درون مایه‌ای که به دنبال آن هستم گفتگو می‌کنند. هنگامی که آثارم به صورت تک اثر دیده می‌شوند خود را به مثابه اثری مستقل نشان می‌دهند ولی در چیدمان تبدیل به سوژه جدیدی می‌شوند و بین کاراکترهای آثارم رابطه ای دیالکتیک برقرار می‌شود به طوری که مفهوم و معنای یک اثر در تعامل و تقابل با اثر دیگر مفهومی جدیدتر می‌سازد و با مخاطب هم تبادل گفتگو شکل می‌گیرد. به طور مشخص، در طراحی‌هایی که در مجموعه اخیر ارائه شد، مخاطب می‌توان تا حدودی فرایند و نقشه راهی را که برای پیمودن و رسیدن به این ایده داشته‌ام را مشاهده کند.

محمد پیریایی هنرمند ایرانی

به عنوان آخرین پرسش برای آینده چه برنامه‌ای دارید؟ آیا در این نگاه مثالی می‌مانید یا ممکن است به کل کار دیگری کنید؟

محمد پیریایی: این مسیر قابل پیش بینی نیست، اما تا جایی که به خودآگاه و ارادة من در این زمان مربوط است بله، در واقع سعی دارم به احساسات و جستجو در معماری ذهنی و تجربه‌هایی که برای خود معنا دار هستند بپردازم، تلاشم تکمیل کردن پازل‌هایی ناتمام احساسات، ذهن و اندیشه‌ام است. اتفاقات و حوادث زندگی در آینده قابل پیش بینی نیستند و حضور آنها نیز اجتناب ناپذیر است، همانطور که تاکنون نقش تعیین کننده‌ای بر ایده‌ها و کارهای من داشته‌اند در آینده هم از آنها استقبال می‌کنم و از بداهگی زندگی کمک می‌گیرم.

از محمد پیریایی بیشتر ببینید:

همراه با محمد پیریایی از تصادف پشت فواره‌ها تا پلکان اودسا

نویسنده