نشست نفیسه ضرغامی با پروین و میرزا حمید، در گفتوگویی غیابی سر میز «پناهگاه میرزا حمید»
میرزا حمید: «اولین بار که حیوان شاخداری دیدم؛ اولین باری که خودم را در آب دیدم؛ اولین باری که سایهام را دیدم؛ اولین بار که شکار کردم؛ اولین بار که آسمان شب را دیدم؛ اولین ستارۀ دنبالهدار؛ اولین تولد؛ اولین عشق؛ اولین مرگ؛ هر چیز که حیرانم کند را روی غارهای شهرم میکشم با همان رنگ که پدران و مادران نخستین با آن نقش میزدند. خاک اُخرا، خاک سرخ، ماه سرخ از ماهگرفتگی است که در آن ماه به رنگ سرخ یا قهوهای پرزرق و برق درمیآید؛ ماه پناهگاه من به همین حالت است».
به حکم همین مقدمات است که «میز گفتوگو» از مخاطبان میخواهد دنبالۀ قصههای پناهگاه را انتظار بکشند و صبوری کنند؛ زیرا که از سطح تفنّن فراتر است:
پویان پروین: «ساکنان تهران که اهل پیادهروی و دقت در اطرافشان باشند، بعید است تا حالا و دستکم یکی از کارهای میرزا حمید را روی دیوارهای شهر ندیده باشند اما نمایشگاه اخیر او روی در و دیوار کارخانهای متروک، گویی اجتماع همهٔ کاراکترهای پراکندهٔ اوست که تا دیروز در محلات مختلف تهران زندگی میکردند و موقتاً در اینجا کنار هم جمع شدهاند. سویههای فلسفیِ کار او، نه برای این است که فارغالتحصیل فلسفه است بلکه خیلی پیش از آنکه دانشجوی فلسفه شود، شاید از ازل یا کمی پیش از آن، در او بوده است؛ بعضی خصلتهای فلسفی به نحوی ذاتی در او بوده و به مرور سروشکل گرفته است».
نفیسه ضرغامی: «میرزا حمید یک چندی است بر آن شده تا سفرش را از بیابان تردُّد و حیرت آغاز کند و پرسشهایش را از سازوکارهای اندیشۀ انسان برای بیان بیمها و امیدها، استعانت از قوای طبیعی در مبارزۀ دائمی با طبیعت، وَرز دهد و بر دیوارها با مخاطبانش در میان بگذارد. او به ضرورت عزیمت مصمَّم است تا الزامِ ترجیح پدران و مادران اَزلیـاَبدی را استکشاف کند و با قدرت خیال، روایِ داستانهایشان شود و از اصول و فروعِ دورانی بگوید که «سنگ» تمامِ ابزار انسان بود و «غار» تنها جانپناهش. او سرک میکشد به جاییکه اولین تصاویر سرمدی در ضمیر ناخودآگاه جمعی جا خوش کردهاند و در برابر عیانشدگی مقاومت میکنند. میرزا حمید سیاحی ساحر است که سفرنامهاش را بر بدنۀ لَخت و نیمهجان دیوارها مینگارد. موضوع سفرنامهاش سرراست و آسان نیست که باید از راهروهایِ تنگ و باریک ضمیرِ بشر عبور کند. حمید مدتهاست که عزمش را جزم کرده برای سفری دور و دراز و ردِّ نقشۀ راهش را بر دیوارها گذاشته و به راه افتاده است. این نقاش بالا و پایینهایِ سفرنامهاش را بر دیوارهایِ مخروبه و نیمهجان، دیدنی میکند و سطوح خراشیدۀ آنها را با رنگهایِ دستساز پدران و مادران مرهم مینهد. او داستان نقاشیهایِ دالانهای تودرتوی غارها را که نه، بلکه سرایش وِردهای ساحران را در مقابل چشم ردیف میکند. تناسب آدمها از هشت و شش سر، یا هر عددی فارغ شدهاند. تَنها در سطوح هندسی معینی خلاصهشده و در قاب پنجرهها، رَفها و دیوارها در ابعاد گوناگون تعیّن یافتهاند. دستها آنقدر توان دارند تا متر و اندازهها را کنار زنند و از دورهای بیرون بیایند و تصویری از روزگاران بعد را در میان دستان خود نگاهدارند».
تنهایی از «یک سیّاره و چند جهان» که زمانی در گلوگاه گلدانی در گورستان «دیپولون» آیین عزاداری را به جا میآوردند یا در ورودی معابد عیلامیان، مردمان را مشایعت میکردند. آنها در ریتمی متناوب و ساندیده، هلهلهکنان به خلسه میروند؛ برای شرکت در جشن «باکوس» خدای شورومستی، برای طلب باران در رقصهای دستهجمعی، یا برای قوّت گرفتن دانهها و زایش زمین تا قوتِشان از دل زمین سر باز کند و بشکفد؛ «برای هر برایهای» آماده میشوند. شورومستی آنها با قدرتی به درازنای تاریخ، زمین را میجنباند. میرزا حمید آنها را از زمین بلند میکند و با به دام انداختن آنها در اشکال گوناگون پیروزِ میدان میشوند؛ از شرِّ قوّههای قهریۀ طبیعت، حملات حیوانات وحشی تبرّی میجوید؛ هر «آنی» که قرار است نازل شود و در شیپور صوراسرافیلاش بدمد تا زندگان را به ابدیت، تصاویر را به مصاف و ناظران را به نظاره بگمارد. به درستی که میرزا حمید یکی از آن ساحرانِ زِبردست است؛ آتش دود میکند با خاکهای سرخ آغشته به روغن، بر رونق آتشِ رسیده از پرومته میدَمد و نشان میدهد که این تنها چگونه به خدای خدایان فخرفروشی میکنند! درحالیکه پرومته دارد جزایش را پس میدهد. میرزا حمید رازهایی را بر تنۀ دیوار برمَلا میکند و با دستهایش بر آنها مُهر میزند تا قدرت تسخیر انسان را بنمایاند.
این نقاش خوب درک کرده که با نقشاندازیهای بزرگ یا کوچک میتواند سلطۀ خود را بر طبیعت تضمین کند و ماغهای هولناک را در دَم خاموش کند. میرزا حمید میداند آنجا که طبیعت توقف کند هنرآغاز میشود. او با نقاشیهایش از این توقف و آن آغاز، استقبال میکند و مقابله با طبیعت را دستمایه قرار میدهد تا سهم انسان با تمامی ضَعفها و نَحفهایش از دیرباز تا امروز در زایشِ جهانِ ممکنها به فراموشی نرود تا زمانیکه باید خود را تسلیم کند و برگردد.
در نقاشیها و راهونیمراههای پناهگاه میرزا حمید، کنش میان «جهانِ واقعی» و «جهانِ ممکن» در میانۀ دو نوع تفکر از زیر و زِبَر هم سر بر میآورند: تفکر الگووارهای و تفکر روایی. این دو نوع تفکر در مواجهِ با واقعیت، دو نوع ذهنیت را شکل میدهند: تفکری بر مبنای گزارهها، استدلال و منطقی که میخواهد جهان را در چهارچوب نظریه معنادار کند و روابط را در این نوع تفکر جستوجو کند؛ اما تفکر روایی، داستانی، موضوعی و دارای صحنه و شخصیت است؛ این تفکرِ احساسی و کنشی، برای فهم نیات به اعمال و خروجی آنها میاندیشد.
میرزا حمید نشان میدهد در این دو راهه اعمال خود را در گذرِ «زمان» آشکار میکند، بهطوریکه زمانمندی، نیازها، تنرنجوریها و میل به زیستِ سرمدی بشر نخستین در این نوع تفکر آشکارتر دیده میشود. او بهجای حقیقتِ گزارهای به دنبال نمایشِ داستانهای نشنیده اما انجماد یافته در ناخودآگاهِ جان بشر است.
حقیقت داستانی همیشه مبهم و بر پایۀ استعاره و تأویل است؛ زیرا روح میتواند چنانکه خود جهان را تجربه میکند از روایتها و معناها بگوید. درواقع میرزا حمید با تمایلی برخاسته از الگووارهها، تجربۀ زیستۀ منِ خود را به شکل داستان و تجربههای دیرینه روایت میکند و از میانۀ آنها بیرون میکشد. به همین دلیل در تفکر روایی، ارزشها را نمیتوان از نیّات و نیّات را نمیتوان از تجربه جدا کرد. نقاش نهتنها خود را به شکل داستان درمیآورد بلکه به عناصر دیگر هستی انسان که روایی هستند، وصل میشود. چنانکه به راحتی خود را به رؤیا و تخیّل وصل میکند؛ زیرا رؤیا و تخیّل ساخت روایی دارند.
میرزا حمید برای اینکه بتواند استدلالهای خود را نشان دهد، به تفکر تمثیلی نزدیک شده است. تفکر تمثیلی در نقاشیهای پناهگاه میرزا حمید، درواقع، حلقۀ واسطی میان تفکرهایی است بر مبنای پذیرش و نقصهای تنههای دیوارهای ناپایدار و زودگذر که آنها را زمینۀ کار خود کرده است. نقاش در میانۀ «این» از «آنی» میگوید که تعریفی از نوعی زیبایی به دست میدهد؛ زیبایی از نوع ناتمامی و ناپایداری. او به دیدنِ زیباییِ اندوه و بیمِ بشر درنهایت سادگی،کهنگی، تنهایی و دلتنگی از دوردستها که درجایی از وجود انسان نهادینهشده دعوت میکند. یکی از ویژگیهای کار میرزا حمید فرا رَوی از دوگانهٔ قدیم و جدید است طوری که مخاطب اگر عجله نکند نمیتواند این آثار را بهراحتی، جدید بخواند یا بازنمایی از تصاویر سرمدی بداند.
پروین: «میرزا حمید حتی از دوگانهٔ موضوع و ذهن نیز فرامیرود؛ طوری که در مواجههٔ اول با نقاشیِ او نمیدانیم آن را به عنوان سوژه بنگریم یا ابژه، جالبتر آنکه مضامینِ آثار، آنقدر انسانی است که حتی شک میکنیم این سوژهٔ من (مخاطب) است یا سوژهٔ میرزا حمید (نقاش)؟».
ضرغامی: «میرزا حمید یکی از معدود نقاشانی است که نشان میدهد بهتنهایی انسان نمیتواند بسیاری از حقایق جهان را با تفکر الگووارهای کشف کند؛ به همین دلیل هر معنای رازناکی را که فلسفه و علم کنار نهاده است، او سعی کرده است دربارۀ آنها فکر کند. او نشان میدهد تفکر روایی همانطور که برای فهم جهان نیاز به داستان دارد، وجهی از تفکر اسطورهای نیز است».
پروین: «ویژگی دیگر آنکه وقتی اثر را در موقعیت میبینیم حس نمیکنیم اثری بیربط با محیط در محیط قرارگرفته بلکه هماهنگی اجزای اثر با اجزای محیط طوری است که گویی طرحی ذهنی را روی دیوار نکشیده بلکه عنصری پنهانشده از خودِ فضا را آشکار کرده؛ طرح قرنهاست که اینجا در انتظار بوده تا کسی آن را ببیند و با رنگی زنگی هویدایش کند. اهمیت دیگر کارهای او که عقبنیفتادنِ معنا از فرم را نشان میدهد، آن است که نقاش آنچه را از رنگهای مختلف میخواسته، در یک رنگ و با یک رنگ، خلق میکند و تو رنگهای مختلف را با توجه به موضوع و داستانِ هر نقاشی، به شکلی انتزاعی، در ذهنت تجسم میکنی؛ او حتی از پرسپکتیو نیز کم یا بهاندازه استفاده میکند و اصراری به هنرنمایی در این زمینه ندارد و بااینهمه، معانی عمیقی را در فرمهای ساده اما بسیار خلاقانه صورت میدهد. نوعی تعالیگرایی خاص، به صورت زمینهٔ ثابت و مشترک در آثار او هست؛ تعالیای که اسمهای سادهاش دوستی، محبت و دیگری را برای دیگری دیدن و خواستن است؛ نوعی انصرافِ دلنشین و خودخواسته از خودخواهی نمادهای پرنده، گل، زن و مرد، شمع و ستاره در اغلب آثار او دیده شود اما در این نمایشگاه، نمادهای جدیدی نیز در کار او روبرو میشویم».
میرزا حمید: «آمدیم دوری بزنیم و برگردیم».
او مینگارد و زبری و ناهمواری بیآلایشی و راستی اجزا و احکام طبیعت نخستین که امروز در حلقۀ تنگ سلطۀ فرهنگ به دام افتاده را جانبخشی میکند.
ما، میرزا حمید، پویان پروین و نفیسه ضرغامی، در گفتوگویی غیابی سر میز «پناهگاهِ او» نشستیم تا به خود «سری بزنیم».
به همین قلم بخوانید:
مهرداد ختایی و عدم قطعیت معنایی «گهواره»
آذین ذوالفقاری در نمایش ناسور | حکایتِ تن از تجربۀ زیسته
امید بازماندگان | حکمتِ اشیا در نگاهِ خیره
نقد نمایشگاههای دیگر را ببینید:
در همین ارتباط دنبال کنید: