گرایشهای پسامدرن و آغاز هنر دهه ۱۹۸۰
قدرت سخنگویان وگردانندگان جهان تجارت هنر بر هیچکس پوشیده نیست. هنر دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ پر بود از نوشتههایی با آبوتاب درباره والایی و تازگی آبستراکسیون یا انتزاع. با گذر زمان و شروع هنر دهه ۱۹۸۰ ورق برمیگردد. هنر انتزاعی که بیشترین تعریف و تمجید را از آن خود میکرد، بهعنوان هنری سرد و بیمحتوا تقریبا طرد شد. آنان که هنر معاصر را در نمایشگاهها و مجلات هنری عرضه میکردند، از عصر جدیدی خبر دادند که نوآوری و ابداع را طرد میکرد و به روشها و ارزشهای سنتی باز میگشت. «تازگی» دیگر قدرت این را نداشت که در جایگاه معیار برای قضاوت باقی بماند.
نقاشی دوباره در مرکز توجه قرار گرفت. هنر فیگوراتیو بار دیگر زنده شد و با پرمایگی رنگ، فرم و غنای نمایشی در آثار همراه شد. از این شیوه گاه برای عرضه اندیشههای ساده و گاه برای انتقال پیامهای پیچیده درباره مسائل مهم انسانی استفاده میشد. داشتن ابعاد بزرگ در نقاشی و مجسمه به یک امتیاز بدل شد و در قالب مجموعه عرضه میگشت؛ بنابراین شناخت و درک آنها مستلزم مطالعه مجموعهای از نقاشیها و مجسمهها بود. باید در نظر داشت که در دهههای شصت و هفتاد، آرمانهایی که هنرمندان را دلمشغول خود ساخته و بحثهایی را در جهان هنر برانگیخته بود، همچنان در آفرینشهای دهه هشتاد نقش اساسی داشتهاند.
هنرمند شاخص دهه هشتاد بیشتر از اینکه تجلیل کند، زیر سوال میبرد. او با دلبستگی به گذشته سعی در بازخوانی آن به زبان معاصر داشت و میخواست همانند کاندینسکی، مالویچ و کثیری از دیگر هنرمندان آن نسل، آگاهی و وجدان انسان مدرن را اعتلا بخشد. چهرههای برجسته اوایل دهه ۸۰ ، نه جوانانی ناشناس، بلکه اغلب هنرمندانی بودند که سابقه کار خوبی داشتند.
بخش عمده قویترین هنر این دوره فراورده آلمان بود. تصویرپردازیهای بسیاری از هنرمندان آلمانی با مسببها و پیامدهای تقسیمات پس از جنگ مرتبط بودند. البته که این توجهات، تازگی نداشتند. در بیشتر این آثار تاثیرات سبک اکسپرسیونیسم بهوضوح مشخص بود که با عنوان «نئواکسپرسیونیسم» از آن یاد میشد. آنسلم کیفر، گئورگ بازلیتس، گرهارد ریشتر و جوزف بویس از بانفوذترین هنرمندان آلمانیتبار در صحنه هنر دهه هشتاد به شمار میرفتند.
هنر ایتالیا در قرن بیستم بیش از آنکه به مسائل عمده انسانی بپردازد، آراستگی و زیبایی را مدنظر قرار میداد. ایتالیا در اواخر دهه ۱۹۷۰ شاهد ظهور نقاشان روشناندیشی بود که شیوهای کمدی-انتقادی را دنبال میکردند. این دسته از هنرمندان ایتالیایی در مقایسه با نقش مرشدانه و آیندهنگرانه بویس و کیفر، همچون بازیگران کابارهها ظاهر میشدند. آثار ساندرو کیا و فرانچسکو کلمنته از بهترین نمونههای آنهاست. در ایالاتمتحده نیز فعالیت هنرمندانی همچون فیلیپ گاستون، جولین اشنابل، دیوید سال و کیت هرینگ، نیویورک را به قطب هنری دیگری در دهه هشتاد بدل کرد.
هنر فمینیستی از روزی که جودی شیکاگو با کاری بهنام «مهمانی شام» توجه رسانهها را بهخود جلب کرد، قدرت زیادی یافت. این اثر در سال ۱۹۷۹ با فرم اجرا-چیدمان، طی یک همکاری گروهی و با هدف بزرگداشت زنان در تمدن غرب عرضه شد. از دیگر هنرمندان زن در این دوره میتوان به باربارا کروگر، سوزان روتنبرگ، مونا حاتوم، مارینا آبراموویچ و گروه گوریلا گرلز اشاره کرد.
آنچه توجه بسیاری را به هنر دهه ۸۰ جلب کرد، تقسیم عادلانهتر آن در سطح بینالمللی بود. تحرکهای بینالمللی زیادی به وقوع پیوستند، تحرکهایی بین کشورهای غربی و نیز بین غرب و شرق، ولی نه برای واقعیتبخشیدن به یک زبان اسپرانتوی تجسمی. بنابراین هنرمندانی از هند و ژاپن برای کار به غرب رفتند و هنرمندان غربی در کشورهای آسیایی سکونت گزیدند. این وضعیت جدید زمینه را برای یک بلوغ هنری فراهم میآورد که نهتنها پذیرای مبادلات بینالمللی بود بلکه مهمتر از هرچیز به گویشهای محلی و ملی فرصت ابراز میداد.
قسمت قبلی را اینجا دنبال کنید:
خلاصه کتاب هنر مدرن | قسمت اول
خلاصه کتاب هنر مدرن | قسمت دوم
خلاصه کتاب هنر مدرن | قسمت سوم
خلاصه کتاب هنر مدرن | قسمت چهارم
خلاصه کتاب هنر مدرن | قسمت پنجم
خلاصه کتاب هنر مدرن | قسمت ششم
خلاصه کتاب هنر مدرن | قسمت هفتم
خلاصه کتاب هنر مدرن | قسمت هشتم
خلاصه کتاب هنر مدرن | قسمت نهم
خلاصه کتاب هنر مدرن | قسمت دهم
خلاصه کتاب هنر مدرن | قسمت یازدهم
خلاصه کتاب هنر مدرن | قسمت دوازدهم