خوشنویسی؛ به نظمِ درون آوردنِ آشوبِ بیرون
دستخط، خانۀ حرفِ آواره است؛ گفته را خانهای روفته شاید.
و خط، دستدرکار تجسد کلمه است؛ هر کلامی را تنی بهتناسب باید
و هر دستی را هم خطی برازنده، که خطِ دست، صورتِ معنیِ خطاط باشد.
سابقۀ خطِ خوب بهمعنای نوشتن بر یک خط کرسی و رعایت تناسب فواصل و یکدستی نوشته، در مجموع، دقیقنویسی و خوانایی به کتیبههای خط میخی باستانی میرسد. در دوران ساسانی، تندنویسی هم به این دو خصیصه اضافه میشود و در مکتوبات دبیری همین دوره است که عبارت «خط خوب» به چشم میآید؛ اما نباید آن را با خوشنویسی اشتباه گرفت. درواقع نظام نوشتاری پیش از اسلام هنوز به درکی هندسی و زیباییشناسانه از خوشنویسی اصولی که در سدۀ چهارم ه.ق و بعد از آن فهم شده، دست نیافته بود.
خط خوب ایرانی در دورۀ اسلامی با برگردانِ حُسن الخط به حیات خود ادامه داد. واژۀ خوشنویس نیز که معادل خطاط عربی است از قرن هفتم ق. در ادبیات فارسی رخ نمود؛ اما باید دانست که قدر و منزلت خطاط و کاتب و آداب مهیاکردن کاغذ و قلم و دوات، ریشه در آییننامههای ایرانی پیش از اسلام دارد و همچنین آرایهاندازی و گُل و اشکال هندسی اطراف سرسورهها و کتیبهها در نسخ خطی و مصحفها از آرایههای مانوی الهام دارند.
در کتب مانوی نمیتوان گفت همچون خطوط پیشین ایرانی صرفاً هدف تندنویسی، دقیقنویسی و خوانایی بوده، بلکه پیوندی میان خط و نقاشیهای دورِ آن درمیان است و نوشتههای مانوی صرفاً خط خوب نیستند، بلکه در آستانۀ درگاه خوشنویسی ایستادهاند، فقط هنوز با اصول مشخص، نظاممند نشدهاند.[۱]
سیر کمال و به اوج رسیدنِ خوشنوشتن در هنر ایرانی، فارغ از جایگاه برینِ کلمه در نظام تفکر ایرانی-اسلامی، بر اهمیت شکل (فرم) کلمه استوار است. وقتی به اثری از میرزا غلامرضا اصفهانی[۲] نگاه میکنیم، از شگفتی و بداعت ترکیببندی، حیران میمانیم و نیز از فردیتی که او در نامنوشتۀ همارز با متنِ کار به رخ میکشد. آنچه در اینجا اثری چون مجمع خوبی و لطف را بیمانند کرده، بازی فرمی خطاط با بیاض و سواد در خلقِ ترکیب است؛ اما این از کجا قوام گرفته؟ آیا یکشبه مَسطر را درهم شکسته و خط را بههم ریخته! بعید مینماید.
هنرمندی که ابتدا اصول را فرا نگیرد، نمیتواند آن را درهم بریزد و اصلِ خود را بنا کند. همانطور که در طراحی کلاسیک، اصول تناسبات مبنای شروع کار است، چهبسا بتوان اصول خوشنویسی را مبنای فهمی از فرم و ترکیببندی قرار داد که بسیار بهکار هنرمند میآید؛ خواه نقاش باشد یا عکاس، مجسمه بسازد یا چیدمان، بههرحال هر هنرمندی که با فرم در فضا سروکار دارد، خوب است خطاطی بداند؛ بنشیند بر مَدّ و قوسِ کلمه صبر کند، اول شکل یک الف را خوب بسازد تا بعد که میخواهد نونی را شکسته کند، بداند چگونه چنین کند.
باری روزگاری داشتن دستخط خوش فضیلتی بوده. امروز که زیر پای فضایل را خالی کردهایم و حرف از فضیلت، خود رذیلتی شده، خوب است اینگونه به خط خوش نگاه کنیم که این نیز نوعی بهسامان آوردنِ هاویه است در چارچوبی عقلانی، همانطور که نقاشی ایرانی چنین است و باغ و فرش ایرانی هم. این همه به نظمِ درون آوردنِ آشوبِ بیرون است؛ اما نه به نیت به بند کشیدن عین، که برای عنانکشیدن از مَرکَب چموشِ ذهن.
این تکّه از پروندۀ نوشتن را با خط خوب تمام میکنیم. چهبسا بعدتر، از نگاهی دیگر به مقولۀ نوشتن از هنر، پرونده را از سر گیریم. تا چه آید…
[۱] رضویفرد، حسین، درنگی بر کارنامۀ خوشنویسی ایرانی، انتشارات سبزه، ۱۴۰۱.
[۲] (۱۲۴۶-۱۳۰۴ ه.ق) از بزرگاستادان خوشنویسی نستعلیق و شکستهنستعلیق دوران قاجار.
در قسمتهای قبلی در باب اهمیت نوشتن بر اساس کتاب «خودآموز نوشتن از هنر معاصر» نوشتۀ گیلدا ویلیامز ترجمه سحر افتخارزاده از نشر آوام سرا، را مرور کردیم.
لینک کامل این پرونده را اینجا بخوانید:
مقدمه چرا خوب است هنرمند، دستی هم در نوشتن داشته باشد؟
قسمت اول | استیتمنت نویسی یا آنچه اثر را منحصر به فرد میکند
قسمت دوم | یادداشت روزانه/ پَس زدنِ مرگ
ایشالا که بیاید…. عجب متنی بود واجد شان و صفا هر دو