گزارش تحلیلی از نمایشگاه « بی‌نقس» و نشست پیرامون آن

به کیوریتوری مریم روشن فکر و مونا عزیز

نمایشگاه بی‌نقس
عنوان نمایشگاه «بی‌نقس» خود پرسشی بنیادین را مطرح می‌سازد: آیا تصوری که فرد از خود دارد، می‌تواند بدون نقص باشد؟ یا آنکه خودانگاره همواره در کشاکش میان نقص و کمال شکل می‌گیرد؟

این نمایشگاه به کیوریتوری مریم روشن فکر و مونا عزیز، مجموعه‌ آثاری از هنرمندان جلال طاهریان، سیما حجاری، مائده طاهری، فتانه پیرخواه، بهناز جهان، صادق همتی، فهیمه مؤمنی و مهسا طریقت پناه را گرد هم آورده است.

نمایشگاه طی یک تور، به شهرهای تهران(فضای معاصر آیریس)، سمنان(گالری دانژه) و کاشان(گالری مریم) سفر کرده است.

نمایشگاه بی‌نقس

در این نمایشگاه هر یک از هنرمندان به شیوه‌ای تصویر انسان را بازنمایی کرده‌اند، چه در حضور فیزیکی او، و چه در غیابش. برخی از بازنمایی‌ها با استفاده از نمادپردازی-ماهی قلّاب شده یا گل‌هایی که چهره را می‌پوشانند و گاهی یادآور مراسم تدفین هستند- انجام

گرفته است. در مواردی دیگر نیز با پرداختن به جزئیاتی دقیق و ظریف چون حالت نگاهِ سوژه یا برش‌های نامتعارف در اعضای بدن، عواطف شخصی هنرمند نمایان می‌شود.

نشست برگزارشده پیرامون نمایشگاه، در آخرین توقف تور در گالری مریم(کاشان)، و مجالی برای کندوکاو برخی مفاهیم در حضور مخاطبان فراهم آورد. آنچه توجه ما را جلب می‌کرد، شکاف‌هایی در تصاویر بود که از درون آن‌ها انزوا، تشویش و جست‌وجویی پایان‌ناپذیر سر برمی‌آورند.

 بحث با پرسشی به‌ظاهر ساده اما چالش‌برانگیز آغاز شد: “با کدام اثر ارتباط بیشتری برقرار کردید؟ چرا؟” این پرسش، امکانی را برای شکل‌گیری تداعی‌ها و راه یافتن به لایه‌های درونی آثار میسّر ساخت. در جریان نشست، با بررسی مصادیق عینی تداعی‌ها، به چرایی و چگونگی تأثیر لحظه‌ای یک اثر، بر فردی مشخص پرداختیم.

درباره اصابت امر نامعیّن و غیرقابل توضیح در مواجهه با برخی آثار سخن گفتیم و تلاش کردیم تا پیوند میان تداعی‌ها، و آنچه در تصویر باعث کشیده شدن ماشه شده است، به کلام درآید. شرکت‌کنندگان نظرات مشابه و متفاوت خود را به اشتراک گذاشتند و از این طریق گفت‌وگویی پیرامون تأثیر احتمالی تجربه زیسته هنرمند- از جغرافیا گرفته تا تفاوت‌های نسلی و فردی- بر آثار شکل گرفت.

در خلال ساعات سپری‌شده در نشست، واژگان و عباراتی چون سرخوردگی، مسخ‌شدگی، اضطراب، انفعال، بی‌انگیزگی و خوشحالی کاذب چندین بار به گوش رسیدند. این عبارات همچون قطعات پراکنده‌ی یک پازل، تصویری کلی از جهت‌گیری آثار ارائه می‌کردند—تصاویری که در آن‌ها، به نظر می‌رسد خودانگاره‌ی انسان، و شاید خود او نیز، یا از محیط جدا افتاده و یا در آن گم شده است.

نمایشگاه بی‌نقس

بررسی کلی آثار

در اغلب آثار این نمایشگاه، با انسان‌هایی مواجه هستیم که در فضایی نامشخص، معلق مانده‌اند. محیط در بیشتر آن‌ها یا حذف شده و یا در جهت تشدید احساس انزوای انسانی به‌کاررفته است. این بازنمایی مرا به پرسشی دیگر رهنمون ساخت: اگر هنر را انعکاسی خودآگاه یا ناخودآگاه از ادراک هنرمند در نظر بگیریم، چه نسبتی می‌توان میان تصویر فرد از خود و سپهر اجتماعی در این آثار برقرار کرد؟

برای بررسی این پرسش، به پنج اثر موجود در نمایشگاه می‌پردازیم:

۱) سرهای سرگردان در بی‌خبری – جلال طاهریان

در این آثار، با سرهایی مستقل و جدا افتاده در کادر مواجه هستیم؛ سرهایی که به نظر تحت فشار بوده و گیر افتاده‌اند. رنگ‌های قرمز و قهوه‌ای، همچنین کش‌آمدگی آن‌ها به اطراف، تداعی‌گر نوعی تخریب و سوختگی است، اما نگاه‌های رو به پایین و چشمان گاهاً بسته‌ی آن‌ها، حکایت از نوعی بی‌خبری دارند. گویی آن‌ها نه از وضعیت خود آگاه‌اند و نه امکانی برای رهایی متصور می‌شوند. فشار وارد آمده بر آن‌ها، در لحظه‌ای ثابت و ابدی متوقف مانده است.

این سرهای منفعل و ناتوان، خودانگاره‌ای از فرد را ترسیم می‌کنند که در آن، انسان از عاملیت و کنشگری تهی گشته است. آیا “خود”، بدون “تن” معنا دارد؟ و اگر بخشی از هویت بر تجربه‌ی بدنی استوار باشد، در جدا افتادن سر از تن، چه چیزی جز تبدیل خودانگاره به تصویری مسخ‌شده می‌تواند ظهور یابد؟

نمایشگاه بینقس

۲) حضور فیزیکی در برابر انزوای حسی – مائده طاهری

آثار مائده طاهری بر انزوای انسان تمرکز ویژه‌ای دارند. در آثار کوچک‌تر او، با تک‌انسان‌هایی در فضاهای عمومی چون اتوبوس و مترو مواجه هستیم. انتخاب و ترسیم این فضاها که غالباً تداعی‌گر ازدحام زندگی شهری هستند، در این تصاویر بر تنهایی و انزوای انسان تأکید گذاشته است.

تک‌انسان‌های مائده، نمایانگر مشغولیت انسان به خود و در خود هستند و از این سیر و سیاحت درونی، چیزی با مخاطب در میان نمی‌گذارند. در خودنگاره‌ی او، دیگر هیچ فضایی وجود ندارد. اتوبوس و مترو حذف شده‌اند و تنها انسانی خاکستری در خلأ سفیدی بوم باقی مانده است. ضربه‌قلم‌های او، تداعی‌گر حرکت‌های بی‌حاصل فردی است که در تنهایی خود می‌رقصد. آیا این آثار، خودانگاره‌ای از محیط جدا افتاده‌اند؟ آیا حذف فضا به معنای نزدیک شدن به خویشتن است، یا به تهی شدن فرد از معنا می‌انجامد؟

نمایشگاه بینقس

۳) تشویش روزمرگی – فهیمه مؤمنی

در آثار فهیمه مؤمنی، تنش انسان در بستر فضاهای

داخلی، از طریق ضربه‌قلم‌های سریع و تکانشی و استفاده از رنگ‌های تند به وضوح احساس می‌شود. آشپزخانه و میز غذاخوری، لحظاتی از زیست روزمره را ثبت می‌کنند، اما غیاب تعامل میان انسان‌های حاضر در این فضاها، از طریق خیره شدنشان به مخاطب و تمایزنیافتگی آن‌ها از اشیای پیرامون بازتاب پیدا می‌کند. این آثار، محیط و انسان را از یکدیگر جدا نمی‌کنند. جای‌گیری انسان‌ها در محیط، مکانیکی و چیده‌شده به نظر می‌رسد. این عدم تفکیک، پرسشی را مطرح می‌سازد: آیا تشویش و اضطراب تولیدشده در چنین فضایی، امری فردی است یا محصول ساختار محیطی ست که او را دربر گرفته است؟

نمایشگاه بی‌نقس

۴) انحلال فرد و محیط – مهسا طریقت‌پناه

در آثار مهسا طریقت‌پناه، انسان، محیط، و مرز میان آن‌ها به‌طور کامل در هم شکسته است. در این تصاویر، با بازنمایی اشکالی که تداعی‌گر اعضا و اجزای انسانی هستند، از طریق ادغام با محیط به سمت انتزاع حرکت می‌کنیم. در این اشکال، با از میان رفتن تمامی مرزها، آنچه باقی مانده است لکه‌هایی است که روزی انسان و

محیط بوده‌اند و حالا هیچ‌یک نیستند. آیا می‌توان در این آثار همچنان از یک خودانگاره صحبت کرد؟ آیا این بازنمایی، نوعی رهایی از خویشتن است؟ یا نشانی ست از ناتوانی در تعیین مرز میان درون و بیرون، خود و دیگری، و فرد و جامعه؟

نمایشگاه بینقس

۵) کناره‌ی خیابانی خالی – صادق همتی

در اثری از صادق همتی، خیابانی خالی به شکلی واقع‌گرایانه ترسیم شده که هیچ انسانی در آن حضور فیزیکی ندارد. آنچه باقی مانده، خیابانی طردشده با جدول‌کشی‌ها و تیرک‌هایی است که ردپایی از انسان را نشان می‌دهند. در این اثر، خبری از خودانگاره‌ی متزلزل، مسخ‌شده یا دارای تنش نیست. در اینجا شاهد حذف کامل انسان هستیم. گویی آنچه در مورد انسان اهمیت دارد، خلاصه شده در دست‌ساخته‌های اوست. این تصویر با دنبال کردن نشانه‌های انسان، همچون ضربه‌ای نامحسوس بر غیاب او تأکید می‌ورزد—ضربه‌ای آرام و پیش‌رونده که بر مخاطب فرود می‌آید.

شاید این اثر نتیجه نهایی فرایندی باشد که در دیگر آثار این نمایشگاه آغاز شده بود. فرایندی که در آن، انسان به

تدریج از تصویر محو شده، و تنها نشانه‌هایش باقی مانده است.

نمایشگاه بی‌نقس

نتیجه‌گیری: خودانگاره، سیال یا ثابت، زاده خلوت یا نگاهِ دیگری نمایشگاه “بی‌نقس” نه تصویری از انسان در جست‌وجوی کمال، بلکه انسان را در نزاع و گفت‌وگویی بی‌پایان با نقص، تزلزل و ناپایداری نشان می‌دهد. این نمایشگاه، بیش از آنکه پاسخی درباره‌ی نسبت فرد و محیط ارائه دهد، مخاطب را با پرسشی بنیادین روبه‌رو می‌کند: آیا تصور ما از خود، همواره درگرو نسبت ما با سپهر اجتماعی ست؟ یا آنکه انسان در مواجهه با خویشتن، همواره محکوم به‌تنهایی است؟

در گالری های دیگر چه میگذرد؟