در جمعهای که گذشت نمایشگاهی از آثار نقاشی در گالری یافته برگزار شد، این نمایشگاه حاصل جمع آثار هنرجویان کودک و نوجوان آتلیه ریزنقش به مدیریت و سرپرستی فتانه پیری خواه و کیوریتوری سها درخش با آثاری چند از هنرمندان دیگری بود که همگی حول محور برداشتهای تصویری از داستانها و متون ادبی بودند.
هنرجویان آتلیه ریز نقش که کودکانی از سنین ۵ تا نوجوانان ۱۴ سال را شامل میشد در یک پروژه دو ساله با محور داستان هزار و یک شب مجموعه آثاری را آفریدهاند که در ساختار فرمال به هنر ایرانی وابسته است و داستان شهرزاد قصه گو را با تصاویری از دنیای رنگارنگ کودکان روایت میکند. در کنار این هنرمندان آثار چند هنرمند دیگر نیز به تماشا گذاشته شده که هر یک روایتی فانتزی را به تصویر کشیدهاست این روند با تصویری از نقاشی قهوهخانهای به سفارش دواتگر از ورود یوسف به مجلس زلیخا تکمیل میشود. تصاویری که از قصه یا برای قصه گویی خلق شدهاند و در تاریخ ایران بارها تکرار شدهاند.
همچون روایت صنیع الملک از داستان هزار و یک شب، روایتی که در عین قصه گویی عنصر تاریخمندی را در تصویرسازی نفی میکند. صنیع الملک در مجموعه هزار و یک شب با از آن خودسازی تصویری داستان، همزمان با ایجاد یک روایت تصویری نگاهی انتقادی نیز به موضوع زمانه خود داشته، چنانچه جعفربرمکی را به شکل امیرکبیر کشیده و هارون الرشید را به شکل ناصرالدین شاه، شاهی که خطاهای او را وزیر کاردانش رفع و رجوع می کند و مکر زنان در دربارش غوغا میآفریند.
به عبارتی صنیع الملک با رویکردی تحلیلی و نه صرفا فرمال از فحوای داستان هزار و یک شب برداشتی هدفمند میکند. او سعی میکند هدف نویسنده را مورد نظر قرار دهد و آنگاه که برای نقاشی به سراغ داستانی میرود به این نکته توجه داشته باشد که این داستان گویی برای چه نوشته شده و به جای فرو رفتن در بعد تاریخی آن و گم شدن در دنیای خیال پردازی به سمت بیرون کشیدن وجوه سمبلیک قصه رفته و سعی را بر این داشته که کارکرد این وجوه را در زمانه زیستن خود پیدا کرده و به تصویر کشد.
او قصه را ابزاری برای سرگرمی صرف و پرواز دادن خیال در نظر نگرفته بلکه از آن برای بیدار کردن و اندیشیدن بهره بردهاست. برای هنرمند امروز ما نیز این امر ضروری است که بداند امر عمومی چگونه در طی تاریخ در زیست انسان حضور داشته و تجلی آن از طریق هنر به چه شکلی باید باشد. در گذشته و در سنت نقاشی ایرانی (و سایر صنایع و هنرها)، ارتقاء روحی و فردی مد نظر هنرمند بودهاست؛ از این رو که هنر را فضیلت محسوب میکردهاند نه دستمایه شهرت.
همان گونه که مفهوم گایست در آرای هگل آن خرد زمانه است که در طول تاریخ در پی استعلای خود بوده و از مسیر رشد فردی انسان به آن دست می یابد. در داستان گویی نیز آنجا که دانای کل حضور دارد (همانند داستان هزار و یکشب) ساختار مقدس بر قصه حاکم است، به این معنا که به دنبال بیان فضائل انسانی یا ایدئولوژی است.
اگر داستان ایدهآلیستی باشد بر بیان تصاویر اتوپیا استوار است و اگر رئالیستی باشد بر بیان حقایق زیستی و حقایق زیستی از این جهت در قصه گفته میشوند تا به خواننده کمک کنند به سمت رشد فردی حرکت کند و از این طریق زیست خود و جامعه خود را استعلا دهد، همانند شهرزاد که با صبوری و تدبیر در برابر خشم می ایستد و جامعه خود را نجات میدهد.
حالا پرسش اینجاست که آیا این قصه برای کودکانی که آن را تصویرسازی کردهاند تا چه حد به سمت واکاوی فردی و اجتماعی زمانه خود رفته است و چه رابطهای بین فرمهای تجلی یافته کودکان با زیست واقعی شان در جامعه امروز وجود دارد. آیا مفهوم این داستان برای آنان درونی شده است؟ آیا اگر شهرزاد در ایران امروز زندگی میکرد همین شکلی را داشت که در نقاشیها بچهها او را متصور شدهاند؟
قصه را باید ابزاری دانست که میتوانند جسارت مواجهه با جهان واقعی را به انسان بدهند نه ابزاری که او را در تصوری خوش رنگ و لعاب فرو برده در دنیای تخیل رها سازد، بلکه قصه با ترسیم چهره زندگی، قدرت و سختیها و خوشیها میتواند نقشه راهی باشد از جهان زیسته و چه خوب است که اگر هنرهای دیگر بر آن تکیه می زنند با شکافتن پوسته ظاهر به عمق آن رفته و درصدد این باشند که تمرینی برای همدلی و بالابردن کیفیت زندگی ایجاد کنند نه محملی برای شهرت و دیده شدن.
نقاش روزی آن زمانی به استادی می رسید که سالها رقم استاد خود را مشق میکرد تا جائیکه در کوری نیز قادر به نقاشی کردن بود و هرگز زیر نگارهای نام خود را نمی نوشت و تحولات فرمی در اثر چنان بطئی و درونی بود که نمیشد آن را از مسیر تمیز داد. نقاش گذشته چنان از قصهها بهره میبرد که روابط نشانهای جهان واقعی اش در آن قصه کاملا بدیهی و اجتناب ناپذیر جلوه میکرد.
در همین ارتباط دنبال کنید:
یادداشتهایی بر نقاشیهای پایان قرن
گفتگو و نقد نمایشگاهها به قلم جاوید رمضانی:
علیرضا اسکندری راوی بیپروای زمان اکنون
کهنه دکمههای نازلی عباسی و پونکتومها | رمان قطوری از تاریخ یک خانواده
لابیرنتز عاطفه مجیدی نژاد | انهدام سنت یا فرادهش؟
دریچهای در بازتاب | آثار شقایق سعیدی با رویکردی پدیدارشناسانه
جایگاه نقد هنر در ایران، شغل یا فراغت؟
حلقهی گمشدهی دیزاین و طراحی در فضای معاصر
فقدان فرهاد مشیری | شوخی مهیب و نفرین تجدد
فاطمه ژاله و سرزمین تروماهای پلاستیکی
نیم تنههای غریب مانده قدرت الله عاقلی در گالری اعتماد