گمان میبرم این راه که میسپرم راه «من» است، و همچنان که باید آن را میپیمایم، من آن عادت اعتماد وافر را حفظ کردهام، که اگر به سوگند موکدتری راه میبرد، منبعث از ایمان خوانده میشد.
آندره ژید/ مائدههای زمینی
آندره ژید/ مائدههای زمینی
جاوید رمضانی، تندیس: فصل تابستان آغازگر روزگار پادافره طبیعت است. باغ انسانها و کل هستی میوه و ثمر میدهد. حاصل یک سال تلاش و شدن باغبانان و باغ است. و چه خوش پیامی قِران تابستان، رمضان و… عسرت این زمانه ما گویا پادافره شفافیت و زلالی در فطر نوید میدهد.
سخن امروز، بر مبنای کنجکاوی در متون و دستمایههای نظری هنرمندان و نقادان در گالریها و مجلات شکل میگیرد. امروز وقتی اثر هنری را میبینید و یا در نقدها و ارزشهای تفسیر آثار را رج میزنیم، پارامتری حربه شده است که جای بحث و کنجکاوی دارد و این، مفهوم «دغدغه هستیشناسی (ontology) هنرمند است».
معنایابی اسرار زندگی یکی از مهمترین دغدغههای انسان بود و انسان تاریخی زاده هگل در صیرورت روح بزرگ، جایگاه تجلی این معنا قرار گرفت. بعدها که سوژه به گوشه متافیزیک غربی تبعید گردید و زبان محور این معنایابی شد، ذهن جایگاه خود را به زبان داد. نتیجه؛ تحولی قابل تعمد در هنر بود.
ساختارگرایان از «فیلون» یهودی نقل کردهاند که نخستین فرزند خدا کلمه بود، و عزیمت این مفهوم به خطه هنر، از اول قرن تا دهه ۶۰ به طول انجامید. پدیده «هنر مفهومی» نیز بر این بستر زاده شد و مثلث ایده، زبان و نفی شیئت اثر، محور این سبک گردید. بدیهی است این رهیافتی انتقادی بود. انتقادی در باورهای نظری، که حتی مقابله با حاکمیت مقتدرانه تصویر و عناصر بصری، برای ایجاد مهملی به جهت ظهور ایجاد بیان جدیدی در هنر گردید.
اما سوال اساسی ما هنوز باقی است؛ «دغدغه هستی شناسانه چگونه مطرح میگردد و رابطه آن با اثر هنری چیست؟» آنچه مشخص است هنرمند با رویکردی عقلی و بستری مفهومی، با تکیه بر تجربه زیست خود درگیر این معنایابی میشود.
در تعریف؛ هستیشناسی را مطالعه سرشت بودن و درک کلی عالم وجود تعریف کردهاند. در لفظ سادهتر، فهم وحدت هستی و درک عناصر عقلانی و پدیدارهایی مانند نفس، ماده، خدا و… البته این امور متمایز با شناخت وجودهای جزیی است؛ مثل اشیا، فرم و یا…
پس این تناقض آشکار مطرح میشود که این کلنگری با رویکرد عقلانی، با مفاهیم انتقادی جزیی و پرداختن به امور دکوراتیو و در عین حال نقد سیاسی و اجتماعی، در قالب اثر هنری مسائله دارد. حداقل هستیشناسی هنرمند با پرداختن به وجوه اقتصادی، ارتباطی و امور جارییه جمع ضدین است. و از سویی هنر حکمی شرقی مانند خوشنویسی که استوار بر عرفان منطبق بر هستیشناسی خود است در این مسیر ظاهرا دچار امهاء عمق معنوی خود گردیده است.
پس در هر دوسویه هنر معرفتی و هنر محسوس با ذوق استاتیک غربی و دغدغه کلنگری مسئله مهمی است. کمبود این توجه و مصادیق آن، در تولیدات هنری، جهتگیریهای فروش و ارائه آثار و اتفاقات فرهنگی این روزگار مشهود است.
به طور مثال پدیده نقاشیخط و خروج خط از ظواهر نشانهای نمادین به ساحت نمایهای، و ارجعیت کارکرد فرمگرا در سنت نقاشی معاصر قابل بحث است. دقت کنیم، وجود نقاشیخط به جای خود، و وجود خوشنویسی در مکان خود قابل تامل است. اما یکی نتیجهگیری از دیگری نیست.
خوشنویسی با آن اساس کلنگر، استوار بر هندسه مقدس و لبریز از راز و رمز تجلی خداوند و سرشار از دغدغه وجودشناسی، امروز به سوی سطحی استاتیک و محسوس در حرکت است؛ فرمی سانتیمانتال و لهجهای فرنگیمأب.
کوشش برای ارائه آثار قدیمی، با رویکرد جدید در بازار هنر، و تقویت امکانات این رویه، امری پسندیده و مقبول است. اما توجه به اساس نظری و آرمان و اندیشه و تحلیل، و نشاط فکری این نحلههای اصیل چون نگارگری و خوشنویسی، تقدم بر امور اقتصادی دارد. پارادوکس در هنر علم بهتر است یا ثروت هم معنا دارد آیا!
در غروب تمدن عظیم غرب، گویا دوران واپسین انسان فرا رسیده است. آن دیوزده عاقل، «نیچه» چنین میگوید: «موجودی ظهور میکند بیروح، تهی از تعهد و عشق، که توانایی تخیل ندارد و از زیستن بریده است، از مخاطره میهراسد و تنها گوشهای امن و آسوده را میجوید.»
و یا به قول شاعر انگلیسی «باتلر بیتس»: «اعلی مردمان بین که عاریاند از هر باوری، و سفلهگان نگِر که راسخاند در اشتیاقشان.»
باید که ظریف نگریست و انتخاب مسیر برای حوزه هنر را در گرو بحرانهای اقتصادی و یا اضافهخواهیهای ظاهرگرا قرار نداد. این قلعه هنر متفکر بومی و عمیق، هنوز هم امکان جوانهزدن اندیشه را به خودی خود داراست و دمیدن روح اندیشه واجبتر از لباس تازه است. مگر فراموش کردیم در محاصره اتوبانها، چه بر سر محلههای باصفا و معماری شهرهای قدیمی ما آمد و به مکان عبور موقت تبدیل شد. پس حفظ روح یک سنت، حفظ فرادهش زمان به یک فرهنگ است.
[author image=”http://www.homaartgallery.com/Files/ProfileFiles/big_51.jpg” ]جاوید رمضانی |هنرمند عکاس | مدیر وبسایت تندیس[/author]
در واژه نامه دخدا معنای پادافره یا همان باد افره آمده :بمعنی عقوبت و جزای گناه و مکافات بدی باشد. (برهان ). بمعنی مکافات بدی است . (آنندراج ) (انجمن آرا) (جهانگیری ) :
ای کرده سعی و مکرمت خوان عدل تو
پاداش خوار معده ٔ بادآفراه را.
حال منظور نویسنده از :تابستان آغازگر روزگار پادافره طبیعت است ” یعنی تابستان آغازگر روزگار مکافات و عقوبت طبیعت است؟
یا در نوشته:”عسرت این زمانه ما گویا پادافره شفافیت و زلالی در فطر نوید میدهد.” یعنی ما در عید فطر باید مکافات و جزا پس بدهیم؟
این کلمه یعنی چه : پارامتری هربه شده ” هرچه گشتیم کلمه “هربه” را نیافتیم !
یا استفاده از صیرورت چه معنایی دارد ؟ صیرورت یعنی :صیرورت . [ ص َ رَ ] (ع مص ) گردیدن . شدن . (غیاث اللغات ). گشتن . صیروره. رجوع به صیروره شود. واقعا چه اصراری به استفاده از چنین جملات سنگینی دارید؟
صرف استفاده از جملات و کلمات چیده شده مطول و سنگین چه تناسبی با ادبیات و شیوه نگارش این سایت دارد؟
واقعا مفهوم این کلام را توضیح دهید :
سوژه به گوشه متافیزیک غربی تبعید گردید و زبان محور این معنایابی شد، ذهن جایگاه خود را به زبان داد. نتیجه؛ تحولی قابل تعمد در هنر بود.
الله و اعلم از این کلام ! باور بفرمایید هر چه کلام عجیب و غریب تر باشد نشانه ای از تبحر و سواد نویسنده نیست!
در معانی و مفهوم جملات شما بسیار تناقض دیده میشود. از سویی قرار است این نوشته ها حدیث دل نویسنده باشد یا زبان گویای وب سایت هنرهای تجسمی تندیس؟
شما با این زبان گویا مطول و پر واژه و ارجاعات هگلی و نیچه ای چرا نقدی بر وضعیت موجود هنر براساس ساختار نقد انگارانه و علمی نمیدهید؟
این که هر از گاهی (پانزده هر ماه) ما چشممان و گوشمان به کلام عجیب و گاه کنایه آمیز شما روشن شود و ندانیم مخاطب شما کیست و چرا چنین فلسفه وار در این وادی گام برمیدارید ، اصلا نشانی از قدرت و استیعلای کلام تندیس در وادی هنر ندارد!
من مشتری داێم پیشخوان تندیسم و میخوانم و میبینم و میاموزم ! اما انتظار دارم مدیر یک وب سایت با این دانش کلامی بی حد و حصرش نگاهی واقع بینانه به هنر این مرزو بوم داشته باشد و کلامش را رک و پوست کنده و با لحن امروزی روایت کند تا ما هم بفهمیم .
ببخشید بی سوادی ما را که شاید ما فاقد درجات درک و شهودیم .
ارادتمند شما
دوست گرامی
اقای دکتر فاضل یا فرهاد فاضل عزیز
از توجه شما به نوشته های خودم تشکر میکنم و ساده تر مینویسم چشم.
وجود یک مخاطب هم خوب است ودلیلی برای تشویق اندیشیدن و تفکر
دقیقا با نظر شما موافقم . هر بار آمدم این مطالب را خواند تا چند روز گیج بودم . واقعا چه اصراری به این نوع نوشتن که در معنی کاملا همه چی گم میشود دارید جناب رمضانی ؟
از آقای فاضل واقعا ممنون هستم .
دوست من
ادبیات تمدن ساز است سوای محتوا فشار در فهم معنا هم بد نیست .
باسلام
ممنون از مطالب خوبتون..
خیلی هم خوووب