بی بروبرگرد هنر امروز ما در مقطع «بفروش» است.
صنعت میکس مواد و تولید اثر، رابطه خریدار و فروشنده، بررسی اصول MBA برای بیزینس پلان، لایک بیشتر، شرکت در گنگها و مهمانیها و غیره. به نوعی قانقاریای از بالا و پایین دچار شدهایم. آدم نشسته میبیند از شست پا دارد سیاه میشود و بوی گند میگیرد. خب این البته منجر به حذفِ فکرکردن و درک لذت و نفی زندگی کردن هم میشود. شکمها بزرگ و کلهها کوچک میشوند. عین نقاشیهای مرحوم اردشیر محصص، البته خانهها، ماشینها، ویلاها و غیره هم بزرگ میشود. آدمی، به چه آدمی خوانده میشد، یادم رفته!
هاکذا که چه بگوییم. در نامه قبلی مورد هجمه دوستان فاضل بودیم که پدرجان چه سخت مینویسی، چرا مطلب مشکل خوان است و غیره. خب بنده هم عبرت گرفتم و با همان زبان محاورهای ۷۵ کلمهای مشغول نوشتن شدم که حق با مشتری است. صد البته که این روزها فشار آوردن به مغز بهداشتی هم نیست! سعی میکنم با همان زبان لری خودمان (البته بنده اجدادم لر بودند، توهین به قومیتها نشود.) مسائل مورد دغدغه این ذهن حقیر را توضیح دهم. از کلمات قابل تامل که برای این وجیزه میتوانم اختراع کنم «عقل آچاری» است. امروزه در عرصههای هنری همین «عقل آچاری» خوب کار میکند.
یکی از دوستان بین رده سنی ۳۰ تا ۴۰ سال که امروز گالریست است و در رأس اسم و شهرت، میگفت: «نسل ما، “هنرمندان مدرن عقب افتاده” (که کلمه مناسب آن از «مد افتاده» است) را در مقام استاد و هنرمند و منتقد و غیره با سخت کوشی بیرون انداختیم. هنر پر تحرک بعد از اینها را، یعنی بعد از مدرنها را (که ایشان همان لفظ مفهومی را برایش ارائه دادند)، جایگزین کردیم.» در حال حاضر ایشان هم دچار تناقض هستند. باید گفت آن هنر مفهومگرا، که البته میدانیم یعنی نظریهمحور، پویا و مقاوم در برابر شی شدن اثر هنری، که در نتیجه خوب به فروش نمیرود را کنار گذاشته است و سعی میکند انواع شلختهبازیهای با قاعده (که قاعده هنرمند فرنگی است و ذوق اکسپوها) را در قالب شی و هنرمند والا به خورد تهران و دوبی بدهد.
خلاصه ریختشناسی اثر با بیریختسازی آن در کنار تولید بازار هنر آبرومند درگیر است. به قول مرحوم وارهول «همین است که هست.» بماند که به قول جناب فوکویاما تاریخ متوقف شده و توهم پیشرفت که گذر تاریخ مدرن را شکل میداد از دست رفته است. تاریخ گاهی گذشته را نشان میدهد و گاهی آینده را و به ندرت زمان حال را.
مطلب دیگر آنکه در سایت شروع به ثبت خاطرات هنرمندان نسلهای گذشته کردهایم که بحران مستندنگاری و نظریهپردازی داریم و خلاصه ارتباط هنر و زندگی و ارزش کیفیت زیست انسان در پرداختن به کارکرد اصلی این مقولات است که هنر، صنعت، علم و اقتصاد را بهر چه به کار میبریم و به چه کار میآیند.
جاوید رمضانی
۳ مرداد ۹۴