وقتی هنر به نفع فلسفه کنار می‌رود

سحر افتخارزاده، تندیس: علی میرعظیمی، فارغ التحصیل رشته گرافیک، در اولین نمایشگاه انفرادی خود در تهران، گالری “اُ” را تبدیل به محل مواجهه با چیزی کرده است که راه را بر هرگونه تلاش معناسازانه ذهن مخاطب می‌بندد. چیدمان میرعظیمی با اسمبلاژهای زمخت، که قطعات خود را در هرگوشه ساختمان “اُ” پراکنده‌اند، اغتشاشی گنگ را نمایش می‌دهد. یک واسازی فرمی – مکانی، یک آشفتگی همانند آنچه در مراحل اولیه ادراک یک تصویر یا پدیده در ذهن اتفاق می‌افتد. قطعاتی از ابزارهای روزمره شهری در ترکیب‌هایی نامانوس تبدیل به دستگاه‌هایی مهیب شده‌اند که با چیدمان خود، فضاها را به هم مرتبط می‌کنند. این ارتباطات، بافتی پیوسته در کل مکان گالری به وجود آورده، مکان را از آن خود کرده و آن را تبدیل به جایی برای وقوع پردازش داده‌هایی پراکنده و ناقص کرده‌ است. گویی درون ذهنی را نگاه می‌کنیم که در یک وضعیت قرنطینه، همچون بیماری تحت مراقبت یا شاید بتوان گفت تحت نظارت و کنترل در حال بازیابی داده‌ها در جهت ادراک و بیان چیزی موهوم است. این هذیان در عین اینکه بیرون از ذهن مخاطب و در “آنجا” هست، درون ذهن مخاطب نیز به صورت تصویر بازتاب می‌یابد و پروسه‌ای مشابه برای ایجاد ارتباط بین تکه‌ها و برساختن یک عبارت واضح یا یک تصویر منسجم را طی می‌کند. این پروسه با خواندن حجم زیاد متون به ظاهر مغشوش و پراکنده دفترچه نمایشگاه، پیچیده‌تر شده و ذهن خواننده-تماشاگر را به بازی می‌گیرد. واسازی آثار و تجزیه آن به تصاویر و قطعات جدا از هم، عدم قطعیت معنا و تعویق دستیابی به آن را فرایاد می‌آورد.
عنوان این رویداد “نمایش نمایش نمایش” است. و معادل انگلیسی آن؛ Spectacle Appearance Gesture.
Spectacle یا “نمایش” از مفاهیم مورد توجه جنبش سیتواسیونیست‌ها و به طور دقیق‌تر هسته اصلی “جامعه نمایش” گی دُبور است. Appearance که در فلسفه، معنایی معادل فنومن دارد، ما را به کانت می‌رساند. و Gesture یا حالت بیان به عنوان ریشه ابتدایی زبان، اشاره به حالتی موهوم از بیان دارد که منجر به ادراک مشخص نمی‌شود بلکه تصوری گنگ از پدیده به نمایش درآمده می‌سازد. علاوه بر این ارجاعات فلسفی-نقادانه،‌ در این رویداد، تاثیر دیدگاه‌‌های مارسل دوشان بر آثار واضح است. گویی با برآیندی از تفکرات فلسفی -زبانی گوناگونی مواجهیم که در طول تاریخ هنر، وجه دیداری و بازنمایانه هنر را به چالش کشیده‌اند.

o-gallery-sahar-naghd

میرعظیمی با تکیه بر دیدگاه‌های آوانگاردی همچون دادائیسم و لتریسم و نیز نگرش‌های پست مدرن به زبان، در واکنش به نمودهای هنر معاصر با جسارت به دنبال تولید متنی باز است. نوع برخورد این هنرمند با اجزاء سازنده اسمبلاژهایش بسیار رها و می‌توان گفت بی‌پروا و فارغ از قید و بندهای زیبایی‌شناسانه و در جستجوی زبان خود است.
اما ضرورت وجودی این اعتراض جسورانه در موقعیت مکانی-زمانی اکنون چیست؟ این هنرمند پس از این چه می‌تواند بیافریند! آیا دیگر می تواند اثری تولید کند؟ آیا این اثری هنری است یا تنها یک بیانیه بلند است که بدون دفترچه خوش پرداختِ خود، هیچ نیست؟ آیا هنر معاصر و زندگی روزمره آنچنان که در بخشی از متن دفترچه این نمایشگاه آمده “به مشمئزکننده ترین شکل ممکن توسط نهادها به هم نزدیک و شبیه شده‌اند” ؟ و یا هنر معاصر ما بیشتر آغشته به نوعی رونوشت سازی است تا روزمرگی؟ اگر قرار است هنری در اعتراض به نمودهای بازنمایانه دیگر، از تولید معنا سر باز زند و فقط یک چیز، همان که هست، یک ژست، یک نمایش هذیانی باشد، پس چرا برای فهم این رویداد نیاز به حجمی از تفکر و فلسفه هست؟ پس می‌توان گفت این چیز هم، به پشتوانه‌ای نظری برای تایید مشروعیت حضور خود بعنوان اثر هنری قابل نمایش در گالری و نه جای دیگر، نیاز دارد. اما در اینجا هنر فدای فلسفه شده و دیگر نمی‌تواند به تنهایی نعش خود را به دوش بکشد. گویی علی میرعظیمی آخرین اثر خود را خلق کرده. فیلسوف-هنرمند، هنرمند بودن را رها کرده و فیلسوف شده است. یا بهتر است بگوییم به دام زبان فلسفه افتاده است. اما…
اما اگر فرایند معناسازی راه خود را از میان آشفتگی تکه‌ها باز یابد و تاویل تماشاگر آغاز شود، این چیز معناگریز، شروع به تولید زنجیره‌ای از معانی می‌کند. تصویر، گریزی از این روند کارکرد ذهن تماشاگر ندارد.

o-gallery
به یک تاویل، چیزهای پراکنده به نمایش در آمده در “اُ” تکه‌های گسسته یک تفکر مغشوش در ذهنی بیمار هستند که در حالتی بین خواب و بیداری در تلاش است تا مسئله‌ای را حل کند و ماشینی را بسازد. روشنایی لامپ‌های مهتابی امیدی در تاریکی است، که این دستگاه در حال به راه افتادن است و از بستر بیماری بلند خواهد شد. این بیمار که رگ‌هایش به برق وصل شده، بخشی از ذهن بیمار این شهر است که اینجا در این گالری و نیز هرجای ممکن دیگر در حال برساختن واقعیتی رویاگونه از جنس هنر و اندیشیدن است. شاید بتواند آرام آرام تکه‌های خود را جمع کند و دستگاه را کامل کند. اما همین هم ممکن است تصویری در خدمت و تحت کنترل جامعه نمایش باشد، چرا که در آن حرکت می‌کند و در آن هست، هرچند تلاش می کند که جزئی از آن نباشد.
شاید نمایش علی میرعظیمی تلاشی باشد برای حرکت در خلاف جهت آنچه در هنر معاصر ما در حال وقوع است. هنری که در هذیانی بیمارگونه به سر می‌برد و سعی بر آن دارد تا تکه‌هایی بی‌ارتباط را به هزار گونه مختلف به هم ربط دهد تا بلکه چیز با‌ربطی از آن پدید بیاید. اما به هر حال رویداد گالری “اُ” نیز بخشی از همین هذیان گسترده است.

سحر افتخارزاده
مرداد ۹۴