تهران سالهاست در تمامی زمینه ها مرکزیت یافته است , اقتصاد,سیاست و هنر . شماره ۳۱۷ مجله تندیس حاوی پرونده ویژهای تحت عنوان هنر خارج از پایتخت میباشد که به بررسی چگونگی ارتباط اقتصاد هنر و نگارخانه ها در تهران و شهرستان پرداخته است . مطلب زیر را داود ارسونی در تقابل جریان نگارخانه شهرستان و تهران نوشته است و در این میان به تاریخچهای از شروع نگارخانه داری و برگزاری نمایشگاههای هنری در شهرستانهای ایران پرداخته است . منتظر نظرات شما را در انتهای نوشتهها هستیم.
[divider style=”solid” top=”20″ bottom=”20″]«…چون این اوقات عمل ترتیب نقاشخانه از هر حیث شده است،اعلان و اعلام میشود کـه از ایـن تـاریخ به بعد هرکس خواسته باشد طفل خود را بـه نـقاشخانه ببرد،نقاشخانه دولتی باز است و صنیع الملک روزهای شنبه را خود به تعلیم شاگردان خواهد پرداخت و سایر ایام شاگردان در همان نـقاشخانه از روی پردههای کـار استاد و صورتهای باسمه فرنگستان و غیره نقاشی و به تحصیل این صـنعت بدیع میپردازند و روزهای جمعه که ایام تعطیل ملت و دولت است به جهت آمد و شد تماشاییان قرار شده است کـه از نـوکران دربـاری و سایر اصناف اعم از هرکس طالب نقاشخانه باشد بیایند و تماشا نمایند.به جـهت اطـلاع ناظرین اعلان شد.»[۱]
وقتی در فروردین ۱۲۴۱ هــ ش صنیع الملک(ابوالحسن خان غفاری) بنا به دستور ناصرالدین شاه آگهی تاسیس هنرستان نقاشی را در روزنامه دولت علیه ایران چاپ کرد, شاید به روزگاری نمی اندیشید که تهران سال ۱۳۹۴ ، میزبان ۱۹۶ نگارخانه باشد.
همیشه مرکزیت و پایتخت بودن برای شهرهای ایران مزیتهایی داشته است. از هگمتانه تا تهران در هنگامه پایتختی ، همگی میزبان شکوه و جلوه هنر ایران زمین بودهاند. در این میان ولایات و شهرستانها گاهی به واسطه خان و وکیلی ، گاهی به واسطه سوگلی حرم همایونی نیز از الطاف همایونی به دور نمیبودند. شهرستان و روستا در هنگامه آغازین مدرنیت در ایران تبدیل به واژهای معادل توهین و ناسزا شد . دهاتی بودن درجهای از نزول شخصیتی انسانی است که پس از مهاجرت ، نهایتا بعد از یک نسل تبدیل میشود به «شهری» و «تهرانی»، و به درجهای از انسانیت مدرن ارتقا میابد که ناخودآگاه تمامی تفکرو تولیدات او را نیز به کیفیتی غیرقابل تصور میرساند. در اینجا تولیدات «پایتخت وند» شهرستانی یا روستایی دیگر کره و دوغ محلی نیست که بشود به آن نازید و کیفیتی ورای کره پاستوریزه تولید شده در شهر را داشته باشد. بلکه تولیدات فرهنگی و هنری او را نیز شامل میشود ،که در پایتخت منتشر و کیفیتش به مانند کره و دوغ محلی او پر از اصالت و وجاهت اصیل ایرانیست.
همانطور که هنرمند پایتخت سعی در نمایش گذشته روستایی و ولایاتی خود است ، هنرمند شهرستانی نیز عاشق تهرانیزه شدن است. نه از نوع و شکل برگرفته از مدرنیت نهفته در جغرافیای شهری پایتخت ، بلکه نزدیکی به مناسبات اقتصادی و نمایشی شهری که در آن از بیدروپیکری ممکن است با برپایی نمایشگاهی میزبان نهایتا ۵۰۰ نفر بازدید کننده از شهر ۸ میلیونی باشد. اما اگر همین نمایشگاه را در شهر کوچک ۲۰۰ هزار نفری خود را با ۱۰۰ بازدید کننده برگزار کند دچار افسردگی روحی و روانی ناشی از کمبود بازدید خواهد شد.
این که در پایتخت «خریدار» است و تماشاچی «فهیم» ، و در شهرستان فرهنگ خرید و تماشا وجود ندارد نیز از دیالوگ های تکراری این روزگار است که شروع آغازین قصه هنرمند و نگارخانه شهرستانی میباشد.
تولیدات «پایتخت وند» شهرستانی یا روستایی دیگر کره و دوغ محلی نیست که بشود به آن نازید و کیفیتی ورای کره پاستوریزه تولید شده در شهر را داشته باشد. بلکه تولیدات فرهنگی و هنری او را نیز شامل میشود ،که در پایتخت منتشر و کیفیتش به مانند کره و دوغ محلی او پر از اصالت و وجاهت اصیل ایرانیست.
معلوم نیست نخستین نگارخانه خصوصی شهرستان توسط چه کسی و کجا تاسیس شده است. اما هر شهری از شهرستانهای ایران روزگاری محلی داشته به نام خانه جوانان ایران و ردپای نخستین نمایشگاهها و نگارخانهها را در دوران مدرن باید در آنها جست.اولین خانه جوانان در خرمشهر شروع به فعالیت نمود و تعداد این خانه ها در سال ۱۳۵۱ به ۱۰ واحد، در سال ۱۳۵۳ به ۱۳ واحد و در سال ۱۳۵۷ به ۲۰ واحد افزایش یافت که شامل شهرهای خرمشهر، آبادان، کرمانشاه، قم، همدان، مهاباد، شمیران،میانه، مراغه، رشت، تبریز، ارومیه، مرند، شبستر، بابل، ساری، بجنورد، سمنان، شاهرود و بوشهر بود.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، خانه های جوانان هلال احمر با وظایف مشخص و تهیه دستور العمل اجرایی که در تاریخ ۲ مرداد ماه ۱۳۶۰ به امضاء سرپرست جمعیت وقت هلال احمر و قائم مقام وزیر آموزش و پرورش در جمعیت رسیده بود به کار خود ادامه دادند. در فروردین سال ۱۳۶۱ بنا به تصویب هیأت اجرایی جمعیت، خانه های جوانان به مراکز پرورش اسلامی تغییر نام یافت و از خرداد ماه سال ۱۳۶۱ بنابر مصوبه دیگری از هیأت اجرایی جمعیت، مراکز پرورش اسلامی به صورت مستقل تحت عنوان سرپرستی مراکز پرورش اسلامی جوانان هلال احمر به عنوان زیرمجموعه ای از معاونت خدمات اجتماعی به کار خود ادامه دادند و در نهایت با این تغییر پرونده فعالیت تجسمی این مراکز برای همیشه بسته شد.
با گشتی در تاریخچه برگزاری نمایشگاههای این مراکز ،که به گونه ای سلف فرهنگسراهای امروزی هستند، متوجه میشویم که با توجه به وجود چنین مکانی برای عرضه و نمایش آثار تجسمی در شهرهای یاد شده به جز چند مورد مانند شبستر ، قم، میانه ، مراغه و مرند دیگر شهرها در دوران بعد، شاهد ظهور هنرمندانی بودند که سنگ بنای نمایش نخستین آثار خود را در همین خانه های جوانان نهادند. این مراکز هرچند دولتی به شمار میرفتند اما سازوکارهای فرهنگی شگرفی در دوره خود ایجاد کردند که پس از انقلاب به نوعی بر عهده سازمان تبلیغات اسلامی و سپس حوزه هنری قرارگرفت.
دورهای که در آن قبل از تحول نوین اعضای شاخص آن با چاپ نقاشی های انقلابی به صورت پوستر و نمایش آنها در ساختمانهای مصادرهای که به هیچ وجه شبیه نگارخانه نبودند توانستند سنگ بنای نخستین نگارخانه هنر نوین اسلامی را به عنوان «خانهی سوره» ابتدا در تهران و سپس در اصفهان و ساری و کرج و… بنیان گذارند.
در سال ۱۳۲۶ توسط شرکت نفت ایران و انگلیس نمایشگاهی پربار از آثار سمبات در-کیورغیان [۲]در ساختمان فرهنگی این شرکت در آبادان برگزار شد و تقریبا تمامی آثار به نمایش گذاشته آن به فروش رفت. سمبات در اردیبهشت ۱۳۳۷ این تجربه موفق را بار دیگر در یک ساختمان مسکونی مدرن در بریم آبادان تکرار کرد و به نوعی مکان را تبدیل به یک نگارخانه دایمی کرد. او قبل از آن در سال ۱۳۲۸ نگارستان سمبات را در چهارباغ اصفهان دایر کرده بود .نگارخانهای پر از تابلوهای آبرنگ از مناظر اصفهان که روزانه دهها و صدها توریست را به خود جلب میکرد و فروش خوبی هم داشت.
«نقاشیهای آبرنگ سمبات از بارو و پل و کاخ و میدان و کوچه و بازارهای اصفهان بیشتر گردشگران غربی را به سوی خود میکشید. نگاه سمبات به محیط و آدمان اطرافش، با این که از درون بود، در عین حال نگاهی بود از دور؛ گویی سمبات از چشم یک غربی به اشیاء و افراد نگاه میکرد و آن را به گونهای میدید که تا کنون نقاشان بومی ایران ندیده بودند. آبرنگهای سمبات، بیان «غربیانه» مضمونهای ایرانی است. از این رو، این نقاشیها بیدرنگ به چشم و دل بازدیدکنندگان غربی نگارستانش مینشستند و به فرنگستان راه مییافتند. البته، تعداد زیادی از آثار سمبات را مشتریان ایرانی هم میخریدند.»[۳]
ساخت یک نگارخانه با دیوارهای سفید و نورپردازی حرفهای در شهر کوچک و دور افتاده مسجد سلیمان از دیگر اتفاقات در آن دوران معمولی و امروزه عجیب بود که توسط افرادی مانند سمبات از آن حمایت شد و حتی با دعوت از چند هنرمند نه چندان معروف انگلیسی در دهه ۲۰ شمسی ، مسجد سلیمان نیز شاهد یک نگارخانه هرچند غیرخصوصی در بطن خود بود.
همانطور که سینما تاج (نفت فعلی) در آبادان روزگاری محل نمایش آثار نقاشی هنرمندان بود ،خیلی قبل تر از آن در بندرانزلی ابراهیم مرادی در سال ۱۳۰۹ نخستین استودیوی فیلم سازی ایران را به نام «جهاننما» تاسیس میکند و در کنار فعالیتهای سینمایی خود نمایشگاهی از عکسهای صحنه وپشت صحنه در محل این استودیو برگزار میکند تا نام وی هم به عنوان نخستین برگزارکنندگان نمایشگاه عکس مطرح شود .[۴]
اما این که فردی از آحاد ملت پیدا شود تا با سرمایه گذاری شخصی نگارخانه تاسیس کند را به جز در تهران جای دیگری سراغ نداریم .نخستین نگارخانه مدرن ایران با عنوان آپادانا کاشانه هنرهای زیبا توسط استاد محمود جوادیپور،حسین کاظمی و هوشنگ آجودانی در تهران برپا شد(۱۹۴۹/۱۳۲۸ شـ)این دومـین نگارخانهای بود که در ایران بـه راه افـتاد و در مـدت یک سال فـعالیتش،نقش مـؤثری در پیشبرد جنبش نوگرایی و آشـنا کـردن مردم با آثار نو ایفا کرد.[۵]
با شکلگیری«آپادانا»واژه«گالری»برای نخستین بار وارد فرهنگ هنری ایران میشود.با ورود ایـن واژه بـه زبان فارسی،آرام آرام واژه«نگارخانه»معادل فارسی«گالری»نیز در فرهنگ هـنری ایـران شکل میگیرد. پس از آن «نگارخانه استتیک» توسط مارکو گریگوریان در سال ۱۹۵۴ ، نگارخانه «هنرجدید» توسط ژازه تباتبایی که توانست نخستین مکان ارایه آثار هنرمندان اروپایی باشد، آتلیه کبود توسط پرویز تناولی در ۱۳۳۹ ، تالارایران یا قندریز توسط منصور قندریز در ۱۳۴۳ ، از پیشگامان نخستین نگارخانه های ایرانی در پایتخت هستند.
اما با گذر از تاریخ و رسیدن به دوران مدرن هنر ایران هنوز تاریخچه مدون و مشخصی از حضور نخستین افراد در شهرستان که به مانند پایتخت بتوانند سردمدار و پایهگذار یک نگارخانه شخصی در شهر خود باشند، موجود نیست. بیشتر حرکتها پس از تاسیس آتلیه شخصی هنرمند اتفاق افتاده است. آتلیهای تاسیس،هنرجویانی مشغول به تحصیل و سپس در پایان دوره نمایشگاهی از فارغالتحصیلان دوره در آن مکان برگزار میشد و بالطبع نام «گالری» و نگارخانه به خود میگرفتند. یکی از قدیمیترین نمونههای شهرستان که نام نگارخانه را هم به خود به همراه دارد، «نگارخانه آبی» است که توسط احمد نصراللهی در سال ۱۳۵۶ در شهر بابل تاسیس شد.
اما اطلاق نگارخانه به آتلیه و آموزشگاه و سپس تبدیل آن ها به یک مکان مستقل برای نمایش آثار هنری در اواخر دهه ۸۰ شمسی و اوایل ۹۰ به اوج خود رسید. اخبار فروش اثر و میلیونر شدن تعداد انگشت شماری از هنرمندان و معروف شدنشان به شهرستان ها رسید. آثار هنرمندان ایرانی در حراجهای بینالمللی عرضه شد و با قیمتهای بالا به فروش رسید، حراجها و نمایشگاههای فروش آثار هنری شکل گرفت و سرمایهگذاران ، عرصه هنر را جای مناسبی برای سرمایهگذاری و کسب سود دیدند. هنرمند دور از پایتخت صدای خوش دهل را شنید و تصمیم به مهاجرت فی الفور به پایتخت در سردواند و یا در شهرِ خود به دنبال تاسیس و شرکت در یک نمایشگاه گشت.
هوشمندی تعدادی از موسسان ، جذب علاقهمندانی بود که سوار بر خودروهای میلیاردی خود در کنار جیب پرپول ناشی از تولید طبقه جدید متول اقتصادی علاقه به هنرمندشدن و حامی هنر بودن داشتند.
تحولات یکی دو دهه اخیر جایگاه ویژهای برای اقتصاد هنر ایجاد کرده بود .در این دوره، متقاضیان تاسیس گالری هم افزایش یافت و نسل جدیدی از گالریها را وارد عرصه فعالیت کرد که تمرکزشان بر اقتصاد هنر و خرید و فروش آثار هنری بود. دولت محمود احمدی نژاد با اعلام اعطای مجوز به ۲۶۵ نگارخانه در چهارسال دولت دهم رشد ۱۷۹ درصدی تاسیس نگارخانهها را با افتخار اعلام کرد.[۶] تهران سرآمد اعطای این مجوزها بود . اما موسس نگارخانه شهرستانی باید کسب تجربه میکرد.جذب سرمایه ، جذب خریدار و جذب مخاطب روی دیگر این استارت آپ هنری بود که بی هیچ دانشی فقط براساس علاقه و یا سرمایه راکدی شکل میگرفت که آیندهای نامعلوم را رقم میزد.
هوشمندی تعدادی از موسسان ، جذب علاقهمندانی بود که سوار بر خودروهای میلیاردی خود در کنار جیب پرپول ناشی از تولید طبقه جدید متول اقتصادی علاقه به هنرمندشدن و حامی هنر بودن داشتند.از این میان کم نبودند فعالان اقتصادی و صاحبان صنایع تولیدی که با عشق به خرید تابلو میپرداختند و چشم امید هنرمندان شهر خود بودند . اما بحران اقتصادی ساخته شده براساس سیاست های غلط هشت ساله دولت محمود احمدی نژاد آخرین تیر خلاص را نیز بر پیکر مراکز تولیدی ایرانی – شهرستانی زد و آرام آرام خریداران دیروزی آثار هنری خود تبدیل به فروشندگان جدید آثار هنری شدند . اما آیا خریدار جدیدی وجود داشت؟
بیش از ۹۰ درصد از حدود ۲۰۰ نگارخانه موجود در تهران که با حمایت مرکزهنرهای تجسمی روز به روز افزایش مییابد ، به بخش خصوصی وابسته است . اما در شهرستان این روند متفاوت است و از ۱۹۰ نگارخانه موجود در شهرستانها بیشتر آنها وابسته به مراکز دولتی میباشند.استانهای مازندران ،فارس،خراسان رضوی و اصفهان دارای بیشتر نگارخانه در سطح کشور هستند که هنوز بر خلاف سلف های پایتخت نشین خود چندان وارد حوزه اقتصاد هنر نشدهاند.
مجید ملانوروزی، مدیرکل هنرهای تجسمی با علاقهمندی از تاسیس نگارخانهها حمایت میکند و میگوید: باید از افرادی که شرایط قانونی برای تاسیس گالریدارند و دوست دارند در این عرصه حضور داشته باشند، استقبال کرد. به گفته او در یک فضای رقابتی، گالریهایی که میتوانند ارتباط موثری با هنرمندان و مخاطبان برقرار کنند و در فروش آثار و اقتصاد هنر موثر باشند، پابرجا میمانند و در غیر این صورت از عرصه کنار میروند. ملانوروزی اعتقاد دارد نگاه و هدف فرهنگی در هنر را باید در دوسالانهها و جشنوارهها برنامهریزی کرد و گالریها بر نقش اقتصادی و فروش آثار هنری متمرکز شوند؛ چراکه در گالری اقتصاد است که اهمیت و اولویت دارد.[۷]
هنرمند شهرستانی فارغ از دود و ترافیک و شلوغی پایتخت با فراغ بال بیشتری به خلق اثر میپردازد، زمان مطالعه بیشتری دارد پس اگر هوشمند و خلاق باشد باید بتواند اثر بهتری را نسبت به سلف پایتخت نشین خود خلق کند
اما با رویکرد اقتصادی نگارخانهها دیگر نباید انتظار حضور پرشور شهروندان را در نمایشگاهها داشته باشیم ،چون مهم جذب خریدار است و دیگر مفهوم ارتقای سواد بصری مخاطب برای هنرمند شهرستانی معنا نخواهد داشت. چون قرار است جشنوارههای دولتی این وظیفه را برعهده گیرند.پس هنرمند و همچنین صاحب نگارخانه دچار پارادوکس عجیبی خواهند شد ، چرا که درصورت سوت و کور بودن یک نگارخانه و صرفا فعالیت اقتصادی که منظور نظر مدیرکل ارشد هنر کشور است ، با وجود رسانههای دیجیتال چه نیازی به احداث فیزیکی این مکان هست؟ مکانی که بر خلاف تهران دارای سدهای بسیاری برای تاسیس و نظارت است . چون در شهری کوچک نیروهای نظارتی وقت و حوصله بیشتر دارند تا به کف ، دیوار ، تابلو و حجاب هنرمند ومیزان پوشش مجسمهها و نقاشیها و بازدید کنندهها بپردازند تا کلان شهری مانند تهران ! از این رو بازهم نگارخانهدار شهرستانی مظلوم واقع شده است. حتی از جانب هنرمندان. چرا که هنرمند برای به دست آمدن مضنه نمایش و قیمت میخواهد «استارتش» را با هزینه کمتر در شهرستان محل تولد خود بزند ، بستگانش را دعوت کند ، گلها و بستههای شکلات هنرجویانش را جذب کند ، سپس با رایزنی ، آثارش را در «تهران» به «خریدار» اصلی که قدر گوهر میشناسد عرضه کند! هرچند در واقعیت هم این نگرش چندان دور از ذهن نیست. هنرمند شهرستانی فارغ از دود و ترافیک و شلوغی پایتخت با فراغ بال بیشتری به خلق اثر میپردازد، زمان مطالعه بیشتری دارد پس اگر هوشمند و خلاق باشد باید بتواند اثر بهتری را نسبت به سلف پایتخت نشین خود خلق کند ، و چون هزینه کمتری نیز برای آتلیه شخصی و دیگر هزینههای جاری زندگی داده است ،میتواند با سود مناسبی کارهایش را در تهران به فروش برساند . و این اتفاقی است که فقط تعداد انگشت شماری از گالری های تهران به درک آن رسیدهاند و در سالهای اخیر سعی کردهاند با سرمایهگذاری بر روی هنرمند شهرستانی نگرشی تازه در فضای اقتصاد هنر باز کنند. فرآیند برد – بردی که به نفع طرفین است و نباید درگیر توهمات آرتیستیک افراد شود.
این ارتباط مابین نگارخانه پایتخت و شهرستان نیز باید وجود داشته باشد. چه بسا که جذب تجربه نگارخانهداران پیشکسوت برای روشهایی چون قیمت گذاری،اصالت سنجی، شیوه دعوت از کلکتور و دیگر موارد از جمله تخصصهایی است که گالری دار کم تجربه و دور از حوزه اقتصاد اصلی هنر نمیتواند به راحتی به آنها دست بیابد. از سوی دیگر معرفی هنرمندان خلاق ساکن در شهرها و روستاها به پایتخت باید توسط نگارخانههای شهرهای محل سکونت آنها به وقوع بپیوندد، و این آغاز تعامل سازنده و روشی حرفهای برای حفظ بقای اقتصاد هنر در سراسر ایران است. و آنگاه است که میتوان رسالت توسعه سواد بصری را از روی دوش نگارخانهها برداشت و منتظر روش نوین آموزش فرهنگ بصری جشنوارهها و نمایشگاههای دولتی شد![/one_half_last] [divider style=”solid” top=”20″ bottom=”20″]
[۱] روزنامه دولت علیه ایران شماره ۵۱۸
[۲] Sumbat Der Kiureghian نقاش ایرانی ارمنی ۱۲۹۲-۱۳۷۸
[۳] · لازاریان، ژانت دیگرانوهی. «نقاشان». در دانشنامه ایرانیان ارمنی. چاپ اول. تهران: انتشارات هیرمند
[۴] دانشنامه آنلاین ایرانیکا
[۵] رویـین پاکـباز،دایره المـعارف هنر،تهران،انتشارات فرهنگ معاصر،۱۳۷۸،ص ۸۸۹ و ۸۹۱٫
[۶] دستاوردهای دولت دهم .پایگاه اطلاع رسانی محمود احمدینژاد
[۷] روزنامه جام جم ۶ تیر ۹۴