گفتگو به مثابه هنری نوین | هانس اولریش اوبریست
معرفی قدرتمندان عرصهی هنر
سایت تندیس ترجمه و تحلیل نیلوفر تقی پور
هانس اولریش اوبریست کیوریتور گالری سرپنتین در هاید پارک شهر لندن است که زمانی چایخانهای انگلیسی بوده و امروزه یکی از مراکز مهم هنرهای معاصر محسوب میشود، اوو کسیست که ۲هزار و ۴صد ساعت مصاحبه با افراد خلاق و هنرمند را در کارنامه خود دارد و در سال ۲۰۰۹ مجله آرت ریویو (Artreview) او را به عنوان فعالترین و موثرترین شخصیت در حوزه هنر معرفی کرد، درست در زمانی که در صدر هنر بودن راحتتر از فعال بودن تلقی میشد.
او برای هنرمندان به مثابه بایگان و جمعآوری کننده است. این مرد ۴۶ساله سوییسی در سفرهای متعدد و ملاقاتهای بیشماری که با افرادی متفاوت و فعال در حوزه هنر از جمله تاریخنگاران، اندیشمندان، محققان داشته و معتقد بود فرهنگ معاصر از مرزهای جغرافیایی فراتر رفته و تنها محدود به هنرهای تجسمی نمیباشد و تبدیل به یک پدیده یکپارچه و مرتبط میان مکانها و رشتههای متفاوتی مثل تکنولوژی، ادبیات، مردم شناسی، نقد اجتماعی و فلسفه نیز در شکلگیری آن دخیل است و میبایست دانش را در این حوزهها نیز بالا برد و برای باور هنر با ایدههای تازه با این ابزارها تلاش کرد. به گفته خودش در ۲۰سال گذشته نزدیک به ۲هزار سفر داشته و با هنرمندان نوظهور و چهرههای جدید و قدیم در عالم هنر ملاقات داشته و از نمایشگاههای متعددی بازدید کردهاست.
هانس نویسنده کتاب طرح برنامه مصاحبه است: پروژۀ گستره و مداوم مصاحبه ها The interview Project)) و علاقۀ وافری به صحبتکردن دارد و کلمۀ محبوبش “فوری” ست که حس شوخ طبعی او را انتقال میدهد و همچنین به استفاده از نقل قول بزرگان و هنرمندان نیز علاقه نشان میدهد. کلمات به او کمک میکند تا آنچه را دیده بتواند پردازش کند. از گفتگوهای مهم هنری که یکی بین پیر کابانه و مارسل دوشان بوده و دیگری بین دیوید سیلوستر و فرانسیس بیکن برقرار شده بسیار بر روند کاری اوبریست و ادامه فعالیتش در مصاحبهها و مکالماتش با هنرمندان تاثیر گذاشته و احساس کرد مصاحبه با هنرمند میتواند یک مدیوم هنری باشد.
او کار خود را نقطهای میان اشیا، انسانها و میان اشیا و انسانها توصیف میکند. کولهاس (Rem Koolhaas) در مورد اوبریست مینویسد: معمولا افراد مبتلا به پرحرفی و یاوهگویی، نمیتوانند دیگران را تحریک به برقراری ارتباط بکنند اما در مورد اوبریست قضیه متفاوت است، او با نوعی تعجیل دیگران را ترغیب به صحبت کردن مینماید. سوالات اون بهندرت شخصیست و وقتی خودش مصاحبهشونده است، گارد میگیرد و کمتر به بیان نیمههای تاریک وجودش میپردازد.
اوبریست به همهی شاخههای هنر به یک اندازه علاقه ندارد و به طور مشخص نسبت به مدیوم نقاشی باورپذیری برایش مشکل است، تا حدی به زعم وی، تولید اثر معنادار در این مدیوم کاری دشوار است و هنر میبایست درباره آنچه امروز جریان دارد سخن بگوید. آنگونه از هنر که اوبریست به آن میل بیشتری دارد هنریست که اساسا بر دیوارها آویخته نمیشود و اغلب حتی تجلی دائمی نیز ندارد. کارهایی که در فرمهای ناپایدار مثل رقص، بازی و حتی تجربهای عملی باشد که تنها یادی از آن در ذهن و یا کاتالوگی از نمایشگاه آن به جا بماند. او دنبالِ آثاری میگردد که در لحظه واکنشی داشته باشند یا لحظهی بعدی رو پیشبینی نکند و از نظر او هنرمندها مهمترین آدمهای روی زمین هستند و طرفدار مدل مشارکتی هنر به عنوان یک فعالیت است.
اکثر کارهایی که با رویکرد زیباییشناسی ناپایدار اوبریست منطبق است را میتوان تا حدی “نسبی” نامید، اصلاحی که نیکلاس بوریارد (Nicolas Bourriaud) کیوریتور پاریسی در ۱۹۹۰ برای توصیف کارهایی که محتویات آنها از پذیرش عمومی قابل تفکیک نبود به کار رفتهاست، این در صورتی است که اوبریست از استفادۀ این کلمه دوری میکند. پروژه ” ۵۱۲ ساعت” مارینا آبراموویچ مثالِ خوبی برای هنر نسبی است که از فضای سادۀ گالری، بدون متن و بدون چیدمان، تنها از انرژی استفاده میکند.
جستجو در اینترنت بخشی از فعالیت اوبریست است، جایی که او بهدنبال شناسایی علائم مربوط تغییرات فرهنگی است. به گفتۀ خود اوبریست نمایشگاههایی که برگزار میکند بیانگر نوعی از کیفیت ناتمام و ناقصی از آنچه ارائه شدهاست، میباشد، او به هنرهایی که دارای محدودیت زمانی و مکانی و حتی ذهنی هستند، علاقهای ندارد، چهارچوب گالری برایش آزاردهنده است. و ترجیح میدهد برگزاری نمایشگاه مثل کاشتن یک بذر باشد و رشد آن را تجسم کند. نمونه بارز این ایده در اجرای پروژه “انجامش بده Do it ) “)، به همراه کریستین بولتانسکی و برتراند لاویه در سال ۱۹۹۴ بود که تا امروز جریان داشته و دائما در حال تغییر و تحول است که براساس آن ۱۲هنرمند دستورالعملی به جای اثر که به الگوی شخصیاش رسیده بودند طرح کردند. دیدن اثر هنری، ملاقات با هنرمندان، برگزاری نمایشگاه شخصی برای دید هنرمندان دیگر و در ادامه به گفته اوبریست تعاملات اجتماعی عامل اصلی حیات وجودی یک کیوریتور است.
یکی از فعالیتهای منحصر به فرد اوبریست برگزاری سالیانه “ماراتن” در گالری سرپنتین است که نتیجۀ تجربیاتیست که او در سفرها، ملاقاتها، خوندانها و یادگرفتنهایش تاثیرگذار بودهاست و ترکیبیست از پرفورمنس، نمایشگاه، مصاحبه با نویسندگان، هنرمندان حوزه تجسمی، مورخان فرهنگیست. اولین ماراتن در سال ۲۰۰۶ به مدت ۲۴ ساعت به همراه کولهاس مصاحبهای مشترک داشتند که کار اوبریست را به بیمارستان کشاند.
در کودکی علاقۀ زیادی به جمعآوری کارتپستالهای نقاشیهای معروف داشت و در بازدید از نمایشگاههای هنرمندان از آنها تقاضای ملاقات در استودیویشان را میکرد که همین اتفاق به نوعی شروع دیدار با هنرمندان متعددی که مورد علاقهاش بودند، شد. او در رشته علوماجتماعی و اقتصاد تحصیل کرد و در تمام آن سالها به طور دائم از نمایشگاهها و گالریها بازدید میکرد چون در آن زمان دانشگاهی برای تحصیل مجموعهداران و گالریگردانان وجود نداشت. اوبریست در تعاملات اجتماعی قدرت بالایی داشت که در فضای هنری اروپا به سرعت شناخته شد و برای هرکسی که به ذهنش می رسید کارتپستال میفرستاد.
به خاطر موقعیت جغرافیایی سوییس در اروپا، سفر از آن به جاهای دیگر راحت بود و این امر باعث شد اوبریست دائما در مسافرت کند و به دیدار هنرمندان میرفت و حاصل صحبتها و مکالماتش را با دیگران درمیان میگذاشت. در اوایل بیست سالگیاش وقتی بیش از ۱۰هزار نمایشگاه دیده و با تعداد زیادی هنرمند و کیوریتور ملاقات کردهبود احساس آمادگی برای برگزاری نمایشگاهی به مدت سهماه در آشپزخانه آپارتمانش کرد. جایی که کوهی از کتابها و مقالهها را نگهمیداشت و براساس ایدههایش عادیترین فضای زندگی روزمره انسان که با چیدمان هوشمندانه تبدیل به یک فضای خاص کرد.
اوبریست به برگزاری نمایشگاه در فضاهای نامعمول ادامه تا در دهه نود به صورت نیمهوقت در موزهای در پاریس به عنوان مسئول جمعآوری آثار هنرمندان مهاجر مشغول بهکار شد که عاملی برای سفرهای متعدد او برای استعدادیابی از آنها بود. در سال ۱۹۹۵ با برگزاری نمایشگاهی در سرپنتین لندن با عنوان “مرا ببر – از آن توام” با ایدۀ اینکه از بازدیدکنندها خواستهشد تا قطعهای از نمایشگاه را همراه خود ببرند که موجب ایجاد روح تازهای در فضای منفعل هنری آن زمان در انگلستان شد و در همان دوران آپارتمانی سهخوابه در نزدیکی گالری سرپنتین کرایه کرد و از روی کلید آن ۵۰ نمونه ساخت تا در اختیار هنرمندان و کیوریتورهایی که موقتا در لندن بودند، بگذارد.
یکی از بزرگترین موفقیتهای اوبریست برپایی نمایشگاهی با عنوان« شهرها در حرکت» بود که با همکاری کیوریتوری چینی در سال ۱۹۹۷ در وین شکل گرفت که نوعی کشف شهودی از مناظر جمعی و هنری قاره آسیا بود که در سال ۲۰۰۹ تبدیل به کتابی با عنوان «مصاحبه چین» ( The China Interviews) شد. بعد از آن در سال ۲۰۰۰ بیشتر به سمت برگزاری نمایشگاههای انفرادی کشیده شد و کار در موزه Musee de la Ville de Paris را تا سال ۲۰۰۶ به صورت تمام وقت ادامه داد تا زمانی که مدیر گالری سرپنتین در لندن شد و به آپارتمانی در همان نزدیکی نقل مکان کرد. برای اولین بار در سال ۲۰۰۲ جزء لیست مؤثرترین افراد هنر مجله ArtReview قرار گرفت و در ۲۰۰۹ در زمره نفرات اول بود.
منبع:
http://www.newyorker.com
[divider style=”solid” top=”20″ bottom=”20″]
نوشته های قبل از این نویسنده را اینجا بخوانید:
[/one_half_last]