هنر گرافیک امروزه چنان شناخته شده است و در تمام وجود زندگی ما دمیده که دیگر مانند گذشته نمیتوان به راحتی از کنار آن گذر کرد . شما نقش گرافیک را در همه جا میبینید . از طراحی روی اسکناس تا روی لباس و جوراب و حتی سنگ گور! اوضاع گرافیک کشور ما هم بسته به اوضاع جیبمان و حالمان گاهی خوب ،گاهی ابری و گاهی تماما ابری گزارش شده. وضعیت گرافیک و طراحی هر کشور را در بدو ورودمان به آن خاک میتوانیم از بلیط هواپیما و اسکناس و کارت شناسایی و تبلیغات محیطی آن حدس بزنیم ، که در این اوضاع وضعیت کارت ملی و کارت پایان خدمت ما به گمانم اسفناک ترین وضعیت ممکنه در جهان را دارد . کسی هم برایش مهم نیست که چرادر کشوری که سالانه بیش از ۳۰۰۰ نفر دانشآموخته گرافیک در سطوح عالی داریم (تقریبا دوبرابر کشور آمریکا) اما وضعیت ما این است که باید طراح گرافیست نتواند به ان درجه از خلاقیت دست یابد که سفارش دهندگان با خیال راحت کار را به او بسپارند. امروزه عضو شدن در انجمن طراحان گرافیک و تاسیس یک کانون تبلیغاتی کار بسیار سادهای شده است . البته در انجمن سخت گیری های به جایی میشود اما برای دریافت مجوز از یک اداره ارشاد فقط کافیست آشنا باشی باقی همه چی فرمالیته است.
در آذرماه سال جاری، از میان متقاضیانی که موفق به دریافت مجوز برای راهاندازی کانون آگهی و تبلیغاتی شدند، ۲ نفر دارای مدرک کارشناسی ارشد، ۳۶ نفر دارای مدرک کارشناسی، ۱۰ نفر دارای فوق دیپلم و ۲۵ نفر نیز دارای مدرک دیپلم هستند.
همچنین ۳ نفر از مدیران مسؤول کانونهای تازهتأسیس در رده سنی ۲۰ تا ۲۵ سال قرار دارند، ۲۸ نفر در رده سنی ۲۵ تا ۳۰ سال، ۲۵ نفر در رده سنی ۳۰ تا ۳۵ سال، ۱۰ نفر در رده سنی ۳۵ تا ۴۰ سال و باقی در سنین ۴۱ تا ۵۰ سال قرار دارند. همچنین ۳۴ نفر از این مدیران مسؤول را زنان و ۳۹ نفر دیگر را مردان تشکیل میدهند.(منبع)
با بررسی آمار تعداد متقاضیان و تمدید کنندگان این کانون ها متوجه میشویم که در این بخش کم از کشور ایالات متحده آمریکا نداریم (منبع) اما ما چه میکنیم و آنها چه میکنند؟
قطعا ما همان کار آنها را در سطح نازل تری انجام میدهیم . اما آیا خلاقیت آنها بالا تر از ماست؟ قطعا چنین است ، اما با کمی تعمق و دقت متوجه میشویم که آنها هم در یک دور باطل خلاقیت گرفتار آمده اند و فقط ما نیستیم که شاخک هایمان برای پوستر جشنواره تاتر فجر تیز میشود و با شنیدن این که یک پوستر کپی یک پوستر دیگر است خوشحال میشویم و میگوییم : دیدی گفتم !!؟ .
داستان از آنجا آغاز شد که پوستر جشنواره تاتر فجر را یارتا یاران یکی از هنرمندان ذوالفنون این کشور (به مانند باقی ما، کداممان تک شغله هستیم؟) طراحی شد(اینجا) و عدهای از صنف تاتر و گرافیک شروع به استهزا و نازل دانستن سطح طراحی این پوستر در اندازه تاتر گلریز یوسف آباد دانستند و در نهایت پوستر توسط مدیرانی که خودشان کار را سفارش داده بودند وتو شد طی فراخوانی کار رسید به طراحی پوستر دوم . پوستر دوم نیز طراحی شد و تیمی از اساتید فن گرافیک مانند جناب قباد شیوا ، ابراهیم حقیقی , محیططباطبایی به انتخاب پوستر مبادرت ورزیدند و در نهایت پوستر چاپ و دیدگان همه را روشن نمود . هر چند جناب شیوا منکر تایید این پوستر شدند (اینجا) .اما داستان به اینجا ختم نشد و وب سایت تابناک پرده از یک راز سهمگین برداشت که این پوستر کپی ناشیانه از پوستر هنرمند هلندی به نام Franck Nederstigt میباشد !! (اینجا) . جالب این جاست که همین پوستر هلندی نیز کپی طرحی از سرجیو سالگادو هنرمند اسپانیایی است !!
پوستر جدید را امیر رجبی از طراحان جوان که خودش هم مانند باقی دوستان ذوالفنون است به عهده گرفته(ایشان دانشآموختهی کارشناسی بازیگری از دانشکدهی هنر و معماری است) یعنی باز هم گرافیست جماعت اینجا نقشی نداشتهاند .اما من به این موارد کاری ندارم و به برخوردی که با کارهای اینچنین میشود میپردازم .
آنالیز پوستر
پوستر طراحی شده توسط امیر رجبی دارای چهار المان اصلی است :
۱- طرح گل و بوته ۲- زمینه ساده فیروزه ای ۳- طرح چشمان راه راه ۴- تایپوگرافی
طرح گل و بوته ملهم از تصاویر آماده یا همان کلیپ آرت ها تحت عنوان paisley pattern است که به وفور در وب سایت ها موجود است و از آن برای طراحی استفاه میشود . باید تاکید کنم که استفاده از کلیپ آرت به هیچ وجه گناه بزرگی نیست و این طرح ها توسط طراحان دیگر آماده میشود که به عنوان سنگ بنای طراحی از آن استفاده شود . اما در قاموس مردم ما استفاده از این طرح گناهی نابخشودنی است !!
به رنگ فیروزه ای زمینه که ملهم از رنگ سنتی کاشیکاری ایرانی است نیز کاری نداریم (یعنی اگر قرمز بود ایرانی نبود؟) تایپوگرافی هم خوشبختانه با خط زیبای نستعلیق نوشته شده و هیچ شکی به اصالت آن نیست ، میماند طرح چشمها که به گفته کاشفان موجبات کپی این طرح را فراهم آورده غافل از این که خود این طرح نیز کپی دست سوم یک کار دیگر است !!
منحنی هایی که چشم را ساخته بارها و بارها در طرح های مختلف استفاده شده . اما مشکلی که در پوستر امیر رجبی وجود دارد و شاید اگر به این مورد دقت میکرد میتوانست دفاع قابل توجهی از کارش کند ، این است که عین پوستر هنرمند هلندی را در پوسترش به کار برده ! یعنی اگر به منحنی ها دقت کنید جدا از تعداد آنها که همان ۱۸ عدد است خط نخست از پایین منحنی نرم بالای بینی را ساخته اما به سمت بالا که میرویم خطوط تیز میشوند و منحنی تقابل بین دو خط از میان میرود . در حالیکه با کمی تسلط به نرم افزار وکتوری مانند کورل و ایلوستریتور میتوانست این منحنی ها را در این پوستر مال خود کند و منحنی های زیباتری هم خلق شود . من این منحنی ها را ظرف یک دقیقه در ایلوستریتور ساختم . سوالم از امیر رجبی این است آیا صرف یک دقیقه وقت برای ساخت این منحنی ها و حتی تغییر در تعداد آنها (مثلا ۳۲ به اندازه سال جشنواره) نمیتوانست مانع از برخورد با این پوستر شود؟
مشکل طراحان جوان ما همین بی حوصله و لقمه آماده پیدا کردن است و خوب نتیجهاش این است .
اصلا چرا کلمه کپی را به کار ببریم ؟ مگر کلمه “الهام” و “برگرفته” چه اشکالی دارد؟ یعنی تمام آثار بزرگ نقاشی و عکاسی و گرافیک کاملا بسیط و تک هستند؟ افسانه ای قدیمی در مورد استاد ممیز وجود دارد که به سازمان پیکار با بیسوادی (چرا نهضت جایگزین پیکار شد را نمیدانم) به ایشان مراجعه کرد تا پوستری طراحی کند و ایشان در یک لحظه انگشت خود را بر روی استامپ روی میز زد و بر روی کاغذی فشرد و با خودکار قرمز ضربدری روی آن زد و به مامور سازمان گفت: بیا برو این را چاپ کن !! هر چند در دهه شصت و هنگامه دانشجوییام یک بار این داستان را از خود استاد در دانشگاه هنر پرسیدیم و ایشان هم با همان صراحت همیشگی خود با یک فحش آبدار نثار ناقل این ; قصه کل قضیه را منکر شد . این پوستر و نشان سالهاست به عنوان شاهکار طراحی گرافیک ایران شناخته شده اما بعد از کشف اینترنت متوجه شدیم که در سال ۱۹۴۱ یعنی زمان جنگ جهانی دوم پوستری بسیار مشابه این ایده در آمریکا چاپ شده بود که موضوعش حفظ اسرار جنگ بود. یعنی قبل از کشف اینترنت ما اصلا امکان نداشت که روزگاری متوجه شویم استاد مسلم گرافیک ایران ایده زیبای خود را از یک طرح دیگر برداشت کرد بود. اما آیا واقعا استاد ممیز این پوستر را دیده بود؟ گمان نمیکنم . شاید هم بله ، ولی آیا این کشف در ارزش کار وی خللی ایجاد میکند ؟
من با یک جستجوی کوچک حتی یکی از آثار استاد شیوا را یافتم که در سال ۱۳۴۹ شمسی طراحی شده و پوستر مشابه آن برای کنسرت شوپن در سال ۱۹۷۰ میلادی . یعنی همان سال این پوستر در ورشو منتشر شده بود . حال استاد شیوا را متهم باید کرد به کپی کاری؟ به نظر من اصلا ! اطلاعات روز افزون ما از آرشیو های گذشتگان روز به روز بیشتر میشود و این به الهام گرفتن ما برای آثار هنری کمک میکند . البته بازهم تاکید میکنم الهام نه کپی کردن ناشیانه که متاسفانه این شق قضیه بیشتر است . امروزه در یک جشنواره عکس محال است که بتوان اثری بسیط و کامل یافت و هر چه بیننده بیشتر دیده باشد عذابش از دیدن این آثار بیشتر است . سال گذشته در یک جشنواره عکاسی به عنوان هیات انتخاب حضور داشتم و تصاویر ۱۷۰ عکاس را تک به تک بررسی کردم ، در میان ۳۶۳ عکس ۳۱۷ عکس را عین به عین در وب پیدا کردم یعنی عملا حذف تمامی عکاسان ! اما واقعا همه آن عکاسان تصاویر کشف شده مرا یافته بودند و تبحر مرا در وب داشتند که ریز به ریز تصاویر را بیابند؟ قطعا خیر ، اما در آن میان عکاسانی هم بودند که بسیار ناشیانه از ایده های عکاسان خارجی استفاده کرده بودند و اتفاقا همان ها در نهایت جوایز جشنواره را درو کردند!
مشکل کجاست؟
یک مهندس نرم افزار هندی به نام Vijay Pandurangan با بررسی ۳۵۰۰۰ پوستر سینمایی براساس رنگ از سال ۱۹۴۲ تاکنون توانست تصویر بالا را استخراج کند . در این تحقیق مشخص شده که طراحان تمایل زیادی به استفاده از رنگ قرمز و نارنجی در پوسترها دارند و این علاقه در تمام طراحان یکسان است . وی پس از مدتی با توجه به آنالیز اشکال موجود در پوسترها توانست این نظریه را ثابت کند که اشکال گرافیکی در مغز افراد مانند یک ویروس منتشر میشود و هر طراح بادیدن یک طرح از طراح دیگر بدون در نظر گرفتن کیفیت طراحی آن به آن گزینه دل میبندد و در طراحی های خود از آن استفاه میکند و این همان اصول استفاده از اشکال و رنگ ها هستند که ما در مدارس آموخته ایم. امروزه این بررسی به عنوان یکی از اصول نقد هنری نوین شناخته میشود و بر اساس این تحقیقات تشابهات بسیار زیادی در طراحی پوسترها یافت شده که به هیچ وجه نمیتوان نام کپی را روی آن نهاد . هر چند در این میان کپی های ناشیانه کمپانی های چینی را نباید فراموش کرد که مانند گوشی ها و تبلت های تقلبی ، حتی پوستر تقلبی نیز طراحی و منتشر میکنند .
برای دیدن جزییات دقیق آنالیز رنگی پوسترها توسط نرم افزار تحلیلی اینجا را کلیک کنید
امروزه به واسطه اینترنت به راحتی میتوان کشفیات مختلفی در همه حوزه ها انجام داد و فلان اثر و ایده را به یک کپی ناشیانه تبدیل کرد، اما آیا همه ما در اندازهای هستیم که آثار تولید شده را نقد کنیم و زیر سوال ببریم ؟ اگر این طور است چرا به جیب خود نگاهی نمی اندازیم و به طراحی های شگفت انگیز کارت ملی و پایان خدمت و شناسنامه و هزاران اوراق دولتی دیگر وقعی نمینهیم ؟ گرافیک امروزه متکی بر انتشار تکنولوژی است . هزاران کمپانی در حال تولید کلیپ آرت هستند . کمپانی شاتر استاک به واسطه فروش آثار طراحان برای طراحان دیگر دیگر سالانه بیش از ۳۰ میلیون دلار در آمد دارد؟ مشتری شاتر استاک کیست؟ آیا غیر از من و شمای هنرمند طراح گرافیست؟ پس جایگاه هنر را ورای پوستر پفک نمکی ببینیم و بگذاریم لیبل رب گوجه فرنگی روی همان قوطی بماند ، جای آن لیبل در موزه و نگارخانه نیست . روی قوطی سرد آهنی است و همانجا هم به زباله تبدیل خواهد شد . البته گاهی هم رب گوجه با طعم هنر قطعا خوشمزه تر خواهد بود .
[divider] [divider] [divider]کپی های ناشیانه پوسترهای سینمای چین از سینمای هالیوود که با استقبال زیاد مخاطبان و داوران نیز رویرو است
[divider] [author image=”http://images.all-free-download.com/images/graphiclarge/man_silhouette_clip_art_9510.jpg” ]داود ارسونی|دانش آموخته عکاسی و گرافیک[/author]منابع :
wrap site
مطلبی بسیار عالی و کاملا علمی . واقعا از نویسنده این مطلب کمال تشکر را دارم و دست تندیسی ها هم درد نکنه با این سایت خوبی که برای ما تهیه کردند .
قطعا محبت شما همراهان گرامی موجب تشویق ما برای هرچه بهتر کردن مطالب تندیس خواهد بود.
با سلام و تشکر از مطلب مفیدتون. در کمتر جایی چنین تحلیل مستند و مستدلی دیده بودم. به نظر من هم الهام از طرحهای باکیفیت بسیار خوب است اما این طرح پوستر جشنواره تئاتر فجر چیزی فراتر از الهام و بلکه کپی برداری و یک سرقت گرافیکی است و داوران باید حواسشان را جمع می کردند.
از شما هم ممنون دوست عزیز بابت توجه و لطف شما.
جوابیه آقای امیر رجبی طراح پوستر :http://goo.gl/sB93EP
جوابیه طراح پوستر سیوسومین جشنواره تئاتر فجر
«کپی کالچر» یک تکنیک است
شرق:روز اولبهمن گزارشی با تیتر «پوستر جدید جشنواره تئاتر فجر کپی از آب درآمد» درهمین صفحه چاپ شد که امیر رجبی، طراح پوستر سیوسومین جشنواره تئاتر فجر جوابیه زیر را در واکنش به آن مطلب ارسال کرده است: «در دنیای گرافیک ایران و تمامی جهان این تکنیک امری است مرسوم و بدیهی که اینجانب همانند دیگر طراحان از این سبک در اجرای پوستر جشنواره استفاده نمودهام. این تکنیک کلاژ که برای اجرای این پوستر از آن بهره بردهام کپی کالچر یا بهنوعی ری- دیزاین یا همان اجرای مجدد با محتوای متفاوت در دنیایهنر گرافیک مینامند. اینجانب در اجرای این اثر، بدیهی است که از تصاویر موجود بهعنوان ابزار اجرایی استفاده و همچنین اقتباس نمودهام. این پوستر، پوستری مولف نیست و بهصرف اجرای مجددی است از تلفیق چندین تصویر که آن تصاویر در اجراینهایی پوستر هرکدام شکل و معنای متفاوتی پیدا میکنند. بهعبارتی آن شکلها و تصاویر در قالبی مجزا با مضمونی متفاوت در اثر نمود پیدا کردهاند. همانطور که در هنرهای متفاوت همانند موسیقی، نقاشی و حتی در ادبیات شعر، داستانی و نمایشی این اتفاق با عناوین مختلف شکل میگیرد. بهعنوان مثال در هنر موسیقی این تکنیک را کپی کالچر یا ری- میکس مینامند. در ادبیات نمایشی آن را اقتباس یا بازنویسی مجدد مینامند و در دنیای شعر این تکنیک را صنعت تضمین مینامند. ما در دنیای معاصر گرافیک کشورمان نیز طراحانی بزرگ زبردست و بنامی داشتهایم که از همین تکنیک در طراحی و اجرای آثارشان بهره بردهاند و هماکنون نیز طراحان نامدار نسلنو از این تکنیک مرسوم و متداول در برخی از آثارشان استفاده مینمایند.»
مطلب بسیار مفید و جالب بود خدا رو شکر یک نفر به جای پرت و پلا گفتن و جبهه گرفتن یک مطلب مستدل و همراه با آسیب شناسی ارائه داد. ممنون
نکته مهم تر از کپی اینه که ایا این کپی قابل قبول هست؟
یه وقتی پیش میاد که طراح توی یه بخش از پوستر گیر میکنه … هرچی فک میکنه هیچی به ذهنش نمیاد … میگرده تو اینترنت یه همچین طرحی میبینه … با توجه به هدف ایجاد پوستر میاد اون مشکل پوستر رو رفع میکنه.
توی پوستر طراح هلندی نوشته ای هست Eye see you … هدف پوستر همین هست … و این هدف در کل پوستر موج میزنه.
ولی در طراحی پوستر تئاتر فجر دو چشم میبینیم که از پوستر هلندی کپی شده… آیا پوستری که درباره تئاتر هست نیاز به دو چشم داره؟ اونم چشمایی که به نوعی حالت هیپنوتیزم و قدرت بالایی دارند؟
دومین چیزی که خوب استفاده نشده پترن گل و بوته … این گل و بوته ها ایرانی نیست … سبک ایرانی نداره . درسته که بته جغه بینش هست … ولی ایرنی نیست … اینجاس که معلوم میشه این پوستر یک کپی ناشیانه بیش نیست.
اتفاقی که برای پوستر نمایشگاه کتاب هم افتاد. تا هفته ها داشتم فک میکردم چرا باید با کتاب یه لبخند درست بشه؟ چرا این سبک رو انتخاب کردن؟ چی میخوان برسونن … تا اینکه بعد از یه ماه عین همون پوستر رو در اینترنت برای تبلیغ مجله پلی بوی پیدا کردم.
کاملا درست میگی حسین . این کپی اصلا قابل قبول نیست. در مرود ایرانی بودن هم یک توهم سالهاست که در کل هنر و ادبیات و سینمای ایران موج میزنه و اونم اینه که همه چی باید در ظاهر ایرانی باشه. مگر بتهوون و موزارت و پیکاسو خودشون را کشتند که آلمانی و فرانسوی باشند؟
اون پوستر پلی بوی را هم خیلی مایلم ببینم اگر لینکش را بدی عالیه 🙂
نکته ای که من به ذهنم میرسه، اینه که توی بخش آموزش گرافیک اجحاف خیلی زیادی در حق دانشجوها میشه چون آموزش منسجم و علمی وجود نداره، من فکر میکنم هر طراحی باید یه پروپوزال قوی داشته باشه ، من شخصاً توی آموزش هایی که توی گرافیک دیدم همیشه سر در گم تر شدم ، ولی ممنون از شما که خیلی واضح راجع به این پوستر صحبت کردید که تلنگری برای ما باشه تا آگاه باشیم به کاری که داریم انجام میدیم و تاثیراتی که کار ما بوجود میاره.
نوشته ی شما کمی در انتها آشفته میشه. چیزی مثل اثر انگشت، خود چشم و … می تونه توی هر پوستری استفاده بشه، اما استفاده از یک طرح گرافیکی به خصوص، قطعا کپی به حساب میاد. چون پوستری که طراحی کردن، مهم ترین بخش اش همون چشم هاست، که در مقایسه با طرح اصلی حتی زیبایی اش رو هم از دست داده.
آشفتگی را موافق نیستم و بیشتر یک نوع تعجیل در تمام کردن متن بوده که قبول دارم و آن هم به واسطه امکان خسته شدن خواننده است. اما ما مشکل استفاه از عناصر بصری را مطرح نکردیم بلکه کل مساله در بیان گرته برداری یا کپی برداری از ایده و تفکر غالب بر اثر است که امروزه در هنر نو بسیار بسیار به آن پرداخته میشود . وگرنه به قول شما مگر ما چند عنصر در کل گیتی داریم که میتوانیم از مفاهیم آنها در یک قالب سود جوییم؟ متاسفانه در این کشور هنوز فرق ایده و طرح و دیزاین را نیمدانند و همه را با هم مخلوط کردهاند.
استفاده از ایده و تفکرغالب بر اثر به نظر من هم منافاتی با خلق یک اثر تجسمی نداره، اما بریدن یک بخش از یک اثر و الصاق اش به اثر دیگه، بدون اینکه حتی ارتباط خاصی با اثر اصلی(از نظر ایده) داشته باشه، فکر می کنم نام دیگه ای به غیر کپی نداشته باشه. به خصوص اگر اثر اصلی کمتر شناخته شده باشه و خالق اثر دوم بخواد با استفاده از این نا آشنایی مخاطب رو فریب بده و بگه که خالق این ایده ی هوشمندانه «من» هستم!
بله دقیقا درست میفرمایید حالا به نظر شما دو نمونه استفاده شده اساتید گرافیک ایران(پوستر تاتر که تکلیفش مشخص است) که هم در معنا هم در ظاهر بسیار شبیه اصل خود هستند ، آیا کپی حساب میشوند؟ و آیا ما احازه داریم از عنوان سارق و دزد برای این افراد یا از این پس هر کس دیگر که چنین کاری کند استفاده کنیم ؟ چون در روزهای اخیر بسیاری از طراحان ما متهم به سرقت طرح و ایده شدهاند و متاسفانه باقی آثار آنها هم زیر سوال رفته است. بدبختانه ما در ایران همیشه از شوربختی دیگران لذت میبریم و عاشق کشف ایرادات دیگران هستیم و بزرگترین مشکل در پس این رفتارهای طراحان ما نبود منتقد هنری میباشد که اگر هم بوده همیشه بدا به حالش!
من شخصا از این وضعیت اصلا لذت نمی برم، بیشتر مایه ی شرمساری است تا لذت. پوستر آقای قباد شیوا هم متاسفانه از نظر من کپی است. از به نقد کشیدن و تحلیل مشکلات و ایرادات قدیمی ترها می شود به آینده ی بهتری رسید. هرچند به نظر خود من هم کسانی هستند که از این وضعیت سو استفاده می کنند و بیشتر هدفشان کام جویی از بدبختی و بیچارگی دیگران است. اما با این حال باید نقد کرد و نقد را پذیرفت. اگر کار آقای شیوا را تایید کنیم، ناچاریم کار آن آقایی که پوستر فجر را طراحی کردند هم بپذیریم.
پاسختان بسیار درست و است و اصلا هم خوشایند بسیاری نیست،ممنون بابت نظرات خوبتان ،ما در تندیس این راه را گشوده ایم که نظرات و دیدگاه های چالشی را در قالب مقاله و نقد منتشر کنیم ، و از همه دوستان و صاحب نظران دعوت به همکاری میکنیم .سپاس
ممنون از شما
به نظر من گستردگی و فراگیری این موضوع موجب پذیرفته شدنش نمیشود. مفهوم کپی، تقلید و سرقت هنری با رواج و همهپسندی آن تغییر نمیکند. این که اثر مورد تقلید و سرقت خود نیز به نوبه خود تقلیدی یا سرقتی بوده است یا اینکه در غرب نیز شمار بسیاری از آثار تحت تأثیر و بلکه تقلید و کپی همدیگر هستند یا فلان هنرمند مشهور نیز از دیگری اثری را کپی یا سرقت کرده موجب نمیشود تا ما در مقابل مشابه این عمل در کشور خود کوتاه آمده و مورد پذیرشمان قرار گیرد همانطور که شیوع و همهگیری استفاده از کلیپآرت (جدای استفاده خلاقه) از غیرحرفهای بودن آن چیزی کم نمیکند.
باید متوجه این حقیقت باشیم که همواره در هر عرصهای هنرمندان خوب و هنر ناب و خلاقیت اصیل در اقلیت بوده و خواهد بود. از خیل عظیم هنرمندان و مدعیان هنر، بیشینه و غالب آنها پیرو و مقلد و چه بسا فضلهخوار اندک هنرمندان واقعیاند.
ذهن هنرمند خلاق سرشار از ایدههای منحصر به خود است و نیازمند کپی یا سرقت ایده و اثر دیگران نیست.