گفتگو با امید روحانی | گرانی کاغذ و هنرمندانی که فضای مجازی را زیادی دوست دارند

گفتگو با امید روحانی درباره‌ی مجله‌ی تندیس
گرانی کاغذ و هنرمندانی که فضای مجازی را زیادی دوست دارند

سایت تندیس: حافظ روحانی

مجله‌ی تندیس بعد از حدود ۲۰ سال فعالیت تصمیم گرفت تا انتشار نسخه‌ی کاغذی‌اش را متوقف کند. به مانند بسیاری از نشریات که در طول سال‌های اخیر به واسطه‌ی افزایش شدید هزینه‌ها از یک‌سو و افت خوانندگان مجبور به تعطیلی شدند. تندیس شاید خوش‌اقبال‌تر یا لااقل دوراندیش‌تر بود که پیش از عمیق شدن بحران نسخه‌ی اینترنتی‌اش را طراحی کرد تا نامش را لااقل حفظ کند، فرصتی که برای همه‌ی نشریات تعطیل شده‌ ممکن نشد. با این‌حال حکایت تعطیل شدن تندیس با اندوه و حسرت همراه است، شاید بیش از هر چیز به واسطه‌ی حضور ۲۰ ساله‌اش و البته فعالیت تخصصی‌اش در حوزه‌ی هنرهای تجسمی. به بهانه‌ی تعطیلی این مجله‌ی باسابقه به سراغ امید روحانی رفتیم که سابقه‌ی طولانی روزنامه‌نگاری دارد و از نخستین روزهای انتشار تندیس این مجله را دنبال کرده بود. در این گفتگو او درباره‌ی سابقه‌ی کاری تندیس و راه‌هایی برای انتشار دوباره‌ی نسخه‌ی کاغذی سخن می‌گوید، هر چند که اقبال به نشریات کاغذی دارد روزبه‌روز در ایران کم‌تر می‌شود.


امید روحانی مجله تندیس

می‌دانم که از اولین شماره‌ها مجله‌ی تندیس را تعقیب می‌کردی، از چه زمانی با تندیس آشنا شدی؟
در دورانی که علی‌رضا سمیع‌آذر به ریاست موزه‌ی هنرهای معاصر رسید، فضایی برای نگاه دوباره به هنرهای تجسمی و هنرمندان قدیمی فراهم شد؛ فرصتی بود که دوباره به هنرمندانی پرداخته شود که در طول بیست قبل به دلائل مختلفی فراموش شده بودند و یا اصولاً به خاطر رخدادهای سیاسی و اجتماعی مجالی برای پرداختن به هنرهای تجسمی به وجود نیامده بود. در آن سال‌ها چند نشریه هم منتشر شد، یکی از نشریاتی که به کمک موزه‌ی هنرهای معاصر منتشر شد، تندیس بود. دیگر نشریه‌ای که در همان زمان منتشر شد و هر چند کمک چندانی از موزه نمی‌گرفت، طاووس بود؛ با این‌حال طاووس هم به واسطه‌ی فراهم شدن همان فضا منتشر شده بود. طاووس، فصل‌نامه‌ی پرحجم‌، مفصل و لوکسی بود. در آن زمان وزارت ارشاد می‌دانست که این نشریات تخصصی، بدون حمایت‌های در خفا و نه عیان دولتی امکان بقا ندارند. به یاد دارم که در آن سال‌ها موزه‌ی هنرهای معاصر نسخی از هر شماره‌ی هر دو نشریه را می‌خرید و یا برای هنرمندان و یا برای مراکز می‌فرستاد و به این شکل به آن‌ها کمک می‌کرد. من آن زمان خودم در مجله‌ی طاووس بودم و موزه این کمک را هم به طاووس می‌کرد و هم به تندیس.

(موزه‌ی هنرهای معاصر تا شماره‌ی ۴ مجله‌ی تندیس از این مجله حمایت کرد؛ حمایت به شکل خرید ششصد شماره بود که جمعاً ۱۸۰ هزار تومان می‌شد. بعدتر به دلایلی موزه‌ی هنرهای معاصر ترجیح داد تا این حمایت را نیز متوقف کند. برای اطلاعات بیش‌تر رجوع کنید به مجله‌ی تندیس، شماره‌ی ۱۱ که اردشیر پژوهشی در مطلبی تحت‌عنوان «دیگه تندیس نخرین» به این موضوع و دلایل‌اش پرداخته است)* 

علاوه بر این کمک‌ها در زمان حضور سمیع‌آذر در موزه، فضای هنرهای تجسمی آن‌چنان گرم و زنده شده بود که خود به خود به هنرهای تجسمی امکان بروز و رشد می‌داد.
کاری که هر دو نشریه‌ی تندیس و طاووس کردند این بود که بعد از قریب به ۲۰ سال از انقلاب و گم شدن هنرهای تجسمی فرصت کردند تا شکاف حاصل از زمان انقلاب تا زمان انتشارشان را پر کنند. از نوشتن درباره‌ی هنرمندان قدیمی گرفته تا پرداختن دوباره به جریانات هنری مثل سقاخانه. جریانات سیاسی بعد از انقلاب باعث شده بود تا نسل جوان‌تر چیز زیادی درباره‌ی فضای هنری پیش از انقلاب نداند. این اتفاق درباره‌ی سایر شاخه‌های هنری مثل تئاتر هم افتاده بود. در مورد سینما یا ادبیات به واسطه‌ی حضور فیلم‌ها به شکل نوارهای وی‌اچ‌اس و کتاب‌ها اوضاع کم‌و‌بیش بهتر بود. در مورد هنرهای تجسمی اما کم‌تر کسی می‌دانست که پیش از هنرمندان حوزه‌‌ی هنری چه چیز وجود داشته. تندیس در آن‌ سال‌های اولیه‌اش تا حد زیادی کمک کرد تا این فضا پر شود. وقتی سمیع‌آذر از موزه رفت، مهم‌ترین کمک‌ها به نشریات تجسمی قطع شد. به این ترتیب تندیس مجبور شد روی پای خودش بایستد، تغییراتی هم که در تحریره‌اش رخ داد تا حد زیادی نشانه‌ی این اتفاقات بود. محمدحسن حامدی واقعاً داشت کار مهمی می‌کرد که در سال‌های پرتلاطم بعد نشریه‌ای درباره‌ی هنرهای تجسمی را منتشر می‌کرد. به‌خصوص که در سال‌های بعد هنرهای تجسمی دیگر آن‌چنان مطرح نبود و فضا به شدت سیاسی شده بود و مسائل مختلف اجتماعی و تنگناهای اقتصادی آن‌چنان زیاد بود که بسیاری از فعالان هنرهای تجسمی هم فراموش می‌کردند مجله بخوانند. در نتیجه مجله در آن روزگار خوب دوام آورد تا این اواخر که افزایش هزینه‌ها و بالا رفتن قیمت کاغذ و چاپ و انتشار مانع ادامه‌ی کار شد.
تندیس در دوران انتشارش ادوار مختلفی را پشت‌سر گذاشت؛ دوره‌ی اول زمانی بود که شکل نظام‌مند کوشید گسست دو دهه‌ای را پر کند؛ با مرور تاریخ نگارخانه‌های ایران یا نوشته‌های حسن موریزی‌نژاد که با وسواس قابل تحسینی تذکره‌ای از هنرمندان هنرهای تجسمی فراهم کرد. دوره‌های بعدی شکل مجله عوض شد و به شکل اضافه شدن بخش‌هایی مثل گالری‌گردی و دنیاگردی ادامه پیدا کرد، گاه بخش خارجی غلبه پیدا کرد. غلبه‌ی بخش خارجی شاید از این‌رو بود که تصور می‌شد، هنرمندان یا فعالان هنرهای تجسمی چیز زیادی از هنر غرب نمی‌دانند ولی با گسترش اینترنت شاید لزومی نداشت که این حجم از مجله را به موضوعات هنر خارجی اختصاص دهند. شاید پرداختن به هنر ایران راه بهتری می‌بود، هر چند که با پرونده‌های کوچک لایی به سراغ هنرمندان قدیمی‌تر و پیروان مکتب کمال‌الملک می‌رفت.
علت دوام تندیس چه بود؟ در این فاصله نشریات تجسمی دیگری هم منتشر شدند، ولی دوام نیاوردند. تندیس و حرفه: هنرمند تنها نشریاتی بودند که در حدود ۲۰ سال دوام آوردند.
حرفه هنرمند فرق می‌کند؛ حرفه: هنرمند خیلی خوب و پیش‌رو شروع می‌کند و تنوع زمینه‌ها دارد. در اوائل انتشار حتی به سراغ سینما هم می‌رفت و یا مطالب مختلف در حوزه‌های بینارشته‌ای منتشر می‌کرد. این روش به حرفه: هنرمند امکان می‌داد تا مخاطب تشنه نسبت به این موضوعات بینارشته‌ای را جلب کند. از این منظر و به واسطه‌ی این رویکرد ماجرای حرفه: هنرمند با تندیس و طاووس متفاوت است. مطالعات بینارشته‌ای کاری بود که در آن زمان بسیار لازم بود و حرفه: هنرمند این کار را انجام داد. اما تندیس صرفاً یک نشریه‌ی هنرهای تجسمی است و در نتیجه کارش در جذب مخاطب سخت‌تر بود. به نظرم علت بقای‌اش صرفاً صبوری و استمرار آقای حامدی بود. می‌دانم که مجله توان پرداخت مالی به نویسندگان‌اش را نداشت، ولی از طرف دیگر ابایی نداشت که با نویسندگان مختلف تماس بگیرد و از آن‌ها مطلب بگیرد، چنان‌چه با خود من هم تماس می‌گرفتند که مثلاً الان که دارید به سفر می‌روید، راجع‌به فلان نمایشگاه هم بنویسید. بنابراین مجله تلاش می‌کرد و فکر نمی‌کنم که سودرسانی چندانی هم داشت، ولی بقای‌اش را ممکن می‌ساخت. از یک‌جا معلوم بود که بقای نشریه به مشکل خورده. چنان‌چه در کیوسک‌ها می‌دیدم که اگر قبل‌تر ۵ شماره به کیوسک داده می‌شد، یکی یا دو تا می‌ماند، ولی این اواخر به نظر می‌رسد که انگار فقط من دارم می‌خرم. به نظر می‌رسد که اقبال مخاطبان تندیس به دلائل مختلف به تندیس کم شده که لزوماً به این معنی نبود که ایراد از مجله است. هنرمندان جدید خیلی به فضای مجازی تکیه می‌کنند و خودشان را مؤظف به خواندن مکتوبات نمی‌کنند. می‌بینم که روزنامه‌خوانی بین این نسل جوان کم‌تر شده و به‌تبع نشریات تخصصی هفتگی هم قربانی می‌شوند. و از طرف دیگر هم گران شدن تولید هم دامن‌گیر مجلات شده که باعث می‌شود درآوردن یک نشریه مدام گران‌تر شود. به این ترتیب تا یک‌جا استمرار آقای حامدی جواب می‌داد، ولی از یک‌جا دیگر متأسفانه جواب نداد.
یعنی سرنوشتی که گریبان همه‌ی نشریات مکتوب را می‌گیرد؟
این سرنوشت تا دو سال پیش محتوم بود ولی اتفاقات در اروپا و آمریکا نشان داد که شاید با تغییراتی بشود از این سرنوشت گریخت، چنان‌چه نشریاتی مثل نیوزویک که نسخه‌ی چاپی‌اش را متوقف کرده بود دوباره انتشار نسخه‌ی کاغذی را از سر گرفتند؛ این به آن معنی است که یا اقبال به نسخه‌های مجازی کم‌تر شده و یا فضایی فراهم شده که بعضی خوانندگان – حتی در نسل جدیدتر – پیدا شده‌اند که علاقه دارند مجله را در دست بگیرند. اما در ایران هر چه جلوتر می‌روند، به نظر می‌رسد که شرایط سخت‌تر می‌شود و انگار که این نشریات باید روزگار مشکل‌تری را پشت‌سر بگذرانند. مثلاً شک دارم که مجله‌ای مثل مجله فیلم با سی و اندی سال انتشار حتی ۱۰۰۰ شماره خریدار داشته باشد که بخشی از آن قطعاً بر گردن خود منتشرکنندگان هم هست نتواستند تر و تازگی نشریه را حفظ و آن را به‌روز کنند و کمک هم نمی‌خواهند. از فضا دور افتادند و محتوم به شکست. احتمالاً تندیس هم اگر بخواهد دوباره منتشر شود، باید تغییری در روشش بدهد و شاید ارائه‌ی مجله و رویکردش باید تغییر کند یا هزینه‌های‌اش را کم کند، مثلاً لزومی ندارد که بر روی کاغذ گران منتشر شود. اما آن‌چه من می‌بینم این است که در ایران اقبال به نشریات هر دم دارد کم‌تر می‌شود.

*موزه‌ی هنرهای معاصر تا شماره‌ی ۴ مجله‌ی تندیس از این مجله حمایت کرد؛ حمایت به شکل خرید ششصد شماره بود که جمعاً ۱۸۰ هزار تومان می‌شد. بعدتر به دلایلی موزه‌ی هنرهای معاصر ترجیح داد تا این حمایت را نیز متوقف کند. برای اطلاعات بیش‌تر رجوع کنید به مجله‌ی تندیس، شماره‌ی ۱۱ که اردشیر پژوهشی در مطلبی تحت‌عنوان «دیگه تندیس نخرین» به این موضوع و دلایل‌اش پرداخته است