سید اسدالله شریعت پناهی در یادداشتی از شهرام کریمی | خود بودن و هنرمند ماندن

یادداشتی به بهانه‌ی نمایشگاه نقاشی سید اسدالله شریعت پناهی “همه پاکیم و رها”
گالری دانژه
مجله آوام: به قلم شهرام کریمی

 


سید اسدالله شریعت پناهی

بررسی کار یک هنرمند بدون پرداخت به زمان و شکل و جایگاه و رابطه‌ی هنرمند با اثر ممکن نیست. برای تعریف هنر و جایگاه دادن به هنرمند طبعاً ما با یک قاعده و فرم از قبل تعریف شده‌ای روبرو نیستیم. از زوایای مختلفی میتوان کار هنرمند را بررسی کرد. برای مثال، نقد کار و ارزیابی صرف نقاشی و جایگاه دادن به آن بدون توجه به هنرمند بیهوده است. جدای از بحث آکادمیک و تخصصی، مسئله‌ای که برای من جالب توجه و ارزشمند است، چگونه هنرمند ماندن یک هنرمند درسلامت است. سالم اینجا تعریف اخلاقی ندارد، بلکه خود بودن و درونی بودن و ماندن، روی فردیتی است که تعریف هنرمند می‌باشد. عوامل و شرایط بیرونی مثل مارکت و چیستی هنر که معمولا بنا به خواست بازار تعریف می شود روی هنرمند تاثیر می گذارند. خود بودن و خود ماندن در این شرایط راحت نیست. این ها همه فشار هایی بیرونی هستند که هنرمند همیشه با آنها روبرو است. امروز روشن است که هنر معمولاً با پول و فروش تعریف میشود. وقتی هنرمندان دور هم جمع می شوند صحبت فروش است و درمیان بانک دارها صحبت هنر! هنرمند ماندن و کار را ادامه دادن حتی بدون نگرانی از فروش، کاری سخت و به واقع دیوانگی است که کمتر کسی به آن تن می دهد. عشقی می خواهد و گذشتن از خیلی چیزها. برای این باید چراغ به دست گرفت.سید اسدالله شریعت پناهی

شریعت پناهی یکی از این عاشقان است که من می شناسم. چه سال ها که کار کرده و ده ها نقاش ساخته که امروز هر کدام نامی آشنا برای ما هستند. با حقوق معلمی زندگی کرده ولی نقاش مانده است. هنوز دل بسته ی نقاشی هایش است. دوست ندارد بفروشد و امروز این چنین بودن بسی غریب است.

شریعت پناهی از دوره ای می آید که هنر ایران بازار نداشت و معدود بودند کسانی که فروش داشتند. او در دوره ای دانشگاه می رود و فارغ التحصیل می شود که ما هنوز وارد دوره ی هنر مدرن و یا مدرن بومی نشدیم.کلا هنوز تعریفی برای خود نداشتیم. دوره ی سردرگمی بعد از مینیاتور و به جایی نرساندن آن، که حاصل عدم شناخت درست ما از داشته هایمان و ناتوانی برای یافتن جایگاه آن در هنر جهانی است. گذاری بی شناسنامه از هنرِ ایرانی-فرنگیِ قاجار و رسیدن به کلاس کمال الملکی که راهی اروپا شد تا هنر مدرن را با خود وارد ایران کند. ما همیشه سردرگم بی تعریفیِ خود در حوزه ی هنرهای تجسمی بوده ایم. حداقل تا دوره ی سقاخانه که به نوعی تعریف هویت ایرانی ما شد، تا قبل از آن هنرمندان ما تحت تاثیر دوره ی جهانی هنر و غرب بودند و ما بیشتر با کارهای کوبیسم روبرو هستیم. ضیاء پور که به ایران آمد کوبیسم را آورد اما نکته ی مهمی که باید به آن توجه کرد، فردیتی است که در عین تاثیرات کوبیستی در کار این دوره از هنرمندان و کارهای آنها می توان دنبال کرد.

سید اسدالله شریعت پناهیهمین مسئله در کار شریعت پناهی نیز دیده می شود؛ نوعی وارد کردن فردیت بومی در تکنیک قرض گرفته شده از غرب. پیاده کردن عناصر آشنای بومی. چهره های متعدد و چهره ی خود نقاش در این آثار بدون اینکه کلیت تکنیکی کار به هم بخورد دیده می شوند. این فردیتِ داخل شده کار را به تعادلی بین ابستراکت و فیگوراتیو کشانده است. حیوانات بومی، چهره های آشنا، همه فردیتی هستند که وارد کار شده اند. ما این نگاه و خط کار بومی را در کارهای کمال الملک نیز که دویست سال قبل، غرب را برایمان آورد شاهدیم. در تمام آن کارهای تاثیر گرفته حس فردی او قابل دیدن است. قدرت کارهای شریعت پناهی در اسکلت بندی محکم کار و جا دادن فرم های رنگی است. تعادل و ریتم موسقیایی کار، حس زیبا شناسانه ی کار را به ما منتقل می کند. این هارمونی و گردش مرا به یاد قدرت کارهای “Larry Poons”  می اندازد که به طور اعجاب انگیزی چشم را بازی زیبایی می دهد.سید اسدالله شریعت پناهی

به امروز که برگردیم، دوره ای که هنر و هنرمند با مارکت تعریف می شوند و این معیار ورود به نمایشگاه ها و گالری ها شده است، هنرمند الزاما درگیر آنچه خواست بازار است می شود. خلافش شنا کردن، نیرو و از خود گذشتگی می خواهد و ایستادن در مقابل انبوهی از مسائلی که خارج از هنر اتفاق می افتد. در دوره ای که نقاشی با وجود و ورود مدیا های تازه به هنر و انبوه هنرهای مفهومی که نقاشی را زیر سوال می برند، نقاش ماندن عشق می خواهد. این عشق است که نقاشی را سر پا نگاه داشته است نه فروش. اما نقاشی، نقاشی است و همیشه زنده. اخیراً دریکی از بهترین گالری های دنیا در نیویورک، گالری “daivid Zwiner” نمایشگاه بی نظیری از دوره های مختلف تاریخ نقاشی دایر بود. نمایشگاهی کاملاً موزه ای که نشان از زنده بودن و ارزش گذاشتن و احترام به این دوره از نقاشی های بوش تا مارکس ارنست، ماکریت و دالی و بقیه… نمیشد به راحتی از این نمایشگاه آن هم در محله ی چلسی نیویورک بیرون آمد. در شرایط امروزی که تشخیص خیلی از گالری ها از مغازه های مبل فروشی سخت شده است، این نمایشگاه به دلیل دست گذاشتن بر تاریخ و این دوره از نقاشی ارزشمند بود. من در همان نمایشگاه به یاد نقاشی های شریعت پناهی بودم، نقاشی هایی که هرگز کهنه نمی شوند. کارهای شریعت پناهی حاصل دوره ای است که او از بهترین اساتید هم دوره ی خودش آموزش می گیرد، دانشگاه را تمام می کند، به شهرش باز میگردد، نقاش می ماند، معلم می شود، آموخته هایش کارساز هنرمندان مطرح امروز سمنانی می شود که کم هم نیستند. او نقاش است هنوز وقتی کار می فروشد شب راحت نمی خوابد.سید اسدالله شریعت پناهی

نقد نمایشگاه های دیگر را اینجا دنبال کنید.