نفرین مجاز| مانیفست نهضت باهاوس

پرونده بیانیه یا مانیفیست | معرفی کتاب صد مانیفست| قسمت سوم
مانیفست باهاوس نوشته والتر گروپیوس
مجله هنرهای تجسمی آوام: جاوید رمضانی

با آغاز قرن بیستم نهضت باهاوس تحولاتی بنیادین را در عرصه خوانش تصویر و مفهوم هنر و اثر

هنری پدید آورد. بنیان‌گذاران این جریان به لحاظ ذات وجودی، خود در میان هنر و زیستن انسان قرار داشتند آن‌ها معمارانی بودند که تأثیر قابل‌توجهی بر روی آینده از خود به‌جای گذاردند.

نئو پلاستیسیسم و یا به عبارتی خواستن برای شکل آفرینی نوین نقطه آغاز جریان باهاوس است؛ و در سال‌های انتهای جنگ اول شکل گرفت. تفکر دِاِستیل اراده هنرمندانی بود که با رویکرد علمی و عملی، مارکسیسم و جهان مدرن شده سعی در خلق جهان تصویری نوینی بودند، اگرچه امروز می‌توان این نهضت را در مسیر تلاش انسان برای رهایی از جنگ و ویرانی در زایش تراژدی تمدن مدرن به‌حساب آورد؛ اما تاکنون پایه علم ادراک بصری بر مبنای این تحقیقات شکل‌گرفته و تداوم‌یافته است.

این هنرمندان معمار و نقاش و منتقد هلندی گونه‌ای هنر انتزاعی را شکل دادند که در آموزش و نقد تمدن مدرن نقش بزرگی ایفا کرد. گروپیوس زمانه خود را این‌چنین یاد می‌کند (عصری که به نفرین واقع‌بینی و عمل‌گرایی مبتلا شده). اما امروز باید بگوییم عصری که محو تابلوی ترسیم‌شده دوبعدی خود از جهان واقع گردیده.

بازنمایی تصویری در کنار مادیت و کودتای شبکه اطلاعات و شکل‌گیری رئالیستی ستاره‌های مُبلغ و برندهایی که فقط بانام و شهرت، مهیب‌ترین جنگ نظری و عملی را در حیات انسانی به عرصه ظهور رساندند. بازخوانی نظرات ایشان بی‌شک در حیطه اجتماعی تأثیر مثبتی بر واکنش هنرمندان و متفکران اکنون خواهد گذارد.

معماری چیست؟ (۱۹۱۹) بیانیه‌ای (استیتمنت) بود برای نمایشگاه معماران گمنام (آوریل ۱۹۱۹) به سازمان‌دهی شورای هنرمندان کارگر (AFK)، نوعی اتحادیه کارگری هنرمندان که برآمده از تب‌وتاب انقلابی دوران بود.

موضوع نمایشگاه خیلی ساده بود؛ اتوپیا. در میان شرکت‌کنندگان دو هنرمند اصلی دادا هم به چشم می‌خوردند، یفیم گالیشف و رائول هاوسمان. این بیانیه شباهت زیادی دارد به بیانیه کوتاه‌تری که به‌عنوان مقدمه در آغاز برنامه مدرسه باهاوس در وایمارا آمد، مدرسه‌ای که در همان ماه تأسیس شد. این‌یکی لحنش ملایم‌تر است. پیداست جوری نوشته‌شده که حال و هوای یک مانیفست بنیان‌گذاری را داشته باشد.

باهاوس بر اساس اصل وحدت هنر، مهارت و تکنولوژی تأسیس شد. نهاد باهاوس از ادغام «آکادمی هنرهای زیبای وایمار» و «مدرسه دوک‌نشین بزرگ هنر و صنعت» شکل گرفت. تشکیلات باهاوس عمر کوتاهی داشت، به‌اندازه عمر جمهوری وایمار (۱۹۱۹- ۱۹۳۳) – هر دو با ظهور نازی‌ها تعطیل شدند؛ اما آوازه‌اش تا دوردست‌ها پیچید و بر هر شکلی از عمل خلاقه تأثیر عمیق گذاشت، مخصوصاً به‌واسطه تبعید اجباری چهره‌های اصلی‌اش مانند والتر گروپیوس (۱۸۸۳ – ۱۹۶۹) که اولین و آخرین مدیر باهاوس بود، و لودویگ میس وان در روهه (۱۸۸۶ – ۱۹۶۹) که هر دو بعداً شهروند آمریکا شدند. باهاوس برای معلمان و فعالان جنبش آوانگارد بین‌المللی یک‌نهاد سازنده و تعیین‌کننده بود؛ سبک باهاوس مظهر انسجام فکری، ابتکار همه‌جانبه، تزیینات حداقلی، مصداقی است از ماجراجویی همراه با وسواس و دقت فراوان تا آنجا که بعضی بدخواهان می‌گویند سَلُف ایکیا است.

گروپیوس مؤسس باهاوس بود و ازهرجهت یکی از معماران اصلی جنبش مدرنیسم. طرفه این‌که او در آن زمان‌بر طبق همان اصولی عمل کرد که دو معمار اصلی دیگر جنبش، لوکوربوزیه و میس وان در روهه، عمل می‌کردند. به‌زعم گروپیوس، باهاوس یک‌نهاد تام و تمام بود. بعدازآن که باهاوس در ۱۹۲۵ از وایمار به دسائو نقل‌مکان کرد، استادانش ساکن خانه‌هایی شدند که شخص مدیر ساخته بود. کاندینسکی و پل کله (۱۸۷۹ – ۱۹۴۰) این دو زوج زوجی دلهره‌آور در یک خانه زندگی می‌کردند. توقعات از معلمان و دانشجویان به یک اندازه بالابود. کله نقاش و معلمی الهام‌بخش بود. او در کارگاه‌های جلدسازی و شیشه‌کاری رنگی نقش «استاد فرم» (مشاور هنری) را ایفا می‌کرد و راهنمایی‌هایش کارآمد و اساسی بودند؛ او دوره‌هایی درزمینهٔ ترکیب منسوجات و نظریه فرم و همچنین درزمینهٔ نقاشی و مجسمه‌سازی برگزار کرد. گروپیوس تنها در بنا کردن استاد نبود، استعدادیاب بزرگی هم بود.

شیوه بیان در این مانیفست بسیار گیراست. اوضاع‌واحوال آن مخلوق فلک‌زده بدون پرده‌پوشی و با بی‌رحمی تمام شرح داده‌شده است؛ زمان اعتراف فرارسیده‌است. انقلاب در شرف وقوع بود. گروپیوس خود، با صنعتگر خواندن عموم هنرمندان، عامدانه فرم جدیدی از مناسبات میان هنرمندان را تبلیغ می‌کرد. آیا او به مانیفست کمونیسم برگشته بود؟ «هر آنچه سخت و استوار است دود می‌شود و به هوا می‌رود، هر آنچه مقدس است دنیوی می‌شود و سرانجام آدمی ناچار می‌شود با دیدگانی هشیار با شرایط واقعی زندگی و روابطش با همنوعان خویش روبه‌رو گردد.» او آخرین معماری نبود که این کار را می‌کرد. همچنین بنگرید به «معماری غیر سرراست» نوشته رابرت ونچوری، معماری باید بدرخشد نوشته کوپ هیولب آئو، «مانیفست» نوشته لبوس وودز و «۱۳ گزاره درباره معماری پست‌مدرن» نوشته چارلز جنکس.

معماری چیست؟

 ترجمان روشن والاترین افکار انسان، اشتیاقش، انسانیتش ایمانش، مذهبش! این است آنچه معماری زمانی بود؛ اما از میان زندگان عصر ما، عصری که به نفرین واقع‌بینی و عمل‌گرایی مبتلا شده است، کیست که هنوز ماهیت فراگیر و روح‌بخش معماری را دریابد؟ ما در خیابان‌ها و شهرهایمان قدم می‌زنیم و از شرم تماشای این برهوت زشتی فریاد برنمی‌داریم!

بگذارید سخن بگویم: این ماکت‌های خاکستری و پوک و بی‌روح که ما در آن کار وزندگی می‌کنیم، اسناد شرم‌آوری خواهند بود در دست آیندگان. سقوط معنوی نسل ما به قعر دوزخ، نسلی که آن هنر بزرگ و عالمانه یعنی معماری را فراموش کرد. بیایید با آن نخوت اروپایی‌ خودمان را فریب ندهیم که ساختمان‌های محقر و مفلوک زمانه ما می‌توانند جای آن تصویر کلی را پر کنند. ساخته‌های ما جز خرده‌ها و براده‌ها نیستند. سازه‌هایی که برای رفع حوائج و ضروریات عملی ایجادشده‌اند، نمی‌توانند میل و تمنای دست یافتن به جهانی سرشار از زیبایی را ارضا کنند، جهانی از بیخ و بن دوباره ساخته‌شده تا مگر شاهد تولد دوباره آن وحدت معنوی باشیم که زمانی در معجزه کلیساهای جامع گوتیک به اوج رسید. ما آن‌قدر زنده نخواهیم بود که آن روز را ببینیم؛ اما هنوز یک مایه‌ی تسلی خاطر برای ما باقی‌مانده است؛ ایده، برپاساختن نوعی ایده شوق‌انگیز، بی‌پروا، آینده‌نگر برای معماری تا به دست مردمان عصری سعادتمندتر که لاجرم درراه است محقق شود. ای هنرمندان، بیایید دست‌کم دیوارهایی را که به لطف آموزش کج‌ومعوج دانشگاهی‌مان میان «هنرها» بالا رفته‌اند فروبریزیم و همگی از نو معمار شویم! بیایید همراه باهم ایده جدید معماری را بخواهیم، بپروریم، بیافرینیم. ای نقاشان و مجسمه‌سازان، موانع بر سر راه معماری را درهم شکنید و در ساختن و بنا کردن، در پیکار برای این هدف نهایی هنر، همدست و همکار ما شوید: برای تحقق ایده خلاقه کلیسای جامع آینده که بار دیگر معرف وحدت معماری و مجسمه‌سازی و نقاشی در یک قالب و هیئت خواهد بود.

اما ایده‌ها همین‌که بدل به سازش‌ها شوند می‌میرند. ازاین‌رو باید مرز قاطعی میان رؤیا و واقعیت، میان تمنای ستارگان و کار و تلاش هرروزه‌ای آن، مجسمه‌سازان، نقاشان، باید همگی به مهارت دستی و صنعتگری بازگردیم؛ زیرا چیزی به نام «هنر تخصصی» وجود ندارد. هنرمند صنعتگر و استادکار است، به معنای قدیم کلمه و تنها در لحظه‌های نادر و مبارک مکاشفه است. لحظه‌هایی بیرون از قدرت اراده او که از بطن کار دست‌هایش ناخودآگاه چیزی می‌تواند شکوفه زند. نقاشان و مجسمه‌سازان، از نو صنعتگر و استادکار شوید، بشکنید حصار این هنر محفلی را که دوروبر تابلوهایتان را گرفته، به ساختمان‌ها بروید، آن‌ها را با قصه‌های رنگی پریان متبرک سازید، ایده‌ها را روی دیوارهای لخت نقش بزنید و بی‌اعتنا به مسائل و مشکلات فنی، چیزی از دل تخیلتان برآورید. نعمت تخیل همیشه مهم‌تر از تمامی فن‌ها و تکنیک‌هاست. فن‌هایی که همیشه خود را بااراده خلاقه انسان سازگار می‌کنند. امروز خبری از معمار نیست، ما همگی تنها می‌توانیم راه را برای آن‌کس که دیگربار سزاوار نام معمار خواهد بود بازکنیم، زیرا که معمار یعنی: خداوند هنر، او که از بیابان باغ خواهد ساخت و بنای اعجازهایش سر به فلک خواهد کشید.

شماره‌های پیشین را اینجا بخوانید:

پرونده‌ی بیانیه یا مانیفست | چرا هر هنرمندی موظف به داشتن بیانیه‌ای شخصی است؟ | قسمت اول

پرونده‌ی بیانیه یا مانیفست | بیانیه استاکیسم‌ها | قسمت دوم