نقد هنری بهمثابه اقتصاد
زمانی که آرتور دانتو پایان تاریخ هنر را اعلام کرد درواقع تکثر اندیشه و حضور اندیشه ریزمی و انتقادی را در هنر گسترش داد.
این مهم که تاریخ خطی و نظام سبکها در جهان معاصر کارایی انکشافی خود را از دست دادند وجوب تأکید در کنش نقد هنری را بیشتر نمایان کرد. رابطهی نقد و اقتصاد یا نقد هنری به عنوان شغلِ درآمدزا زمانی قابلبحث است که روند تعریف از هنر را بررسی کنیم و اتفاقاتی که از دهه هفتاد تا کنون برای هنر رخ داده و تقابل هنر خلاقه با هنر پذیرفتهشده به عنوان کالای قابلفروش از زمان هنرمندان مفهومی گفتگویی ابدی مینماید.
در این میان نقاد میبایست کاتالیزور این گفتگو میبود؛ اما آنچه دیده شد تسلط بیرقیب اقتصاد و برند سازی در عرصه هنر گردید. بحرانهای اقتصادی دهه هشتاد به بازگشت مدیاهای کهنه و بازگشت هنر قابلفروش در حراجها انجامید حتی برای رونق دادن اقتصاد شهری توریسم و سازوکارهایی مانند بازارهای هنری فصلی (آرت فرها) سیاستی متداول شد. امروزه عملکرد گالریها با حضور در این اتفاقات متر میشود، گالری که در آرت فر میامی یا بازل و … حضور دارد مکانی رؤیایی برای حضور هنرمند است.
صنعت فرهنگ با سلاح آنالیز روانی مصرفکنندهها پا به عرصه اقتصاد هنر و نظام هنری گذاشت و جایگاه ارزشهای معرفتی برای رتبهبندی هنرمندان با قیمت آثارشان و شهرتشان تعویض شد.
در کشور ما آمار تحصیلات مدیران گالریها خود شاخصی درخور بررسی و تأمل است. طراحان گرافیک و ارباب رسانه و دستاندرکاران تبلیغات از دهه هشتاد شمسی به سرعت جایگاه معماران و نقاشان را گرفتهاند.
در اینکه اربابان سرمایه جهان را به سمت اقتصاد و بهرهوری بیشتر بردهاند شکی نیست و این مسئله تنشهای بیشتری در جهان را موجب شد. به این ترتیب در آغاز قرن بیست و یکم نگاه نقادانه به جایگاه باارزشی دست نیافت.
بهتبع همین مسئله رسانههای کاغذی جایگاه خود را به رسانههای جمعی داده و این نکته در عین بار آوری ارتباطات بیشتر حاکی از نوعی نگاه سطحی در انبوه اطلاعات و مهندسی ارتباطات جوامع است.
در این میان منتقدان هنری عملاً با فقدان خواننده مواجهاند و متون تصویری اینستاگرامی حوصله خواندن و تأمل عمومی را در برخورد با متون نوشتاری کم کرده.
فضای هنری مالامال با کاتالوگ و مجلات لوکس و مشتریپسند و کتاب سازیهای مستندساز با متون کوتاه و گرافیکِ تصویر محور شده است. نمایشگاههای هنری بیشتر بدل به مراسم مهمانی شده و گفتگوهای انکشافی و رمزگشایی آثار هنری دچار فقدان تأملبرانگیزی است. این روند در عین بارور کردن اقتصادی، قدرت جان بخشی و شکل دادن به تجربه زیبایی شناسانه را منکوب کرده و فضایی فاقد روند فکریِ پذیرش و تداوم اندیشه برای هنرمند و هنردوست را فراهم آورده است.
سفارشهای نوشتاری در راستای کمپینهای تبلیغاتی بهوفور شکلگرفته و فضا مالامال از نویسندگانی است که در پی کسب سرمایه فرهنگی و حضور در فضای هنری هستند. این دیدگاه برند سازی و شهرت پرست که با وجود شبکههای اجتماعی تشدید شده و حقیقت کار کردی و کاربردی هنر در جوامع جدید را متحول کردهاند که درنتیجه، درنبرد زیبایی با اینترتینمنت یا صنعت سرگرمی، قطعاً زیبایی به گوشه شاکله مادی خود تبعیدشده است.
سؤال این است که آیا مسیر قابل بازخوانی است؟ قطعاً فضایل زیستی، دارای وجوب اخلاقی و طبیعت محور هستند که این فضایل شامل انکشاف زیبایی در ابعاد غیرمادی و مادی، توجه به زیستن و محیط زیستن و احترام به طبیعت را در برمیگیرد. روند بیتوجهی به طبیعت، خطرات قابلملاحظهای دارد که عالمان محیط زیستی توجه دنیا را به عواقب آن جلب کردهاند.
هنر و زیبایی و طبیعت روندی بازخوردی دارند؛ با این استدلال شاکله انتقادی و نوشتار انتقادی در هنر میتواند در هیبت شغل تخصصی و خارج از نمود روشنفکری گذشته مطرح باشد. دل نوشتهها و متون هستیشناسانه هر نویسنده میتواند با نوشتارهای توصیفیِ سفارشی تفکیک گردد و از سویی نویسنده در توصیف و تفسیر، سفارش پذیر و در ارزیابی و قضاوت، کل نگر و اندیشمندانه ظاهر شود. به این ترتیب ستوننویسها، هنرمند و گالری دار نمیشوند و نوشتن به شغل جنبی اعتبار ساز بدل نمیگردد.
اگر نوشتههای هنرمندانی چون روئین پاکباز یا زندهیاد پرویز کلانتری را بررسی کنید، میتوان متوجه شد که یکی، از مکان نقاش به مکان پژوهشگر و نقاد و کنشگر عزیمت کرده و دیگری در عین مشغولیت به نوشتن همیشه در شغل نقاش زیسته است.
آیا دغدغههای زیستی و سؤالات کلی از چیستی زندگی، طبیعت انسانی نیست و نمود این سؤالات به شرط مشغولیتهای متفاوت هر فرد تنها در یکرشته فعالیتها هویدا نمیگردد؟
شاید بتوان گفت در جهان نوین انسان، گلخانهای زندگی میکند. شغل و اقتصاد در عین جستجوی زیبا شناسانه و وجود شناس در لایههای خاصی پدیدار است، این تفکیک در عرصه اجتماعی امکان گفتگوهای راهگشایی را فراهم میکند.
از منظر این قلم، سفارش برای نوشتن نقد تا سفارش برای نوشتن توصیف و تبلیغ دو مقوله متفاوت در شریعت اخلاقی منتقد است؛ سفید و سیاه دیدن در تمام اعصارِ اندیشه همواره مورد نکوهش بوده و در عرصههای اخلاق اجتماعی و اخلاق فردی بسیار متفاوت مینماید.
تشویق به نوشتن هدف نیست، منظور تشویق به اندیشیدن است. این نگاه قدیمی روشنفکرانه مدرنیستی که منتقد درگیر اقتصاد نشود مصداق امر ظاهرسازانهای است که عواقب تحملناپذیری به بار میآورد و قوامبخش ایدئالگرایی دورانی است که تمدن، شعار برابری و دموکراسی و عدالتِ بیرون ایستای انسانمحور را سر داد.
نشریات فراوانی در حوزه هنر بودند که در برابر عدم پرداخت دستمزد به نویسنده و منتقد، نوید شهرت و اعتبار میدادند و گه گاه هزینه چاپ صفحات نقد را از منتقد و هنرمند درخواست میکردند. اینان در ظاهر شعار کیفیت هنر سر داده و در باطن قوامبخش هنرمندانِ ثروتمند بودند. آیا اینان تنها به کسب سود میاندیشیدند و به امر زیبایی بیتفاوت بودند؟ قطعاً خیر اما یک امر مشخص است: توان فهم روند خود را نداشتن. است آنان کمکرسان حوزه زیبایی بودند اما در عدم تفکیک فهم عمل اقتصادی و عمل معرفتی، مرزهای اقتصاد آنان را در خود فروبرد و ازاینجا مانده و ازآنجا رانده شدند.
با این اوصاف از منظر من رسمیت دادن عمل نوشتن در ذیل نقد هنری و یا کلاً نوشتار انتقادی در جهان کنونی واجب و غیرقابلاجتناب است و بدون ساختار اقتصادی به رسمیت شناخته نمیشود، حال انتخاب با منتقد است نه رسانه. بسیاری از نوشتههای حوزه تجسمی مانند پروپوزالها، استیتمنت نویسی و غیره در حیطه پژوهش گران و هنربانان یا کیوریتورها است. آنچنانکه انجمنهای کیوریتوری در اروپا و استرالیا و غیره همگی دارای تعرفه و قیمت بر اساس کلمه تعریف شده است و مسیری برای امکان حضور افراد حرفهای در این حوزه را فراهم میآورد.
*متن فوق در مجله تجربه مرداد ۱۴۰۳ به چاپ رسیده است.
در همین ارتباط دنبال کنید:
یادداشتهایی بر نقاشیهای پایان قرن
گفتگو و نقد نمایشگاهها به قلم جاوید رمضانی:
حلقهی گمشدهی دیزاین و طراحی در فضای معاصر
فقدان فرهاد مشیری | شوخی مهیب و نفرین تجدد
فاطمه ژاله و سرزمین تروماهای پلاستیکی
نیم تنههای غریب مانده قدرت الله عاقلی در گالری اعتماد