سیراک ملکنیان هنرمند نوگرای معاصر، کاشف ساختار بصری فرم هستیشناسانهی طبیعت زیبای ایران است. وی که از کودکی با ممارست زیاد نقاشی میکرده و در نوجوانی با پیوستن به گروه هنری، هر هفته برای طراحی و نقاشی به طبیعت اطراف تهران میرفته است. با مطالعه گسترده افقهای دوردست و مداقه در انحنا و چین و شکنهای کوهها و تپهها، پستی بلندی و بیابانها و کویرها، نهتنها توانسته عظمت و شگفتی این عناصر را با نگاه موشکافانه رمزگشایی کند؛ بلکه با گذر از فیلتر ذهن خلاقش با تنوعی مثالزدنی آنان را به تصویر کشیده و به نمایش گذاشته است.
وی با سفرها و جستجوی بسیار موفق به بازنمایی بافتار نظام هندسی ، چه دشت و کویر و زمین کشاورزی چه پوست تنه درخت و رگبرگهای گیاهان شده است، و با وجود شناخت و تعامل به گروههای روشنفکری و مکاتب هنری، مستقلاً به بیانی اکسپرسیو و کاملاً شخصی دستیافته و خالق سبکی از بازنمایی شد که تبدیل به امضای شخصیاش شده است.
سیراک مدتی مشغول به آفرینش آثاری مردم نگارانه (مجموعه محله حسنآباد تهران) نیز بوده است و در این راستا شاهد آثاری منحصربهفرد از مردم بومی و آشنا کوچه و بازار هستیم که با خطوطی ساده و صریح و با بیانی گرافیکی در بستری از رنگهایی زنده و سطوحی تخت به زیست شهری مشغول هستند؛ این مردمان بهروشنی پای در سنتها و اعتقادات مذهبی دارند و حالات و احساساتشان با نکتهسنجی و باریکبینی و شاید بتوان گفت طنازی خاصی به تصویر در آمده است.
سیراک ملکنیان نقاش نوگرا کمی بعد از تولد در تهران(۱۳۰۹) با خانواده به اراک نقلمکان کرد و تا سن ۱۲ سالگی به واسطه شغل پدر که طراح چکمه نظامیان بود در اراک زندگی کرد. او در خاطراتش درمورد عشق به هنر نقاشی گفته است که از۳ سالگی نقاشی کردن را به بازی با برادرانش ترجیح میداده است. وی در۸ سالگی مدتی شاگرد الکس گورگیز بود و تکنیک رنگ روغن را از وی فراگرفت.
سیراک ملکنیان در ۱۴ سالگی پس از آشنایی با مارکو گریگوریان، عضو انجمن ارمنیان مترقی شد و با هنرمندانی که بعدها اساتید بزرگی در عرصه هنر ایران شدند همچون وازگن میناسیان، واسپور و البته مارکو، تجربیات تازهای کسب کرد. گروه هنری آنها روزهای جمعه هر هفته برای نقاشی به اطراف تهران میرفتند و مدت ۱۲ سال و در هر شرایطی این برنامه را متعهدانه و باانگیزه ادامه دادند.
او در دبیرستان تمدن به تحصیل ادامه داد علاوه بر تحصیل در استودیوی گرافیـک آلدو صرافیان، از مهاجـران روس، در خیـابان جمـهوری، در مجاورت هتـل نادری کنونی، مشغول فعالیت در رشته گرافیک شد ازآنجا و با رفتوآمد در استودیو الدو ، با فرهنگ و هنـر و زبان روسی در همه ابعاد آشنا شد.
مارکو گریگوریان، از پیشگامان نوگرایی در هنرهای تجسمی ایران به عنوان بانی رویدادها و جریانهایی تأثیرگذار در عرصه هنر تجسمی ایران گالری استتیک (ازجمله اولین نگارخانههای تهران) را در میدان فردوسی افتتاح کرد.
برگزاری دو نمایشگاه انفرادی از آثار سیراک ملکنیان در گالری استتیک (بهار و پاییز۱۳۳۶) از اتفاقات مهم در روند فعالیت حرفهای ملکنیان بود وی که دیگر تصمیم گرفته بود نقاشی را به شکل حرفهای دنبال کند و با تشویق و راهنماییهای مارکو، برای ادامه تحصیل به آکادمی رم رفت ولی به سبک آموزشی آنجا رغبتی نشان نداد و درنهایت در آکادمی دوام نیاورد و به ایران بازگشت؛ چراکه دریافته بود که به مردم نگاری و نقاشی از طبیعت علاقه بیشتری دارد و معتقد بود محیط بیرونی نسبت به محیط بسته آکادمی آموزههای بیشتری برایش به ارمغان میآورد.
او در بازگشت همچون دوره دبیرستان به ادامه کارهای گرافیکی پرداخت و خود را در عرصههای هنری دیگری همچون طراحی لوگو، تصویرسازی و مجسمهسازی و چیدمان محک زد. وی تا سال ۱۳۶۰ که به یونان، آلمان و انگلستان و درنهایت به شهر تورنتو کانادا مهاجرت کرد، به نقاشی و تدریس ادامه داد. او همواره پیرو مکتب طبیعت نگاری ماند و با ممارست و پیوستگی مثالزدنی، هنرآفرینی کرد.
در تداوم یادگیری و غور در طبیعت، فرمهای شخصی سیراک تبدیل به ترکیببندیهای انتزاعی و نمادین شدند که تجلی انعطاف و درعینحال صلبیت، ایستایی و سکوت هستند که طبیعت بکر از آن سرشار است. وی ظرافتمندانه تصویرگر این خطوط گاه صاف و گاه منحنی در هم تنیده (مانند گره کورِ غیرقابل باز شدن) است که در نقاطی مفصل وار به هم میرسند و مجدد به مسیر خود ادامه میدهند. درواقع در بعضی از آثار سیراک ملکنیان این کلاف سردرگم، رهاشده در کنج تابلو، به شکلی نامتقارن و رها، بهترین تداعی تصادفی و ناگهانی و بکر بودن طبیعت هستند.
سیراک ملکنیان در سال ۱۳۳۷ بهترین جایزه سلطنتی را در نقاشی و طراحی را از بینال تهران کسب کرد. وی که در طول عمر حرفهای خود بیش از ۳۰ نمایشگاه گروهی و انفرادی برگزار کرده و جوایز دیگری همچون جایزه رتبه اول در بینال پاریس در سال ۱۳۳۸و رتبه اول نمایشگاه بینالمللی هنر تهران در سال ۱۳۳۸ را در کارنامهاش دارد.
نکته حائز اهمیت در مورد سیراک ملکونیان این است که ابعاد اثر برایش اهمیتی ندارد چنانکه سالهاست در راه و سفر و هنگام کافهنشینی بر روی دستمال کاغذیها نیز نقش زده. او میگوید: نقاشی برای من مانند نقش بستن یک اِلِمان روی یک کاسه در دوره هخامنشیان است. کسی که در آن زمان طرحی کشیده، تمام ایران را بیان کرده است. طرح او هزاران سال ثبت و ماندگار شده است. من با نقاشی زندگی میکنم و زمانی که نقاشی نمیکنم، گویی زنده نیستم.
آثار او را میتوان در موزه معاصر تهران، موزه معاصر کرمان، موزه بانک سپه، موزه سعدآباد تهران، مجموعه هنری بانک پاسارگاد، موزه هنر Lacma ، کالیفرنیا، لسآنجلس …جستجو کرد. با گذر زمان و علی رقم مهاجرت و دوری از وطن، آثار سیراک ملکنیان شفافتر و صریحتر به بیان ساختار هندسه گونه نظام طبیعت پرداخت و این اشکال و سطوح ایزوله شده با بنمایهای صریحتر و گاها با خطوط و دورگیریهایی خشنتر متجلی شد.
او دریافتی ژرف از درهم تنیدگی و ارتباط فرمهای بصری محیط پیرامونش داشت و در ترکیببندی تابلوها و انتخاب پالت رنگی هر مکان و اقلیم جغرافیایی نیز به انتخابی اصلح و منحصربهفرد رسید. آثار ملکونیان حاصل فهمی عمیق از پتانسیل (ظرفیت) نمایش (بازنمایی) بصری طبیعت و ساختار جامعه ایرانی دارد و تنوع آن حاصل تعهد و پشتکارش در شناخت و واکاوی مناظر طبیعی و فرم هستی شناسانه این گستره خاکی است. او در مردادماه ۱۴۰۳ در۹۳ سالگی چشم از جهان فروبست.
منابع:
مقاله سیراک ملکنیان،کاشف افقهای بیپایان نگاهى به جایگاه و دستاوردهاى سیراک ملکنیان در تاریخ هنر مدرن و معاصر ایران نوشته کیانوش معتقدی
مجموعه مقالات فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۹۸
به همین قلم بیشتر بخوانید:
پرویز شاپور هنرمند نازکاندیشی که هیچ صدایی از طراحیاش درنمیآمد!